سفر عشق
زمستانی آفتابی
با لباس گرم و سفید یاسیاش
دو کتاب، نان سمل (semmel) داخل یک دستمال سفید، یک شیشه زیتون، مسواک، قطب نما
و
شاخ گوزن تزیین شده با صدف دریایی: یک قلم تراش خطاطی
همه چیز داخل سبد دوچرخهاش برای حرکت آماده بود.
******
در دیر زیبایی در پورتوریکو
میگال آن عنکبوت وحشی، تنها دوست کاستالیا بود
فقط او میدانست، سالها بعد
در انجیل به روایت شاهدان یهوه،
عیسی پدر و برادرانی خواهد داشت
میگال عزیز، آه، میگال بیچاره
******
و ایو تصمیم گرفت دیگر نوزد
در گندمزاری در سرزمین آس باد، کنار خانهای زیبا آرام گرفت
او آسیاب بادی شد
******
بوی آدمیزادیت را از فاصلۀ ۲۰ کیلومتری تشخیص دادم
ضربان قلبم ۴ بود
در خواب زمستانی بودم، که با وحشت بیدار شدم
اعتراف میکنم از انسان میترسم
******
چقدر این میگرن مراعات میخواهد!
از سیگار که دیگران دوست دارند
تا عطر که خودم!!
رؤیای کودکیام کار کردن در کارخانۀ عطرسازی بود
فکر میکنم اندکی محقق شده، در آشپزخانه تاریخ انقضای غذاهای خورده نشده را تعیین میکنم
******
آبی کارائیبی
در دریای آرام شنا میکردی
بر ساحل شنی نشسته بود، سیب را تا آخر خورد
نشنیدی! صدایت کرد که برگردی
میدانست غرق خواهی شد
این آبی لعنتی خیال
مردۀ تو را هم برای او پس نخواهد فرستاد.
ادبیات اقلیت / ۱۵ آذر ۱۳۹۴
یک دیدگاه
عباس نکو نام
ایجاز و تقطیع خوبی داره این متن ها. اما به نظرم هنوز تا شعر شدن فاصله دارند.
شعر نیاز به خلاقیت و اعجاز بیشتری داره. حق واژه ها باید بیشتر ادا بشه. این کارها هنوز نتونسته اند خودشون رو از سطح اول کلامی بالا بکشند تا ما بتونیم به سطوح بیشتری و عمیق تری دست پیدا کنیم. این نیاز به تمرین و ممارست بیشتری در کلام داره. بیشتر خوندن و بیشتر نوشتن.
برای تشکیل دادن این کارگاه ها از شما سپاسگزارم.