تجربههای شخصی در شعر / یادداشتی از آزاده فراهانی
ادبیات اقلیت ـ آنچه میخوانید، یادداشتی است از آزاده فراهانی با عنوان “تجربههای شخصی در شعر”* که برای انتشار در اختیار سایت ادبیات اقلیت قرار گرفته است:
تجربههای شخصی در شعر
آزاده فراهانی
تجربههای شخصی در دنیای امروز
پس از پشت سر گذاشتن تجربههای انتزاعی و غیرانتزاعی به شکلها و با سبکهای گوناگون، در جهانی که هم تجربیات مذهبی و ماوراءالطبیعی، هم تجربیات خردمدار و طبیعی، هم اخلاق، هم تعهد و عدم تعهد را در هنر تجربه کرده، زندگی و تجربههای شخصی اهمیت خاصی پیدا کرده است. با تجربۀ سبک و سیاقهای متنوعی که هر یک به نوعی مابین واقعیت و فراواقعیت جایگاهی برای خود یافتهاند، در دنیای امروز نوعی نگاه خاص به زندگی به معنای ساده و در عین حال پیچیدۀ آن جلوهگر شده. دنیای ادبیات هم اخلاق کلاسیک، هم واقعگرایی رئالیسم، هم انتزاعیات سوررئالیسم و هم نمادپردازیهای سمبولیسم را تجربه کرده است. حالا پس از گذر از این تجربیات متنوع و پشت سر گذاشتن ادیبان همهچیزدان و رنگ باختن فلسفههای جامع، آنچه بیشتر دارد خود را به رخ میکشد، جنبههای ظاهری زندگی است. این خستگی از فلسفهبافیهای جامع وقتی در کنار ابزارهای روز دنیا قرار میگیرد که ودیعۀ تکنولوژی و فضای مجازیاند، نوعی شرایط کاملاً خاص را رقم میزند که تا کنون در جهان گذشته مشابه نداشته است. شاید داریم به سمتی میرویم که دیگر شاعران کمیاب نیستند و فیلسوفها همه چیز را نمیدانند. به نوعی نقش خردورزی و سخنوری دارد در سطح جامعه پخش میشود و دایرۀ حکیمان و ادیبان گستردهتر میشود. این میتواند ودیعۀ روح جمعی میراثی باشد یا هر چیز دیگری، ولی هر چه است، واقعیتی است که آن را شاهدیم. برای مثال در دنیای امروز، با توسل به امکانی که فضای مجازی در اختیار افراد میگذارد، نوشتن از تجربیات روزمرۀ زندگی بخش مهمی از گفتمان انسان امروز را در بر گرفته. و نکتۀ جالب اینجاست که راویان و قهرمانان این گفتمان، ادیبان نامدار و خبرگان عرصۀ زبان نیستند. و موضوع این گفتمان چیزی نیست جز زندگی در سادهترین شکل و واقعیترین نوع خود. در سطحی دیگر، شاهد توجه انبوه مردم به برنامههای تلویزیونی هستیم که هیچ کاری نمیکنند جز نمایش زندگی روزمره و عادی. آثاری بدون داستانهای مهیج و پلیسی و بدون طرح و توطئه که از بطن زندگی واقعی مردم ساخته میشوند. این پدیدهها با ادبیات رئالیستی تفاوت دارد. اینجا اثری از نویسندگان قهار و روایتهای هدفمند نیست. تنها شاهد تجربههای شخصی و روزمرۀ زندگی هستیم.
اتفاقی که در این عرصه میافتد، کاملاً با اتفاقی که در تجربۀ ادبیات واقعگرایانه میافتد، مثلاً در آثار نویسندگانی چون تولستوی یا در نوعی دیگر چخوف یا در نوعی دیگر همینگوی و دیگران، متفاوت است. آنجا با ذهن ادیبان و نویسندگان قهار روبهرو بودیم، ولی اینجا با ذهن مردمی که به شکلهای مختلف زندگی میکنند. نویسندگان به شکلهای مختلفی به دنیا نگاه و تجربۀ خود را ارایه کردهاند. مثلاً نگاهی که بوکوفسکی به جهان دارد و نوع ارایهای که در آثار او شاهدیم، کاملاً با نگاه همینگوی متفاوت است و هر دوی این بزرگان، نگاهی متفاوت با کارور دارند. نگاه عامهپسند و روزمرۀ بوکوفسکی کاملاً در تقابل با نگاه عمیق کارور است که دارد با لایههای عمیق زندگی به شکل خشک و مادی ارتباط برقرار میکند؛ در حالی که هر دو دارند به روایت واقعیت و زندگی میپردازند.
اتفاق خاصتری که در این باره میتوان به آن اشاره کرد، رواج بیش از پیش هنر عکاسی است. هنری که با همگانی کردن ابزار خود، دامنۀ وسیعی از افراد دنیای امروز را به خود مشغول کرده و هر لحظه در جهان امکان بروز شاهکارهایی از این هنر به دست افراد عادی و با ابزارهای دم دست وجود دارد. و شاید همین سلطۀ عکاسی بود که به ظهور نوع جدیدی از هنر که بیشتر در نقاشی بروز دارد، به نام فراواقع گرایی (Hyper-Realism) انجامید؛ یعنی نقاشیای شبیه عکس. به شکلی که از اصرار در ارایۀ واقعی آنچه دیده میشود و وفاداری به واقعیت سوژه وقتی با اقرار در مشخصههای ظاهری از قبیل رنگآمیزی همراه میشود، نوعی تصویر را که انگار درجۀ واقعی بودنش از خود سوژه نیز بیشتر است، ایجاد میکند. مثلاً اصرار اغراقگونۀ چاک کلوز در تصویر تکتک پیکسلهای چهرۀ انسان به شکلی که واقعاً هست، منتج به نوعی فرا رفتن ذهن از عینیت و سوژۀ تصویر و همراه شدن با برخی ذهنیاتی میشود که خالق اثر در نظر داشته یا نداشته است.
اینها مثالهایی است که میتواند ذهن ما را به سوی واقعیتی گریزناپذیر متوجه کند و آن این است که در دنیای امروز تجربههای شخصی و زندگی دارد جای تجربههای ماوراءالطبیعی و خاصی را که همواره سوژۀ هنرمندان بوده است، میگیرد. و تعداد بازیگران عرصۀ هنر و عرصۀ نویسندگی با اقبال آماتورها به این عرصه رو به افزایش است. ابزارهای دنیای امروز نیز چنین امکانی را در اختیار دامنۀ وسیعی از تودۀ مردم میگذارد که بتوانند خود را در معرض نمایش بگذارند. با این مقدمه میتوان وارد بحث تجربههای شخصی، به طور خاص در شعر امروز ایران شد.
تجربههای شخصی در شعر امروز ایران
از زمانی که توجه به اجتماع و واقعیتهای سیاسی به عنوان موضوع شعر پر رنگ شد و روی آوردن به شعر متعهد رایج، چند دهه میگذرد. موضوع سخن من اینجا شعر متعهد و غیرمتعهد نیست، بلکه شعری است که میتواند متعهد یا غیرمتعهد باشد یا نباشد. مهم اینجاست که دغدغۀ اصلیاش موضوع تعهد نیست. ولی آنچه در این نوع شعر مورد نظر است، روی آوردن به زندگی و تجربههای شخصی است. با توجه به آنچه گفته شد، این اتفاق در راستای توجه خاصی است که در دنیای امروز به زندگی به عنوان پدیدهای واقعی با همۀ سادگیها و پیچیدگیهایش شده است. یکی از مختصات یا شاید بتوان گفت ریشههای این نوع نگاه به هنر میتواند در این اعتقاد نهفته باشد که جدا از قدرتنمایی حکیمان همهچیزدان و فلاسفۀ صاحب فلسفۀ جامع، زندگی به شکل عادی خود و به شکلی که در تجربههای شخصی انسانها نهفته است، دارای پتانسیلهای بسیار درخور توجهی برای سوژه شدن است. و این نوع نگاه با نگاه رئالیستی به شکلِ نگاه نویسندگان بزرگ رئالیست، متفاوت است. رئالیستها هم تصمیم گرفتند به زندگی و واقعیات دنیا نگاه کنند ولی آنچه اینجا مورد نظر است، یک مرحله آن سوتر از رئالیسم قرار دارد. از رئالیسم سبکتر است و به زندگی نزدیکتر. داستایوسکی سعی میکرد با گلچین کردن بخشی از تجربیات واقعگونه در نهایت به ارایۀ دستگاه فکری خود بپردازد. ولی زندگی را به همان شکلی که بود، تصویر نمیکرد.
بررسی اتفاقی را که در شعر معاصر فارسی در این زمینه میافتد، میتوان از نیما شروع کرد. گرچه او اولین کسی نبود که سعی کرد به زندگی و تجربههای شخصی از زاویۀ نگاه خود بپردازد.
نیما از شاعرانی است که توجهش به زندگی را آشکارا بیان میکند و در این مورد تئوریپردازی میکند. و اما خود نیما در کتاب «تعریف و تبصره و یادداشتهای دیگر» میگوید:
«… شاعر امروزی باید مواظب باشد که موضوع حامل شعر او حاکی باشد از واقعیتهای خارجی که وجود دارند و مثل «دانته» به موهومات نزدیکی نگیرد.
… شعر تندرست از طبیعت زندگی حکایت میکند… برد فکر معلوم است که با زندگی است و زندگی که فکر را میآفریند و راه نمودن آن را در پیش پای هوش میگذارد. اصالت کار و اصالت موضوع شعرهای ما نیز با همین نکته ربط دارد…»
او را میتوان آغازی برای توجه به زندگی و تجارب شخصی در شعر معاصر ایران دانست. و با همین توجه به تجارب شخصی است که شعرهایی چون «کار شب پا» سروده میشود که سراسر شعر چیزی نیست جز روایت یک زندگی:
«… تازه مرده ست زنم،
گرسنه مانده دوتائی بچههام،
نیست در «کپَۀ» ما مشت برنج،
بکنم با چه زبانشان آرام…»
«… لیک فکریش به سر میگذرد،
همچو مرغی که بگیرد پرواز،
هوس دانهاش از جا برده،
میدهد سوی بچههاش آواز،
مثل این ست به او می گویند:
«بچههای تو، دوتائی ناخوش،
دست دردست تب و، گرسنگی داده بجا میسوزند،
آن دو بی مادر و تنها شدهاند،
مرد!
برو آنجا، به سراغ آنها،
در کجا خوابیده،
به کجا یا شدهاند…»
توجه به زندگی و استفاده از تجربیات شخصی را در بسیاری از شعرهای نیما میتوان یافت. ولی نکتهای که در مورد شعر نیما باید به آن اشاره کرد این است که عینیت زندگی معمولاً برای رساندن پیامی خاص مصادره به مطلوب میشود.
در شعر معاصر با شاعران بسیاری مواجه میشویم که اهمیت تجربۀ زندگی و سرودن با استفاده از پدیدههای رایج زندگی را درک کردهاند. مثلاً اسماعیل شاهرودی در شعر «پیت پیت» از مجموعۀ «آخرین نبرد» میگوید:
«امشب – ای نفت! ته مکش به چراغ
پیت پیت … ای فتیله کمتر کن ـ .
سوختن گیر و سوختن آموز،
شور در کار را فزونتر کن!
تنگنایی است گرچه کلبۀ من
به همه سوش پرتویی بفرست.
ز نهان ماندههای سوسویت
به دلم گرمی نوی بفرست.
سخنانی که با تو هست مرا
در دل است، از چه رو ندارم فاش؟
میگریزم ز دست تاریکی
کاش اینک نبود شب، ای کاش!
کاش تا صبحگاه شعلۀ تو
دیدهاش بود همچو من بیدار،
تا وجود غم از نهاد دلم
برنینگیزد، آه، دیگر بار!
کاش میشد در این شب تاریک
به امیدت سر آورم تا روز.
امشب – ای نفت! ته مکش به چراغ!
سوختن گیر و سوختن آموز!
شاعر در شعری با سبک و سیاق نیمایی سعی میکند از عناصر زندگی به سادگی در سرایش شعرش استفاده کند.
و یا مهدی اخوان ثالث در شعر «لحظۀ دیدار» از مجموعه شعر «زمستان» میگوید:
«لحظۀ دیدار نزدیک است
باز من دیوانهام، مستم
باز میلرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت صورتم را، تیغ!
های! نپریشی صفای زلفکم را دست
وآبرویم را نریزی، دل، ای نخورده مست
لحظۀ دیدار نزدیک است.»
که سعی کرده احساسهای سادۀ روزمره را با استفاده از عناصری که کاملاً برگرفته از زندگی روزمرهاند، بیان کند.
در ادامۀ پر رنگ شدن نقش زندگی است که فروغ فرخزاد تلاش میکند زبان شعر را هر چه بیشتر به لحن عادی زندگی نزدیک کند. و با وام گرفتن از تجربیات زندگی شعرهایی همچون «پرنده مردنی است» از مجموعۀ «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را میسراید:
«دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیدۀ شب میکشم.»
ولی آنچه در بیشتر موارد در شعر معاصر فارسی روی میدهد، نوعی استفادۀ انتزاعی از عناصر زندگی است که کارکردی معکوس با نزدیک شدن به تجربههای شخصی در شعر دارد. برای مثال، شعرهای عاشقانهای که سروده میشود، مخاطبی انتزاعی و مثالی دارد. حتی در جایی که شاعری چون احمد شاملو سعی کرده مستقیماً مخاطبی واقعی را سوژۀ شعرهایش کند، این مخاطب تنها اسمی است که در جایگاهی انتزاعی قرار گرفته است. گرچه در شعرهایی که شاملو خطاب به همسرش، آیدا، سروده، نام «آیدا» مورد خطاب مستقیم قرار میگیرد، ولی باز با معشوقهای نوعی رویارو هستیم که جایگاهی انتزاعی دارد. ما شاهد هیچ نوع تجربۀ شخصی در این شعرها نیستیم، بلکه احساسات عاشقانۀ یک شاعر با زبان شخصی خودش و استثنائاً با نام واقعی معشوقهاش بیان شدهاند. وقتی در شعر «شبانه ۲» از مجموعه شعر «آیدا در آینه» میگوید:
«… آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
میان آفتابهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری ست
نگاهات و چشمانات با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست…»
نه با بیان تجربههای شخصی، که به بیان شاعرانۀ احساسات شخصیاش در مورد آیدا میپردازد. این نوع تجربهها کاملاً با آنچه در دنیای امروز در مورد شخصی شدن هنر در حال وقوع است، متفاوتاند. در واقع نوع استفادۀ این شاعران از عناصر ملموس زندگی کارکردی کاملاً معکوس دارد. در شعر این شاعران از پدیدههای ملموس زندگی به عنوان ابزارهایی جهت بیان مفاهیم یا احساسها استفاده میشود. یعنی در این نوع شعر این عناصر ملموس کاملاً انتزاعی میشوند و از آنها به عنوان عناصری برای بیان تخیلات و احساسهای ذهنی استفاده میشود.
نتیجه:
نگاهی به آنچه در طول تاریخ معاصر در سراسر جهان دارد روی میدهد، کم کم دارد برخی عناصر را به عنوان مختصههای اصلی دنیای آینده به رخ میکشد. یکی از اینها پخش شدن کارهایی که زمانی وظیفۀ معدودی افراد برگزیده و خاص بود در میان تودهای گستردهتر از مردم است. از سیاست و روشهای ادارۀ حکومتها که بگذریم، در عالم هنر این موضوع را میتوان در اهمیت پیدا کردن تجربههای شخصی در انواع مختلف هنر شاهد بود. چیزی که به شکل خیلی عامیانه در نمایشهای تلویزیونی شاهدش هستیم و در شکلی خاصتر در سبک نقاشی هایپررئالیسم. و گرچه پیشزمینههای این اهمیت به تجربههای شخصی را میتوان در تجربههای رئالیستی سراغ گرفت، این اتفاق با آنچه در ادبیات رئالیستی شاهدش بودیم، متفاوت است.
در شعر ایران پیشزمینههای این اتفاق را میتوان در حرکت نیما سراغ گرفت. حرکتی که سعی کرد به زندگی توجه کند و آن را از محاق درآورده به سوژۀ اصلی تبدیل کند. ولی روشن است که این نوع تجربههای شخصی در شعر نیما نیز به طور محدودی ارایه شده است. پس از نیما نیز شاعران آگاهانه سعی کردند به زندگی و تجربههای شخصی توجه کنند، ولی در غالب موارد نتیجه کاملاً متفاوت بود. یعنی علیرغم استفاده از عناصر مادی و ملموس زندگی، نهتنها تجربههای شخصی ارایه نشد، بلکه از این عناصر فقط به عنوان ابزارهایی برای بیان انتزاعیات ذهنی بهره گرفته شد. شاید اگر در شعرهای خود با این فضایی که منتهی به اهمیت یافتن تجربههای شخصی در شعر میشود بیشتر انس بگیریم، بتوانیم دنیایی جدید را پیش روی شعر امروز فارسی باز کنیم.
* این یادداشت پیش از این در مجلۀ ویرگول، شمارۀ ۷، پاییز و زمستان ۹۶ ص ۱۱ ـ ۱۷ منتشر شده است.
ویرایش و بازنشر: ادبیات اقلیت / ۳۰ شهریور ۱۳۹۷