انحرافِ خلاق و آنلاینِ یک سوفسطایی در آمازون دات کام / امیر قنبری
انحرافِ خلاق و آنلاینِ یک سوفسطایی در آمازون دات کام
یادداشتی از امیر قنبری
اگر مارکی دوساد را “فیلسوف اتاق خواب” بدانیم، اسلاوی ژیژک ــ به تقریب سیصد سال پس از او ــ هیچ پروایی ندارد که با لباس خواب و در هیئت یک فیلسوف پست مدرن از اتاق خوابِ خود به عنوان اتاق کار استفاده کند و همزمان از کارکردهای خارقالعادۀ انواع توالتهای پیشافرنگی و فرنگی در ادوار مختلف تاریخ اروپا دادِ سخن بدهد و دربارۀ سیاستهای سختگیرانۀ مالی اتحادیۀ اروپا و خروج از جنگ بالکان و محکومیت ببرهای آرکان، به شکلی سرسام آور به ارایۀ بیامان نظریهپردازیهای سیاسی سرگرم شود.
اسلاوی ژیژک به طرزی وحشیانه “فیلسوف” است، درست مثل ساد که هیچ مرزی برای آزادی در راهِ جنایت و انحراف قایل نبود و در رمانهای پورنوگرافیکش ــ مخصوصاً در ژوستین ــ ارزش حقیقی انسان را در سوزانده شدن در راه تحقق میل جنسیاش میدانست؛ همو که اخلاقیات مردۀ اروپای سفید و کمخون را قربانیِ امیال جنایتآمیز و صراحتهای سادیستیاش ساخت و شیطانصفتانه آنقدر بر حقانیت نظریاتِ زرد و منحرفانه ــ و صدالبته فلسفی ــاش پافشاری کرد که پس از او تشخیص مرز خیر و شر دیگر کار چندان آسانی نبود.
بهراستی وقتی ژیژک از فلسفه حرف میزند، از چه چیزی حرف میزند؟ وقتی او، درست مثل همیشه، با حرارت زایدالوصفی سخن میگوید، با شنیدن تسلسل بیپایان توهمات و رژۀ بیامان اشباح مفلوکِ حقیقت و واقعیت، آدم احساس میکند که در کشتی دیوانگانِ هیرونیموس بوش نشسته و دارد از مزایای کشف قارهای حرف میزند که تنها محصول تجاریاش “طاعون” است؛ همان طاعونی که فروید و یونگ در سفرشان به نیویورک برای آمریکا به ارمغان آوردند.
یگانه چیزی که [قبل از همۀ وجوه اختلاف دیگر] اسلاوی ژیژک را از فلاسفۀ معاصر خود چون جورجو آگامبن، ارنستو لاکلائو، ژاک رانسیر و آلن بدیو جدا میکند این میل متظاهرانه و خواهشِ شورمندانه به لذتِ جنون و تمایزطلبیِ بدخیمِ اوست. او به عنوان یک فیلسوف آنقدر لجامگسیخته و هیستریک رفتار میکند که انسان در باتلاق این یقین فرو میرود که شاید عقلگرایی و فلسفیدن ماحصلی مگر “توحشِ مدرن و ساختاری” ندارد.
هیچ چیز در ژیژک سیر منطقی ندارد و خوانندگان کتابهایش در این تردید گرفتار میشوند که او پیامبری است که رسالتش خلاصه میشود به اینکه ایمان پیروانش را به ارتداد بدل سازد و همه را در هیئت گلهای گمراه، در گرداب شیرین مغالطهها و سفسطههایش غوطهور سازد. ژیژک با روحیۀ شومن مآبانهاش هیچ ابایی ندارد که در قلب هزارۀ سوم ــ دور از چشم سقراط ــ ردای سوفسطاییان یونان باستان بر تن کند و در مناظرههای تلویزیونی و سخنرانیهای اینترنتی جای دروغهای واقعی و واقعیتهای دروغین را با حرکات دیوانهوار سر و دست و خاراندنِ بیامان بینیاش دایماً عوض کند. تنها او از این انرژی سیاه و خلاقِ فلسفی برخوردار است که وقتی از سوء تغذیۀ مانکنهای سایز صفرِ فشن ورلد مینویسد، آن را به پیشگوییهای مارکس در کتاب “سرمایه” ربط دهد و مرگ زودرسِ بازیگران صنعت پورنوگرافی را به پیامدهای ناگزیر یک زندگی آخرالزمانی پیوند زند.
باید اعتراف کرد که تاریخ فلسفه در ادوار کرنولوژیک خود، از ساد تا شوپنهاور و نیچه و از باتای تا دُلوز و ژیژک، هرازگاهی از سیطرۀ طاقتفرسای استدلالات خشک و موزاییکیِ فلسفی و نظریهپردازیهای کسل کنندۀ مکانیکی فرار کرده و به متونی پناه میبرد که چیزی جز ورقپارههای “تاریخ جنون” نیست.
ادبیات اقلیت / ۱۲ مهر ۱۳۹۷
روشنک رشیدی
عالی بود…واقعا بهتر از این نمی شد ژیژک را توصیف کرد.دست مریزاد…