جادوی رئالیسم / نگاهی به داستان «دم» نوشتۀ مرتضی کربلاییلو

جادوی رئالیسم
نگاهی به داستان «دم» نوشتۀ مرتضی کربلاییلو
محمدمهدی ابراهیمی فخاری
به تجربه دریافتهایم که هرچقدر دقیقتر دروغ بگوییم، باورپذیرتر خواهد بود. یادم نیست کجا، مارکز گفته بود که اگر بگویید صدها فیل در آسمان پرواز میکردند، کسی باور نمیکند ولی اگر بگویید هشتصد و هفتاد و سه فیل در آسمان پرواز میکردند، باورپذیر میشود. یا همچنین چیزی. در این گفتۀ مارکز، بیش از آنکه رئالیسم جادویی توصیف شده باشد، جادوی رئالیسم نشان داده شده است.
توصیف واقعیت با جزئیات که در داستانهای رئالیستی ابتدایی دیده میشود، بهنوعی، خلق «واقعیت» بودهاند. کما اینکه بسیاری از اطلاعاتی که در داستانهای رئالیستی ارائه میشوند، با فکت تاریخی مطابقت ندارند. (البته جای این بحث اینجا نیست که فکتهای تاریخی نیز در بسیاری از موارد با یکدیگر و با واقعیت متناقض هستند.)
دلیل نوشتن این مقدمه این بود که چنین کارکردی را در داستانِ «دم» اثر کربلاییلو میتوان دید. پزشکِ ابتدای داستان، بهنظر فردی خیالباف میآید که فانتزیهای عجیبوغریب خود را زیادی جدی گرفته است. اما وقتی که استخوانهای دُم را از جیب خود بیرون میآورد، ماجرا صورت واقعیت میگیرد. تا جایی که حتی خواننده به شک میافتد که دکتر دارد دربارۀ «واقعیت» صحبت میکند یا واقعیت. هزار بار هم اگر دکتر در مورد عملِ جراحی عجیبِ خود فلسفهبافی میکرد (که میکند) و اگر هزار جور در مورد دلایل و شیوههای آن توضیح میداد (که میدهد) باز هم نمیتوانست جای آن شاخی را بگیرد که در عتیقهفروشی پیدا میکنند و بر سر دکتر میگذارند یا همان استخوانهای مهره که همراه دکتر بود. همچنین است وقتی که نویسنده به اطلاعات زیستشناختی و علم پزشکی اشاره میکند.
این تکنیک در داستان کربلاییلو اتفاقی نیست؛ مثلاً در داستان «به یاد استادم آقای تنگو» از مجموعۀ زنی با چکمۀ ساقبلند سبز: اگر هزار بار به شما بگویند که در قدیم با فلان دارو و فلان ترفند و سحر و جادو، یک موجود فراواقعی را خلق یا احضار یا فعال میکردند، باور آن برای شما دشوار خواهد بود. ولی وقتیکه به فلان صفحۀ فلان کتاب شیخ الرئیس یا هر کتاب واقعی از یک شخصیت واقعی (چه آن عبارت واقعاً از آن کتاب باشد چه نباشد) ارجاع داده میشود، از سختباوریِ آن کاسته میشود.
کربلاییلو این تکنیکِ جادوییِ خلق «واقعیت» را خوب بلد است و با استفاده از فراداستان (برای نمونه ارجاع به واقعیتِ خارج از داستان در همین داستان کوتاه اخیر) «واقعیت» ی میآفریند که بهخوبی میتواند در ذهن مخاطب بنشیند و به باورپذیری بقیۀ داستان نیز کمک کند. مانند بنیادی از واقعیت برای خلق و پرورش امرِ ناواقعی یا فراواقعی.
هر جادوگری با مواد و مصالح واقعی، جادوگری میکند، این نکته را کربلاییلو بهخوبی میداند و نشان داده است که میتواند در بستر رئالیسم، جادوگری کند.
ادبیات اقلیت / ۹ دی ۱۳۹۶
داستان بلند: دُم / مرتضا کربلاییلو (قفسه – ۲)
دکتر پاسارگادی اوایل پاییز در خیابانی خلوت از پاریس قدمزنان سمت هتلش میرفت که دری چوبی با شیشهای مات گشوده شد و دختری بلندبالا و ترکه بیرون آمد اما دو قدم سمت خیابان نرفته، نقش زمین شد. …

سمیه
وقتی شما در ذهنتان یک تقسیم بندی بین واقعیت و تعریف از واقعیت دارید. باید هم این گونه نتیجه بگیرید. اما تنها مخاطب با تعریف های متفاوت از واقعیت روبرو است. این هم در نظر بگیرید که مخاطب اینقدرها هم ابله نیست که در داستان به دنبال واقعیت باشد
اسحاقی
احتمالا قسمت جذاب هم برای افلاطون آن جایی بوده که داستان را تمام میکرده و قاه قاه میخندیده و چه بسا به خودش درود میفرستاده که چه طرحی درانداختم :I
اسحاقی
طور دیگر-شاید ملاصدرا از ان افرادی باشد که به برکت آشنایی اش با وجود اطواری بودن را ستوده باشد -“وهذه طور من اطواره”-پیتر کینگزلی در آن کتاب زاوایای تاریک حکمت از جمله کسانی است که افلاطون را طور دیگری معرفی میکند و در توصیفش میگوید:”او از شوخی کردن لذت می برده و شوخی یکی از موثرترین سلاح های او برای تایید حرفهای خودش بوده و عاشق این بوده که شجره ای را که حیرت انگیز برجسته یا سبکسر بوده ارائه دهد او نمیگوید که قضیه از چه قرار است زیرک تر و دقیق تر از آن است که چنین کنداو به دقت x را مرجع قرار میدهد حتا به او نامی هم نمیدهد بلکه با صفتی اشاره ای میکند؛از همه شگفت انگیزتر اینکه او وقتی نباید موضوع را جدی بگیرد آن را جدی می گرفت و وقتی که باید جدی بگیرد نمی گرفت و این چقدر عادی به نظر می رسید؛هیچ باکی از اختراع استادانه ترین افسانه ها نداشتو نه بیمی از دوباره خلق کردن تا تصویر تاثیرگذاری ارائه دهد که در آن هیچ چیز به صراحت عنوان نشده،کلمات پر از ستایش و تحسین اند ولی مثل اکثر اوقات با یک تیغ دو لبه مواجه ای او عامدا دور موضوع می چرخد و آن را بی آنکه واقعا گفته باشد بیان میکند،آن را سرسری جلوه میدهد تا جایی که گویی قصد شوخی دارد در عین حال ما باید هوشیار باشیم زیرا شوخی های او بندرت شوخی اند؛آنچه برای او جدی است یک بازی به نظر میرسد و اکثر اوقات وقتی موضوعی را با طنز معرفی میکند مخاطره آمیز است این یکی از جذابیت های کار اوست،در دنیای باستان و رنسانس این برخورد بسیار مورد ستایش بوده است؛او دوست داشته خوانندگانش را از طریق بحث درباره ی جدی ترین موضوعات با روشی سبکسرانه جذب کند”