دربارۀ رمان تراش سوختهها
ادبیات اقلیت ـ تراش سوختهها [۱] رمان نخست بهروز انوار، رمانی در حدود ۱۵۰ صفحه است با روایت اول شخص کنشگر. راوی شخصیتی است رو به خاموشی و ویران شدن. او با دوستانی که به نوعی از لحاظ حال و هوا و روحیات شبیه هماند، هر شب در خانه تقی (مخروبهای در انتهای شهر) به کشیدن تریاک روزگار میگذرانند. لحن ملول و دلزدۀ راوی که یادآور لحن راوی بوف کور است، در سرتاسر متن با هوشمندی حفظ شده. ورود زنی به نام آیلار، تنها تلنگری است به این لحن، اما این عشق هم نه تنها مرهمی نیست بلکه دردی اضافه میکند به دردهای دیگر.
جوهرۀ تکراری رمان (اعتیاد و خودویرانگری) با نگاه طنز و نگاه عریان مؤلف به فضایی که سمبول تقدس و اسطورگی (شهر قم) است به نوعی آشناییزدایی شده. نثر جاندار و پویا نیز مخاطب را تا واپسین واژهها میکشاند.
نقطۀ ثقل رمان، در نوسان است میان عشق به آیلار و خودویرانگری. تراش سوختهها میتوانست به یک موضوع محوری بپردازد و دیگر موضوعات را قمروار و در نسبت دوری و نزدیکی به آن محوریت پرداخت کند، اما این فقدان مرکزیت باعث شده رمان با وجود لحن طنز و گیرا و یکدست و روان، هم در ساختار و هم در کلیت سازی در ذهن مخاطب به نوعی پراکنده و نامنسجم جلوه کند.
شخصیتها از فرط خودویرانگری و بیانگیزگی (ملال) شبیه هماند. هر کدام سایهای از دیگری است که تراش سوختهها را شبیه کرهای چرخان کرده که همه چیز در لحظاتی بر هم منطبق میشود، بهویژه شخصیتها. با وجود نثر جاندار و طنز سیاه رمان، گاه فلسفهبافی و حرافی راوی رمان را تا لبۀ پرتگاه خاطرهگویی واپس میراند. گاه در پیش روی رمان، حس میکنی یادداشتها یا دفتر خاطرات جوانی را میخوانی که از روزنگاریهایش نوشته. تراش سوختهها اما با این لغزشها، دلپذیر، تابوشکن و خواندنی است. فضایی بومی با نگاهی بومی و بیانی بومی. فضایی پر از خشونت که حتی شخصیتها در حق هم رحم ندارند و کمر به آزار (چه جسمی و چه روحی) یکدیگر بستهاند. اما بدترین نوع آزارها را خود شخص به خود میزند. انگار شخصیت به خودش شلیک میکند.
تراش سوختهها با نگاهی جامعهشناسانه، داستان طبقهای است که برای فرار از تحقیر شدن و سیلی خوردنهای ناعادلانه به عالم نشئگی پناه میبرد، یکی از بحثهای تراش سوختهها این است «آیا جز عوالم نشئگی پناهی هست برای این فلک زدهها». تمام محورهای اصلی رمان، شبنشینی راوی با دوستانش، آشنایی با آیلار، حرفه راوی (نقاش ساختمانی) و همه چیز پیرامون مواد مخدر بهویژه تریاک شکل گرفته. رمان با واژههای خاص حاشیه نشینان و زبانی شبه کارگری و ارائه مستندات، میتوانست به رمانی واقعنما و یکدست و زیباتر بدل شود، اگر یکی دو بخش از رمان که به ماجراهای وهمی و کاملاً خیالی میپردازد حذف میشد. مثلاً بخشی که راوی و دوستانش سوار بر تاکسی مرد مردهای میشوند. همه چیز در مدار واقع نمایی و مستند نمایی شکل گرفته، حتی خیالات راوی هم رنگ واقع نمایی را دارند، اما آن بخشهای وهمی انگار وصلهای است ناجور. با حذف چند صحنه میتوان گفت تراش سوختهها واقعی به نظر میرسد، رونوشتی از قم بدون نقاب…
روح الله کاملی
[۱] – تراش سوخته ها، بهروز انوار، اچ انداس مدیا، لندن، ۱۳۹۴چاپ اول
ادبیات اقلیت / ۱۲ مرداد ۱۳۹۵