سه شعر از پویان فرمانبر
ادبیات اقلیت ـ سه شعر از پویان فرمانبر:
۱
بار هستی*
دختری بعد
که با آینه میخوابید
از لای جمعیت
دست دیگری که خانه در قبل داشت
گرفت و مثل کسی که هرگز نبود
قبری برای قبلهاش حفر کرد
تا به ناشناختهای از زمین
این منِ سؤالی
پرت شوند
قبلی اما که معتقد به عقد
و آینهای بود
که تکهتکهاش از سفتی بغل
پخش شود در زمان
پخش روی بعدن شد
تا درخت بارداری
که جای هلو میدهد حال
از خاک سردربیاورد
حالا ولی که بعدن گذاشته رفته بعدی
قبلی
با دستی که خاکیست هنوز
هر شب
برای جمعیتِ بعد
درحال حفر قبریست
که از آن سردرنمیآورد
و همچنان
این درختِ آویزان
درحالی که در برگ میکشد قد
بلندتر از کسیست
که فکر میکند
در این ماجرا نیست
—–
* رمانی از میلان کوندرا
.
۲
سطر قبلی
کسی که در سطرهام
پی نبود میگشت
برگشت
و موهاش را به باد داد
تا بگردم پی چیزی که نیست
برگشتم
کسی اما نبود جز من
نبودم
و در موهام…
در من
همیشه چیزی هست
که چیزی هست بماند
درست مثل من
که چندین نفرم
ولی هنوز بین دو سطر
دو تار
نه! من سطر بعدیام
.
۳
فریب
دریا رفته اما هنوز غرقم
دیگر نیاز ندارم به دری
که در من باز یا بسته
درحالِ بوسیدن گُمم
منتظرم
که برگردی
که در تو پیدا شوم باز
که با ندیدمِ خیانت
شنا کنم به گذشت
به گذشته
دوباره پیدا شدهام
در تو
که در اولین قرار
غرقم کردهای
.
مرا ببوس
در آینه.
.
ادبیات اقلیت / ۲۶ اسفند ۱۳۹۸