برج سکوت / نوشتۀ حمیدرضا منایی
ادبیات اقلیت ـ معرفی رمان برج سکوت نوشتۀ حمیدرضا منایی:
آدم یک روز به جایی میرسد که عشقش با تواناییاش برابر نیست… خیلی بیشتر از آنچه معشوق هست، میخواهد… اینجور وقتها اگر معشوق را رها نکنی، خودت و عشق و معشوق و همۀ اطرافت را به لجن میکشی… هیچ چارهای نداری، باید از یکجا به بعد، ول کنی و بروی… بروی عقب، از دور بایستی و عشقت را تماشا کنی… […] این را که میگویم یادت بماند؛ اگر خواستی عاشق چیزی بمانی، اگر خواستی بزرگ شوی، اگر زندگیات به چیزی گیر کرد، از یکجا به بعد، ببوس و بگذارش کنار… پشت دستت را داغ کن و دیگر سراغش نرو… اگر غیر از این کردی، همۀ عمر دستت خالی است…
این جملات، از آخرین جملات رمان سه جلدی برج سکوت است. رمانی با مضمون اصلی اعتیاد، اما بسیار گستردهتر و فراگیر از اینکه تنها حول همین یک موضوع بچرخد.
از خواندن این رمان با همۀ حجم بسیارش خسته نخواهید شد. رمان روایتی جذاب و پیشرونده دارد و در عین حال، به ورطۀ بیمایگی و ابتذال نیز فرو نیفتاده است. خواندن رمانی با درونمایۀ اعتیاد که در آن به مسائلی دیگر همچون جنگ، شهرنشینی، روابط نامشروع، دغدغههای کودکانه، روابط اجتماعی و… نیز پرداخته شده است. این رمان شما را به جهان «هیچ آباد»یها خواهد برد، جایی که مشخص نیست کجاست اما میدانیم که در حاشیه است، با آدمهایی که اسم ندارند و همدیگر را با «لقب» صدا میزنند.
«فکر کن شهرکگونهای با خانههایی همسان و همشکل و فضایی خاکستری و آدمهایی همکفو و همطبقه و بیشتریها کفترباز که به تعداد آدمهایش لقب داشت؛ همین که بچهای به دنیا میآمد و جان میگرفت و میخواست راه بیفتد، همان وقت لقبش را انتخاب میکردند… لقبهایی آنچنان قدرتمند که بعد از مدتی دیگر کسی اسم طرف را به یاد نمیآورد…»
لقبهایی مثل قباش، حرمله، آمریکایی، شاشو، گوشتی، شیطان، دهنی، هوتول و…
به طور کلی بیراه نیست که بگوییم برج سکوت نمایشگر زندگی است. زندگی نسلی که برایش «چیزی هولآورتر از زندگی و ادامهاش نیست.» و بیرگ است که همچنان زنده مانده است.
رمان فاقد روایت خطی است، در هر فصل که نه چندان بلند است و نه چندان کوتاه (فصلهایی به طور متوسط حدوداً پنج شش صفحهای) بخشی از یک پازل از نگاه راوی (حرمله) روایت میشود و لذت یافتن تکههای گمشده و مجهول پازل بهخوبی به جان خواننده مینشیند. تا در نهایت در بخش پایانی ناگهان احساس میکنی که تصویری از یک زندگی، یک زندگی در حاشیه و بلکه شاید خودِ «مرگ» داری.
گفتم: «دنبال چی میگردی خانم؟» سکوتی کرد که انگار هزار سال طول کشید. بعد آرام با صدایی که تهاش بغض داشت، گفت: «دنبال مرگ میگردم.»
«نمایش مرگ»، «دیوار شیشهای» و «در مرز دیدار روشنان» به ترتیب، عناوین جلدهای اول تا سوم رمان برج سکوتاند، رمانی به قلم حمیدرضا منایی که انتشارات نیستان آن را در سال ۱۳۹۵ با قیمت هر جلد، ۲۲۰۰۰ تومان منتشر کرده است. این رمان برای مخاطبان بالای شانزده سال منتشر شده است.
ادبیات اقلیت / ۲۴ آذر ۱۳۹۶