گزارش جلسه نقد مجموعه داستان “لیتیوم کربنات” در مجتمع ناشران قم Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ نشست نقد مجموعه داستان لیتیوم کربنات از سلسه نشست‌های ادبی گروه داستان جمعه، روز جمعه 24 دی 95 در مجتمع ناشران قم برگزار شد. در این نشست که ابتدا ادبیات اقلیت ـ نشست نقد مجموعه داستان لیتیوم کربنات از سلسه نشست‌های ادبی گروه داستان جمعه، روز جمعه 24 دی 95 در مجتمع ناشران قم برگزار شد. در این نشست که ابتدا Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » گزارش جلسه نقد مجموعه داستان “لیتیوم کربنات” در مجتمع ناشران قم

گزارش جلسه نقد مجموعه داستان “لیتیوم کربنات” در مجتمع ناشران قم

گزارش جلسه نقد مجموعه داستان “لیتیوم کربنات” در مجتمع ناشران قم

ادبیات اقلیت ـ نشست نقد مجموعه داستان لیتیوم کربنات از سلسه نشست‌های ادبی گروه داستان جمعه، روز جمعه ۲۴ دی ۹۵ در مجتمع ناشران قم برگزار شد.

در این نشست که ابتدا بهاره ارشد ریاحی قسمتی از کتاب لیتیوم کربنات را برای حاضران خواند، ابراهیم اکبری دیزگاه و مهدی کفاش به عنوان منتقد حضور داشتند.

اکبری دیزگاه نویسنده مجموعه مینی‌مالیستی «دست‌هایش خونین چشم‌هایش گریان»، در خصوص لیتیوم کربنات گفت: اولین نکته‌ای که درباره این کتاب می‌توان گفت این است که این کتاب اولین کتاب نویسنده است و تأکیدم بر اولین بودن آن کاملاً حساب شده است، زیرا کتاب بعدی ایشان، به نام «تقویم تصادفی» نشان می‌دهد که در این مجموعه نویسنده نوعی تجربه‌گرایی، آزمودن، آزمودن ایده‌ها و نگاه‌ها و سبک‌ها را دارد.

مسئله دیگر فرم و بازی‌های فرمیک و یا سرگردانی در حیطه فرم است که در این کتاب مشهود است و نویسنده هر داستانی را با فرمی آغاز می‌کند که با قبلی متفاوت است. از این رهگذر می‌توان گفت نویسنده گویی به ثبات قلم خود نرسیده است. برخی از این داستان‌ها خیلی خوب در آمده‌اند، ولی در برخی دیگر نویسنده از عهده برنیامده است. این فرم‌بازی نه خوب است و نه بد. بعضی از این داستان‌ها به سمت داستان‌های کاروری می‌روند و برخی به سمت داستان‌نویسی دهه هفتاد کشیده می‌شود. زیرا داستان آنقدر پیچیده می‌شود که باید آن را چندبار خواند و این آشفتگی خواننده را هم گیج می‌کند. به همین دلیل خواننده عام با این مجموعه ارتباط برقرار نمی‌کند.

نویسنده رمان «برکت» در ادامه گفت: یک نکته کانونی که در این کتاب هست، این است که وقتی لیتیوم کربنات می‌خوانیم می‌بینم که نویسنده حاضر نیست هیچ نشاطی به خواننده بدهد. چهارتا از داستان‌های او داستان مرگ است و مخاطب مدام تلخی که در این داستان‌ها چکانده شده را درک می‌کند. در داستان‌هایی هم که مرگ نیست، تنهایی، خیانت و ناکامی وجود دارد و از عشق، از نشاط، از زندگی و از شیرینی‌های زندگی خبری نیست که برای این مجموعه به صورت ویژگی‌ درآمده است. اما همه بازی‌هایی که ایشان در فرم کرده در کتاب «تقویم‌ تصادفی» به بار نشسته است، اگرچه آن داستان نیز طعمش تلخ است.

شاعر «قابیل توبه می‌کند» در ادامه به این مسئله پرداخت که فرم بازی نویسنده و تجربیات فرمی او باعث شده که نصف این داستان‌ها دچار لکنت ‌شوند و از فرط لکنت به گنگی برسند، اما علی رغم این اشکالات کتاب روسفید از آب در آمده است.

این منتقد در پاسخ مجری که پرسید: آیا نویسنده علاوه برتأثیرپذیری تکنیکی و فرمی، به لحاظ معنایی هم از دیگر نویسندگان تاثیر گرفته است؟ گفت: می‌توانم بگویم، از آنجا که نویسنده به سراغ مرگ و تنهایی و نگاه تلخ به زندگی رفته است، تحت تأثیر هدایت بوده و با کمی تخفیف هم می‌توان گفت از غلامحسین ساعدی نیز تاثیر گرفته است. اما در مورد نویسندگان بعد از انقلاب و دهه‌های اخیر باید بررسی کنم.

سپس مهدی کفاش در نقد این مجموعه به لحاظ فرمیک، ابتدا به سراغ معنای لیتیوم کربنات و کاربرد آن رفت و گفت چون به لحاظ معنایی این نام با این مجموعه تنیده شده است، پس بهتر است بدانیم لیتیوم کربنات دارویی برای درمان بیماری دوقطبی است که نام دیگر آن بیماری افسردگی‌شیدایی است. به واقع، گویی شخصیتی داریم که دوره‌های متفاوت افسردگی و شیدایی را طی کرده است و دورۀ شیدایی‌اش دورۀ کوتاه‌تری نبست به افسردگی‌اش داشته است. اما نویسنده تنها در داستان  «سردرد زیر چراغ‌های روشن شهر»، خیلی گذرا به این نام اشاره می‌کند و به طور ضمنی هم در داستان «گفتید چند سالتونه» از آن سخن می‌گوید، که این داستان را جزو بهترین داستان‌های این مجموعه می‌توان شمرد.

نویسنده «یکی بود، سه تا نبود» در ادامه به بحث عناصر داستانی مجموعه اشاره کرد و گفت: ما با یک مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم که راوی‌ها عمدتاً راوی‌های متعادلی نیستند. موضوع کلی داستان‌ها خیانت است. در این داستان‌ها با انواع خیانت روبه‌رو هستیم. خیانت یک طرفه، خیانت دو طرفه، خیانت به عنوان عدم صداقت و درورویی و گاهی هم توهم خیانت را داریم.

درونمایه این داستان‌ها نیز بیشتر شرح تیره‌روزی‌های زندگی‌زناشویی بدون فرزند است و کشف این نوع از زندگی است.

وی هم‌چنین افزود: اگر در تعریف داستان کوتاه بخواهیم به تعریف آلن پو اکتفا کنیم و بگوییم: داستان کوتاه داستانی است که در یک نشست می‌توان خواند (نیم ساعت تا یک ساعت) ما در این مجموعه با چنین تعریفی روبه‌رو نیستم. اگر هم بخواهیم با تعریف فورستر به سراغ این مجموعه برویم که خواننده دنبال توالی زمانی و علت‌ومعلول باشد، باید بگویم با چنین داستان‌هایی هم روبه‌رو نیستیم. در این مجموعه آنچه بیشتر تلاش نویسنده را نشان می‌دهد، آفرینش داستان‌هایی به سبک مدرن است. اولین چیزی که از وحدت‌های سه‌گانه داستان‌های کلاسیک در این داستان‌ها به هم می‌ریزد، زمان است. در برخی از داستان‌ها حتی به بی‌زمانی و یک عدم قطعیت می‌رسیم؛ تا جایی که در پیرنگ و شخصیت به جایی می‌رسیم که داستان‌ها به داستان‌های بی‌سرانجام تبدیل می‌شوند و این با پایان باز متفاوت است. این یک مشخصه، ما را از داستان‌های مدرن خارج و به پست مدرن نزدیک می‌کند؛ ولی بیشتر داستان‌های این مجموعه مدرن است. فضای حاکم دهه هشتاد و مکتب‌ها ادبی و وفاداری به ژانرهای مختلف را در داستان‌های این مجموعه به‌خوبی می‌توان دید.

نویسنده «بال‌های خونین فطرس» در مورد داستان‌نویسی بهاره ارشد ریاحی گفت: گونه‌ای که ایشان از آن بهره می‌گیرد و به آن پایبند می‌ماند، ژانر وحشت است. داستان‌هایی که در آن با عنصر وحشت، ترس، مرگ و مرگ‌های خشن حتی در خیال از آن استفاده می‌شود. روی نقشه از پیش تعیین شده وارد داستان می‌شود و باتوجه به مکتب‌ها و ژانرها آن را تمام می‌کند. نقاط قوت این داستان‌ها توصیف‌های آن است. توصیف‌های موفق، اما وقتی توصیف خالی از صحنه شد، باعث کسالت و خستگی خواننده می‌شود. یکی از مشخصه‌های داستان مدرن که نویسنده سعی کرده از آن بهره بگیرد، عنصر ضدقهرمان است. در تمام این مجموعه با قهرمانی مواجه نیستیم و بیشتر شخصیت‌های آن نامتعادل، میگرنی، سرطانی، تنها، بدون رابطه اجتماعی و یا روابط اجتماعی آسیب‌دیده هستند. همچنین برخلاف اسم «لیتیوم کربنات» و انتظار ما برای روبه‌رو شدن با یک بیمار دوقطبی این اتفاق، نمی‌افتد. زیرا در دوره شیدایی آنقدر دوره شیدایی این بیماری زیبا و پر از انرژی است و شخص فعال است که دو برابر افراد عادی کار می‌کند و هیچ یک از داستان‌ها به این سمت نمی‌روند.

دبیر داستان فصلنامه آفرینه در پاسخ مرتضی شاهترابی که پرسید: چقدر وفاداری نویسنده به استفاده از ژانری مثل وحشت، او را به دام کلیشه انداخته و تا چه اندازه از آن دور شده و داستان‌هایش را خواندنی کرده است؟ پاسخ داد: وقتی در مورد وفاداری صحبت می‌کنیم از کلیشه حرف نمی‌زنیم. کلیشه به معنای بد خودش شاید نوع شخصیت‌پردازی باشد. شخصیت‌های داستان با آن رفتارهای شخصی متعلق به قشر خاصی هستند. این آدم‌ها از طبقه متوسط نیستند و عادت‌ها و تفریحات خاص نیز ندارند و گویی به پنجاه سال قبل و در تنهایی فرو رفته‌اند و گویی تجربه زیستی نویسنده کم وارد داستان‌هایش شده است.

کفاش در بخش پایانی صحبت‌های خود با اشاره به سنت داستان‌‌نویسی فرانسوی، آمریکایی و روسی گفت: برای خواندن داستان، حتی فرهیخته‌ترین مخاطبان هم اولین اراده‌ای که از آن می‌کنند سرگرمی است که همراه با لذت باشد. بعضی از این نویسندگان روشنفکر و غیرروشنفکر که برخاسته از سنت داستانی فرانسه بودند در یک دوره‌ای معتقد بودند داستان‌شان وحی است که باید خواننده آن را درک کند. کسی مثل سارتر و یا گلشیری نمونه این نوع داستان‌نویسان بودند. در حالی که ما باید اول به فکر مخاطب باشیم.

اما سنت آمریکایی و سنت روسی این طور نیست. آنها معتقدند باید داستان تعریف کرد و بنا ندارند طوری تعریف کنند که رمزگونه باشد. سنت داستان‌نویسی آمریکایی بر دو چیز استوار است: یکی این که داستان را همه می‌توانند تعریف کنند، دوم این که همه می‌توانند آن داستان را بفهمند. بر این اساس نویسنده موفق داستان‌نویسی است که بتواند داستانش را طوری بگوید که همه بفهمند و تنها معدودی از نویسندگان آمریکایی هستند که پیچیده می‌نویسند. روس‌هایی چون چخوف و گوگول و داستایوفسکی نیز هیچ کدام به دنبال پیچیدگی و معماگونه گفتن نبوده‌‌اند.

اما در مجموعه لیتیوم کربنات شش داستان هست که قابل فهم است و می‌توان از آن لذت برد. «گفتین چند سالتونه!»، در عین سادگی، روایت آن بسیار خوب ساخته و پرداخته می‌شود و شخصیت‌سازی خوبی دارد و یکی از بهترین‌های این مجموعه است. «پل معلق» نیز با تمام کوتاهی، بسیار پایان‌بندی موفقی دارد. ششمین داستان که شاهکار این مجموعه است «سردرد زیر چراغ‌های روشن شهر» المان‌های پست‌مدرن را دارد و حضور چندجانبه نویسنده در آن بسیار خوب از آب در آمده و در پایان نیز نوعی خیانت پنهان را با زنگ تلفن می‌سازد که کمتر در داستان‌نویسی ما شنیده شده است. داستان‌ «شب افتاده در آب نفس نمی‌کشد» با همه ابهامی که دارد از جنس داستان‌های بیژن نجدی است و روایت و تصاویر بسیار خوبی دارد. «قرص خواب» هم بسیار داستان خوب و ساده‌ای است و پیرمرد را بسیار خوب تصویر می‌کند که در تنهایی مطلق زندگی می‌کند و تمام تفریحش حضور در بالکن است و دیدن چراغ‌های روشن و خاموش و آخر داستان وحشتی دارد که نویسنده حرفه‌ای این را بسیار خوب رقم زده است. داستان آخر این مجموعه اگرچه ایجاز مخل دارد، اما پایان درخشان آن است که آن را تبدیل به یک داستان خوب می‌کند که در فرم داستان هم در آمده است و می‌توان گفت نویسنده در این داستان‌ها به یک فرم و داستان‌نویسی خاص خود رسیده است.

نویسنده «وقت معلوم» در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: من داستان‌های این مجموعه را همگن می‌دانم. به این معنی که همه آنها از یک جنس و احتمالا برای یک دوره نگارشی هستند. تجربیاتی که در کار است و تلاش برای رعایت فرم قابل ستایش است. اما وظیفه نویسنده طراحی معما نیست، طراحی پازل و جدول متقاطع نیست، مخاطب هم به دنبال معما و جدول نیست. ما باید به سهم مخاطب در خواندن داستان احترام بگذاریم.

در پایان این نشست بهاره ارشد ریاحی نویسنده «تقویم‌ تصادفی» گفت: همانطور که اشاره شد مجموعه اول من کاملاً تجربه‌گرایانه بوده و در بعضی داستان‌ها درنیامده است. ولی برای انتشار این مجموعه ترجیح می‌دادم این ریسک را بکنم و آن تجربه‌ها را با مخاطبم به اشتراک بگذارم.

ادبیات اقلیت / ۲۵ دی ۱۳۹۵

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا