سه شعر از نیر فرزین Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ سه شعر از نیر فرزین: 1 کودکان مردن را بلد نیستند تنها گیج می‌شوند دنبال توپ بدوند یا سرشان! حتی نمی‌دانند چند تا از انگشتان‌شان کم شده است خیال م ادبیات اقلیت ـ سه شعر از نیر فرزین: 1 کودکان مردن را بلد نیستند تنها گیج می‌شوند دنبال توپ بدوند یا سرشان! حتی نمی‌دانند چند تا از انگشتان‌شان کم شده است خیال م Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » سه شعر از نیر فرزین

سه شعر از نیر فرزین

سه شعر از نیر فرزین

ادبیات اقلیت ـ سه شعر از نیر فرزین:

۱

کودکان
مردن را بلد نیستند
تنها گیج می‌شوند
دنبال توپ بدوند یا سرشان!
حتی نمی‌دانند چند تا از انگشتان‌شان کم شده است
خیال می‌کنند اتاقی به نام گمشده‌ها وجود دارد
که با بردن یک پا
پای دیگر را پس بگیرند
زنی که نمی‌دانست
کدام تکۀ فرزندش را
در آغوش بگیرد
گفت: شیرخواره‌ها را جایی خاک کنید
که گل‌های سخن‌گو داشته باشد!
کودکان خانۀ گرم‌شان را
ترجیح می‌دهند به بهشت
و بوی تن مادرشان را به فرشته‌ها
در گورها خواب‌شان نمی‌برد
تا بگوییم بازی تمام شد.

***
۲

آن زن راست می‌گفت
پرندۀ صلح
آن‌قدر دیر می‌رسد
تا بر شاخه‌ای بنشیند
که شکوفه‌های پیراهنم را دارد.

***
۳

به کارگر افغانی
نمی‌گویند مرده است
تا باز برایشان کار کند
لابد شوهرم مرده است
که در چشم‌هایش
چیزی جز آلودگی تهران نیست
همیشه دنبال استخوان‌هایش می‌گردد سر سفره
می‌دانم هر چه جان بِکَنم
این خانه روشن نمی‌شود
دیگر قصه‌ای ندارم
مرده‌اند عروسک‌هایی
که در مترو می‌فروشم
دخترم با استخوان‌های پدرش بازی می‌کند
خسته‌ام
مترو روح را می‌بلعد و
تفاله پس می‌دهد بیرون
اگر آفتاب عادلانه تقسیم می‌شد
من کمبود ویتامین دی نداشتم
و با زانوی فرسوده
روزی چند مرتبه
از پله‌برقی خراب بالا نمی‌رفتم

زن خسته است و
مچاله می‌کند روزنامه را
تیتر درشت پله‌های ترقی را
می‌گوید برای خبرنگارها
افتادن دکمۀ جناب وزیر
مهم‌تر از سقوط یک کارگر است
هر شب با دخترش
مأیوسانه بازمی‌گردد به خانه
گویی دخترش
عروسکی است که فروش نمی‌رود.

ادبیات اقلیت / ۲۷ دی ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا