جنجالی تازه برضد آقای نویسندۀ ناشر
ادبیات اقلیت ـ هنوز ماجرای فرامرز دهگان و انتشار نامههایی که میان او و آقای عباس معروفی، نویسندۀ کتاب «سمفونی مردگان» دربارۀ چاپ کتاب دهگان در انتشارات «گردون» رد و بدل شده بود، و ادعای کلاهبردای مالی معروفی از یادها نرفته است، که این بار اعتراض از نقطۀ دیگری از جهان، از مونترال کانادا برخاسته است.
ماجرا چیست؟ چرا نشر گردون و بهتر بگوییم شخصیت آقای عباس معروفی، نویسندۀ مشهور و معروف ما، که کتاب «سمفونی مردگان» او بدون شک از قلههای ادبیات معاصر ماست، تا این اندازه جنجالی و پر حرف و حدیث است؟
قصهای که اینبار هم مثل دفعات قبل، صدای بسیاری از نویسندگان و ناشران را در آورده تا به دفاع از عباس معروفی یا تخطئه و تقبیح کارهای او بپردازند یا موضعی خنثا بگیرند.
نکتۀ جالب اینجاست که این بار، طرف دعوای آقای معروفی جوانی از خانوادهای سرشناس است. خانوادۀ «شهرستانی» که نزدیک به بیت آیت الله سیستانی هستند و علاوه بر نسبتهای خانوادگی، خود از خانوادههای سرشناس علمای شیعه به حساب میآیند. اما چه شده که سر و کار این خانواده با عباس معروفی افتاده است، با خواندن گزارش مجلۀ هفته روشن خواهد شد.
کتابخانۀ زاگرس را به تعطیلی کشاند
ابتدا بخوانیم، گزارشی را که مجلۀ هفته از ماجرای تازه که با ادعای به تعطیلی کشاندن یک کتابخانه به نام کتابخانۀ «زاگرس» در مونترال با خلف وعده و تخلف مالی آقای معروفی نوشته شده است:
مجلۀ اینترنتی هفته نوشته است:
سه سال از آغاز داستان حیرتانگیزی که نمیخواهی باورش کنی میگذرد. تابستان ۲۰۱۲ بود. دوازده جوان که بیشتر آنها دانشجو بودند با پرداخت مبلغی که برای جیب دانشجویی به آسانی قابل هضم نیست در کلاسهای آموزش نگارش خلاقِ نویسندهی معروفی که از آلمان به مونترال آمده بود، ثبت نام کرده و با اشتیاق در کلاسها شرکت میکردند.
کلاسها در دفتر هفته برگزار میشد که در همسایگی کتابخانه و مرکز فرهنگی زاگرس قرار داشت.
مهدی شهرستانیِ سی ساله که به خانوادهی سرشناسِ «شهرستانی»ها تعلق دارد بیش از سه سال قبل از آن تاریخ زاگرس را در تقاطع خیابانهای دکاری و کوین ماری مونترال، راهاندازی کرده بود. حجم عظیمی کتاب را از ایران آورده و میخواست حول آنها یک مرکز فرهنگی بنا کند. در اثر تلاشهای شبانهروزی مرکز خیلی زود گل کرد: از نشستهای فلسفه و تاریخ تا دورههای زبان فارسی و فرانسه؛ از جلسات همیاری برای تازهواردان تا مسابقه شطرنج برای بزرگسالان و… برپا شد. همه اینها در کنار یک کتابخانه / کتابفروشی بزرگ بود که هزاران جلد کتاب را برای فروش / امانت عرضه میکرد.
مهدی شهرستانی روزهای دشواری را گذراند اما از پا نایستاد. گروه بزرگی، بویژه از جوانان و تازهواردان حول مرکز فرهنگی او گرد آمده بودند. در مقطعی توان پرداخت اجاره سنگین محل کتابفروشی را نداشت و مجبور به جابجایی از خیابان دکاری شد. در این روزها به ناچار کتابخانه / کتابفروشی را موقتا تعطیل کرد، گرچه کلاسها همچنان دائر بودند. تلاش زیادی کرد تا بالاخره در مرکز شهر، در کنار دانشگاه کنکوردیا، در طبقه سوم ساختمان شماره ۱۳۹۶ خیابان سن کاترین یک جا پیدا کرد که هزینهاش قابل تحملتر بود. کرایه محل جدید کمتر بود اما هیچ ارزانی بیدلیل نیست: محل تقرزیبا مخروبه بود. با تلاش مضاعف کار را از سر گرفته و با کمک علاقهمندان محل را تعمیر کرد و برای کارهای مورد نظرش، کلاسهای مختلف، دورههای موسیقی و صدالبته کتابخانه و کتابفروشی سروسامان داد. این مارس ۲۰۱۲ بود. کمی پیش از شروع داستانی که مرگ زاگرس را رقم زد.
عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی، صاحب نشر گردون در برلینِ آلمان، به دعوتِ «هفته» به مونترال آمد تا در کارگاهی ده روزه داستاننویسی آموزش بدهد.
خسرو شمیرانی، سردبیر هفته، که میزبان معروفی بود، میگوید: «مدتی پیش که او برای معرفی کتاب و داستانخوانی به مونترال آمده بود، کتابخانه/کتابفروشی زاگرس را به او معرفی کردم. معروفی را از ورای نوشتههایش میشناختم، بعلاوه چند ساعتی که در آوریل میزبانش بودم: نویسندهای که از شلاقِ سانسور حکومتی گریخته بود و در آلمان تلاش میکرد همچنان به قلم وفادار بماند.»
شمیرانی ادامه میدهد: «درباره زاگرس که میدانستم مثل بسیاری از مراکز فرهنگی دیگر با دشواریهای فراوان دستوپنجه نرم میکند، با او صحبت کردم. معروفی گفت که حاضر است به هر نحوی شده به زاگرس کمک کند.»
سردبیر هفته از او میپرسد که چگونه میخواهد کمک کند و معروفی پاسخ میدهد که کتابهای زاگرس را میخرد، ۱۰ هزار جلد یا بیشتر.
محاسبه سادهای بود. مرکز فرهنگی که به سختی از پس پرداخت اجارهاش برمیآید و تنها سرمایهاش کتاباش است باید این را به فال نیک بگیرد. ده هزار جلد کتاب به بهای متوسط ۷-۸ دلار هم حساب کنیم رقم چشمگیری میشد…
او امروز میگوید: «اگر میدانستم نتیجه چه میشود هرگز سبب این آشنایی نمیشدم.»
مهدی شهرستانی خود در باره اولین روز و آغاز این داستان میگوید: «در تاریخ ۱۵ جولای ۲۰۱۲ بعد از صحبتهای مقدماتی روزهای پیش از آن، در دفتر مجله «هفته» نشستیم و پس از چانهزنیهای آقای معروفی روی موارد زیر به توافق رسیدیم: ۱) آقای معروفی ۱۰ هزار جلد کتاب از زاگرس خریداری میکند. ۲) قیمت هر کتاب برابر است با همان قیمت پشت جلد با این قرار که هر هزار تومان یک دلار حساب شود. لازم به توضیح است که در آن زمان در بازار هر دلار نزدیک به هزار و ششصد تومان بود. ۳) هزینه ارسال به آلمان توسط خریدار (آقای عباس معروفی) در مونترال پرداخت میشود. یک سوم مبلغ کل تا حداکثر یک ماه بعد در تهران پرداخت میشود و بقیه به طور ماهانه و هر ماه سه هزار دلار پرداخت خواهد شد.»
رضا داودی، مترجم رسمی ساکن مونترال، که در این نشست حضور داشته میگوید: «خوشحال بودم از اینکه یک نفر پیدا شده و میخواست به زاگرس کمک کند، زیرا به طور روزانه شاهد دشواریهای این مرکز بودم. اما اینطور نشد.»
مهدی شهرستانی ادامه میدهد: «خلاصه این آقا گزینش کتابها را شروع کرد و حدود ۱۳۰۰-۱۴۰۰ جلد کتاب را دستچین کرد. بعد باید به تورنتو میرفت و پس از توضیح اینکه چه نوع کتابهایی برایش جذاب هستند جدا کردن سایر عنوانها را به عهده ما گذاشت.»
رضا رضایی، که در آن زمان ساکن مونترال بود و موسسه هنری سارنگ را مدیریت میکرد، میگوید: «طبق توضیحاتی که آقای معروفی داده بودند کتابها را برایشان دستچین کردیم. به خاطر میآورم که هوا خیلی داغ بود و ما روزهای پیدرپی در فضای بدون کولر تقریبا دو هزار جلد کتاب را دست چین کردیم و در کنار هزارواندی عنوان که آقای معروفی خودش انتخاب کرده بود لیست کردیم و لیست را برای ایشان فرستادیم.»
سرانجام طی تبادل ای میل لیست کتابها به تایید میرسد و بیش از ۳۳۰۰ جلد کتاب بسته بندی و توسط شرکت PMC Transport به آلمان ارسال میشود.
طبق گفته مدیر زاگرس هفتهها طول میکشد تا آقای معروفی کتابها را از گمرک تحویل بگیرد و در این فاصله هزینههای جدید ایجاد میشود و خلاصه بعد از دریافت هیچ مبلغی پرداخت نمیشود.
پاسخ آقای نویسنده به پرسش درباره چرایی عدم پرداخت این است: «کتابها آجر هستند.» یعنی بیارزش هستند.
آقای شهرستانی موضوع عدم انجام هیچگونه پرداخت را با شمیرانی در میان میگذارد و میگوید که یک خریدار پیدا کرده که حاضر است تمام کتابها را در برلین تحویل بگیرد و یک جا پرداخت کند. در تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۱۳، شمیرانی نامه زیر را به نویسنده سرشناس مینویسد:
«عباس عزیز و گرامی سلام؛ آقای شهرستانی خبر داد برای کتابهایی که با شما معامله کرده اما شما آنها را نمیخواهید یک مشتری پیداکرده. گفت به شما ای میل زده اما جوابی نگرفته و درخواست کرد که من هم پیگیری کنم.
من (به عنوان یک فرد) به هیچ وجه نه در کار زاگرس ذینفع هستم، و نه شریک سود وزیان معاملهای هستم که بین شما آغاز شد، اما به عنوان یک انسان خودم را در هر کار مثبت هنری و فرهنگی و اجتماعی ذینفع میدانم و اتفاقا به همین دلیل هم بود که واسطه معرفی شما شدم تا آنطور که شما میگفتی و میخواستی به این مرکز فرهنگی یاری کنی.
متاسفانه این ماجرا نه تنها سبب یاری به این مرکز نشد بلکه صدمه بزرگی به آن زد. چه غمبار است که ما گاهی به تبعات تصمیمها و اقدامات خود نمیاندیشیم. قبل از این «معامله» زاگرس روزهای سختی را میگذراند اما وجود داشت و کار میکرد. بعد از این ماجرا اما، بخش آموزشگاه موسیقی تعطیل شد، عملا کتابفروشی بسته و کتابخانه در آستانه بسته شدن قرار گرفت. مسئول آموزشگاه موسیقی زاگرس یکی از نیکوترین انسانهای هنرمندی بود که در زندگیام دیدهام، از جان و دل کار میکرد و از خود و خانوادهاش مایه میگذاشت. مجموعه ضعیف زاگرس تحمل فشار وارد شده را نداشت. اولین قربانی آموزشگاه موسیقی بود. رضا، این جوان شایسته که ماهها عمر و زندگی خود را در این کار گذاشته بود به ناچار گذاشت و رفت و جامعه ایرانی مونترال از یک مرکز سالم فرهنگی با مدیریت سالم و هنرمندِ آن محروم شد.
در تمام این مدت فکرمیکردم شما گرفتار مشکلات مالی هستید (مثل خودم و مثل خیلی افراد دیگر که در عرصه فرهنگ تلاش میکنند) همین اواخر به آقای شهرستانی گفتم برای مدتی با آقای معروفی تماس نگیرید، احتمالا نمیتواند، اگر میتوانست حتما تا به حال، دست کم، هزینه حمل و نقل را پرداخته بود. به او گفتم بگذارید ما که کار فرهنگی میکنیم روی همدیگر فشار نیاوریم. حالا زاگرس که به این روز افتاده چه فایده به معروفی هم فشار بیاوریم. میدانید در پاسخ به من چه گفت؟ پاسخی داد که در ابتدا گمان کردم شوخی میکند. رو به من گفت فلانی خوشحالم از این که کتابها دست معروفی است. جای خوبی است. دست کسی است که قدرش را میداند.
وقتی شما نوشتید ۷۰ درصد کتابها «آجر» است، نمیدانستم چه فکر بکنم.
عباس عزیز به نیابت از آقای شهرستانی از شما خواهش میکنم مجموعه کتابها را آماده کنید تا ایشان یک شرکت حمل و نقل خبر کند و کتابها را تحویل بگیرد.
شما جملهای در سخنرانی خود در مونترال داشتید که به نظرم خیلی با معنابود: «میخواهم اول انسان باشم.» و چقدر زیباست وقتی که ما به عنوان یک «انسان» اثر انگشت خود را بر روی دیوار جهان باقی میگذاریم.
من، نه نویسندهام، نه معروف و نه معروفی. احتمالا هیچ اثر انگشتی از من بر هیچ دیواری باقی نخواهد ماند اما از معروفی یادگرفتم که باید تلاش کنم تا «اول انسان باشم». برای خودم آرزو میکنم هرگز مسیر انسانشدن را ترک نکنم، حتی برای یک لحظه. / با مهر و احترام / مونترال ۴ ژانویه ۲۰۱۵
در تاریخ ۲۲ جولای ۲۰۱۵ مهدی شهرستانی میگوید: «آقای معروفی بیش از ۲۳ هزار دلار بدهکار بود اما تا امروز گسر کوچکی از آن را پرداخت کرده است.»
واکنش عباس معروفی به اتهام جدید
«تا وقتی چیزی نمی دانیدو به دیگران اتهام کلاه برداری می زنید یک جرم مرتکب شده اید.من با آقای شهرستانی ،نوه آیت الله سیستانی که یک انبار کتاب در مونترال داشت قرارداد امضا کرده ام وطبق قراردادی که انتشارش نمی دهند من تمام وکمال پول کتابهایش را پرداخته ام واز اشخاص وسایت هایی که بدون دانستن اصل ماجرا مرتکب جرم اتهام زنی شده اند شکایت می کنم.»
محمد کشاورز: مواظب غضنفرهای ادبی باشیم
محمد کشاورز در واکنش به انتشار این خبر در صفحۀ فیس بوک خود، با درج نقل قول بالا از عباس معروفی نوشته است:
معامله ای شده بین یک نویسنده ویک «آقا زاده».به هر دلیل آقازاده تصمیم گرفته نویسنده را خاک مال کند.تا اینجای کار تعجبی ندارد.تعجب وقتی است که می فهیم آقازاده مربوطه نوچه های ادبی هم فراوان دارند. باید مواظب غضنفرهای ادبی باشیم.دروازه خودی را هدف گرفته اند.
ناصر غیاثی: این «آقازاده» موقع معامله «آقازاده» نبود؟
ناصر غیاثی دیگر نویسندۀ معاصر کشورمان، در واکنش به موضعگیری محمد کشاورز، در صفحۀ فیس بوک خود این سؤال را مطرح کرده است که آیا این آقا موقع معامله آقازاده نبوده و حالا آقازاده شده است؟
او با یادآوری ماجرای فرامرز دهگان و چاپ نشدن کتابش در انتشارات گردون، بعد از گذشت مدتها از پرداخت هزینۀ آن لینک مجلۀ هفته را در صفحۀ خود قرار داده است و به انتقاد از این نوع رفتارها پرداخته است و همراه با اکثر اظهارنظر کنندگان نسبت به این نوع رفتارها بدون جانبداری خاصی از عباس معروفی اعتراض کرده است.
ماجرای فرامرز دهگان، نویسنده ساکن شیراز
اما ماجرا به کتابخانه زاگرس ختم نمیشود. در تاریخ ۱۹ نوامبر ۲۰۱۳، فرامرز دهگان نویسنده ایرانی مقیم شیراز متنی در صفحه فیس بوک خود منتشر کرد و آن را در معرض دید عموم قرار داد. متنی که در آن ادعا شده بود، عباس معروفی مبلغ ۱۴۰۰ یورو بابت انتشار کتابش توسط «گردون» از وی گرفته است. و علیرغم ادعای وی مبنی بر چاپ کتاب، هرگز نشانهای از انتشار کتاب به دست نیامده است.
آقای فرامرز دهگان در همان هنگام به هفته گفت: «من ۱۴۰۰ یورو به آقای معروفی دادم، تا ۵۰۰ نسخه از کتابم را چاپ کند. ۲۵۰ تا را به خودم بدهد، و در پخش ۲۵۰ تای دیگر کمک کند. کتاب هم در سایت فردوسی و انتشارات گردون و آمازون برای فروش قرار بگیرد. تاکنون هیچ کس حتی یک نسخه از کتاب را ندیده است. و سرانجام پس از انتشار این ای میل ها کتاب در سایت انتشارات فردوسی دیده میشود. و خبری از آمازون هم نیست. من هنوز می گویم یا پولم را پس بدهد، یا اینکه به تمام تعهدی که بسته بودیم عمل کند. حداقل ادعای خود را که کتاب در آن تاریخ منتشر شده بود ثابت کند. من متوجه شوم که اشتباه کردهام و عذر خواهی خواهم کرد. ولی اینطور نیست. کتاب منتشر نشده بود و ایشان در تمام مدت دروغ گفته است.»
به نظر میآید مدتی پس از عمومی شدن درگیری آقای دهگان با آقای معروفی که در پایان سال ۲۰۱۳ شکل ناخوشآیندی به خود گرفت کتاب وی منتشر شد. فرامرز دهگان در همان زمان به هفته گفت: «دوستانی که در اروپا دارم، توانستهاند از طریق وبسایت فردوسی کتاب را بخرند. اما همچنان نه در سایت آمازون وجود دارد و نه ۲۵۰ نسخهای که قرار بود به دستم برسد ارسال شده است.»
یک نویسنده جوان تورنتویی
یک نویسنده جوان ساکن تورنتو که نمیخواهد نامش در این گزارش عنوان شود میگوید او نیز در سفر معروفی به تورنتو، کتابش را برای انتشار به ایشان ارائه کرد و معروفی پذیرفت کتاب را چاپ کند. مبلبغ ۲۴۰۰ دلار برای انتشار ۵۰۰ نسخه از کتاب به عباس معروفی پرداخت شد. نویسنده جوان در گفتوگو با هفته تاکید دارد که:
«معروفی زیاد اصرار نکرد که پول را در ابتدا بدهم. گفت حالا بخشی را بگذار برای بعد. اما من همه را همان موفع پرداخت کردم»
این نویسنده تورنتویی میگوید که ماهها از تاریخ مورد توافق گذشت و خبری از انتشار کتاب نشد. با پیگیریهای بسیار زیاد و تاخیر فراوان سرانجام معروفی ایمیل زده و میگوید که کتاب او را به همراه نسخههای کتاب یکی از نویسندگان زن مطرح ایران که ساکن آمریکای شمالی است (و نخواست اسمش ذکر شود) با هم خواهد فرستاد.»
نویسنده جوان تورنتویی ادامه میدهد:
«من رفتم خارج شهر و کتابها را تحویل گرفتم. وقتی کتاب های خانم … را برای تحویل بردم. ایشان برخورد بسیار بدی با من کرد در ابتدا، چون معروفی به او گفته بود یکی از شاگردهای او (معروفی) کتابها را برایش میآورد. در حالی که من در هیچ کلاس ایشان شرکت نکردهام. خلاصه گفتند که این چه وضعی است و از تاخیر و بدقولی مکرر شکایت کردند تا اینکه متوجه شدند من خودم نیز قربانی همین موضوع هستم. خلاصه آمدم خانه و کتابهایم را شمردم و با کمال تعجب دیدم به جای ۵۰۰ نسخه مورد توافق ۲۴۱ نسخه از کتاب فرستاده شده. این را هم بگویم که در توافق ما قرار بود ایشان ۳۰۰ کتاب هم اضافه بر کتابهای من، از مجموعه خودشان به عنوان هدیه به ما بدهند. که اینها هم ۱۴۰ کتاب بودند که بیشتر هم از کتب نوشته خودشان در سالهای اخیر بود، از کتابهای خودشان مثلا کتاب سال بلوا و سمفونی مردگان که شناخته شده بود را نگذاشته بودند و کتابهایی مثل نامههای عاشقانه که زیاد شاید برای کتابخانه هدیه مناسبی نباشد فرستاده بودند. البته حالا ما روی هدیه بحثی نداریم. هر کسی هر چه دوست دارد هدیه میدهد ولی خود کتابهای من از نصف تعداد توافق شده هم کمتر بود»
این نویسنده جوان همچنین میگوید که در هزینه پرداخت شده برای ویرایش کتاباش نیز بوده است. اما هیچ ادیتی روی کتاب صورت نگرفته بود. تا جایی که او اصلا از پخش کتاب منصرف شد و اصلا کتاب را روانه بازار نکرد.
«دیگر خسته شدم. نه ایمیل زدم و نه پیگیری کردم زیرا چند برابر زمان معمول وقت برده بود چاپ کتاب. و کیفیت مناسبی هم نداشت. پیگیری هم فایدهای نداشت. کل کتاب ۹۶ صفحه است و این همه زمان برای چاپ و سرانجام این کیفیتِ کار و تعداد نصف آن چیزی که من پولش را پرداخت کردم. این امر انگیزه پخش کتاب را از من گرفت و عملا نتیجه کار فقط از دست رفتن۲۴۰۰ دلار پول بود. این اتفاق باعث شد من کلا زده شوم از فضای نشر کتاب اگر انتشارات گردون و آقای معروفی این باشد وای به حال بقیه»
رضا داودی مترجم مونترالی میگوید: «کسی که نام نویسنده بر روی خود گذاشته است، در ماجرای زاگرس خیانت و بدقولی را ترویج کرد و این بسیار تاثرآور بود. نه تنها به زاگرس کمکی نشد، بلکه یکی از معدود کتابخانههای شهر بسته شد و این ضربه بزرگی به جامعه ایرانی مونترال بود. بنابراین، نام ایشان برای همیشه نزد من نامی ناراحت کننده باقی خواهد ماند. امیدوارم هرچه سریعتر به خطای بزرگی که مرتکب شده، پی ببرد و سعی در جبران آن کند.»
لازم به ذکر است که طی مدت طولانی که از آغاز این ماجرا میگذرد در چندین ای میل از آقای معروفی تقاضا شد به سوالها و اتهامات پاسخ بدهد اما هرگز پاسخی داده نشد.
کس دیگری نبود؟
جالب اینجاست که پس از انتشار این خبر و درگرفتن بحثها پیرامون آن، اینجا و آنجا پیدا شدهاند نویسندگان دیگری که ماجراهای مشابهی با آقای ناشرِ نویسنده داشته اند.
از جمله نویسندهای به نام مژگان صمدی نوشته است: در بهار ۲۰۱۳ من در رابطه با امکان نشر رمانم به نام «بگذار خودم باشم» با نشر گردون تماس گرفتم و فسمتی از کار را هم ضمیمه کردم. آقای معروفی در جواب نوشتند که از کار خوششان آمده حاضر هستند آن را منتشر کنند.و بهتر است در این مورد تلفنی صحبت کنیم. ضمن گفتگوی تلفنی ایشان قبل از هر چیز در مورد کار و زندگی ام در انگلیس سوال کردند که من این را به حساب کنجکاوی یک روشنفکر نسبت به وضعیت ایرانیان در جاهای مختلف دنیا گذاشتم. بعد در مورد رمانم گفتند که هزینه ی نشر ۵۰۰ جلد از این کتاب حدود ۵ هزار یورو خواهد شد که چون از کارم خوششان آمده نصف هزینه را خودشان تقبل خواهند کرد و من باید ۲۵۰۰ یورو بپردازم. من گفتم این پول را ندارم و باید قرض کنم طبیعتاً برایم مهم است آیا این هزینه برمی گردد یا نه، ایشان گفتند خودشان کتاب ها را نخواهند خرید اما اطمینان دادند کاری که توسط گردون منتشر شود و خبر آن روی سایت قرار بگیرد، بلافاصله از طرف کتابفروشی های ایرانی در سراسر دنیا مورد استقبال قرار خواهد گرفت و هزینه حتماً در ظرف سه ماه برخواهد گشت. من که از یک طرف بسیار مایل یودم این رمان توسط گردون منتشر شود و از طرف دیگر نگران بودم نتوانم قرضم را پس دهم باز سوال کردم “چه تضمینی هست که این ۲۵۰۰ یورو برگرده؟” ایشان با قاطعیت و رنجش بسیار گفتند “خانم من عباس معروفی ام!”… من البته قبل از ارسال آن مبلغ با ناشری در ایران مشورت کردم و طبق راهنمایی ایشان، طی ایمیلی از آقای معروفی چند سوال حقوقی کردم و نسخه ای از قرارداد را خواستم که حداقل به زبان آلمانی یا انگلیسی هم ترجمه شده باشد. آقای معروفی هیچ وقت جواب آن ایمیل را ندادند. ۲ ماه بعد از آن، ناشر دیگری در آلمان دقیقاً همان پیشنهاد آقای معروفی را به ازاء ۳۰۰ یورو مطرح کردند.
چه باید کرد؟
به ظاهر ماجراهای آقای نویسندۀ قدیم و ناشر و کتابفروش فعلی هر روز ابعاد گستردهتری به خود میگیرد. هرچند پرداختن به این قضایا و خواندن ماجراهایی که حول افرادِ صاحب نام و اهل قلم شکل میگیرد، ممکن است جالب توجه باشد، اما از یاد نبریم که بررسی علل وقوع چنین مسائلی از همه چیز مهمتر است و انتشار اینگونه اخبار، با هدف جلوگیری از گسترش اینگونه رفتارها (صرفنظر از اینکه حق با کدام طرف دعوا باشد) مناسب است.