هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش Reviewed by Momizat on . هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (3) حسام جنانی در مقاله‌های «هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۱) و (۲)» به برداشت‌های ناقص و سطحی گل هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (3) حسام جنانی در مقاله‌های «هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۱) و (۲)» به برداشت‌های ناقص و سطحی گل Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » نقد و مقاله » هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم وارونه‌اش
هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۳)

حسام جنانی

در مقاله‌های «هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۱) و (۲)» به برداشت‌های ناقص و سطحی گلشیری از این مکتب نقد ادبی پرداخته شد. در نوشته‌ پیش‌ رو، یکی دیگر از اشتباهات او در گرته‌برداری‌هایش از مکتب فرمالیسم روسی، که در مقاله‌های فوق اشاره‌ای گذرا به آن شد، با تفصیل بیشتری بررسی خواهد شد.

ویکتور ایلریچ در مقاله‌ای تحت عنوان «فرمالیسم روسی»[۱] در باب تکنیک «آشنایی‌زدایی» شکلوفسکی چنین می‌نویسد:

شکلوفسکی برای آنکه نشان بدهد که «غریب‌سازی» صرفاً شعار ادبیات آوانگارد نیست، گویاترین مثال‌هایش را از آثار استاد رمان واقع‌گرای روسیه، لئو تولستوی، انتخاب می‌کرد. منتقد فرمالیست محیلانه چنین می‌گفت که در کارهای تولستوی، مؤلف در موارد فراوانی از «شناسایی کردن» امر آشنا «خودداری می‌کند» و این موارد را به گونه‌ای معرفی می‌کند، گویی برای نخستین بار است که دیده می‌شوند. بدینگونه، در حالی که تولستوی اجرای یک اپرا را در رمان جنگ و صلح از دید ناتاشا روستاوای روستایی به ما نشان می‌دهد، صحنه را به «قطعه‌های مقوایی رنگ‌شده» تشبیه می‌کند. [۲]

ایلریچ در قسمت دیگری از این مقاله در خصوص فعالیت‌های نظری آیخنبائوم که یکی دیگر از متفکران شناخته‌شده فرمالیسم روسی است این‌طور توضیح می‌دهد:‌

آیخنبائوم در مقاله‌ تحسین‌برانگیز خود در مورد داستان معروف گوگول، «شنل»، چنین می‌گوید که: «یک اثر هنری ادبی، همواره چیزی برساخته، شکل‌داده‌شده و ابداعی است. چنین اثری نه‌تنها هنرمندانه است، بلکه، در معنای موثق کلمه، مصنوعی نیز خواهد بود.» [۳]

همچنین در همین رابطه در این نوشته چنین می‌خوانیم:

داستان «شنل» گوگول… در نوشته‌های آیخنبائوم به نمونه‌ای پیچیده از سبک‌پردازی غریب بدل شد. پوشکین در سطح سبک و ژانر و نه Weltanschauung[4] دیده شد و نیز به عنوان قله‌ باشکوه شعر روسیه در قرن هجدهم و نه پدر رمانتیسم روسی. و بحران اخلاقی تولستوی جوان عمدتاً با شیوه‌ای زیبایی‌شناسانه تفسیر شد؛‌ به عنوان جدالی برای دستیابی به سبکی نو که چالشی باشد برای کلیشه‌های کهنه‌ رمانتیک. [۵]

ایلیریچ سپس نظر خود را در خصوص وقوع تحول در اندیشه شکلوفسکی این‌گونه ابراز می‌کند:

مجموعه‌مقالات شکلوفسکی در مورد اربابان قرن نوزدهمی ادبیات روسیه که در سال ۱۹۵۳ به چاپ رسید، تقلیدی خجولانه و مد روز از کارهای انتقادی پیشینش بود. او در مطالعات خود در مورد داستایوفسکی که در سال ۱۹۵۷ به چاپ رسید و در نوشته‌هایش دربارۀ نثر هنری که در سال ۱۹۵۹ چاپ شد، مقداری از تازگی و قدرت نوشته‌های پیشینش را دوباره به دست آورد. [۶]

سرانجام در این مقاله در مورد حرکت برخی از بزرگان مکتب فرمالیسم به سوی ساختارگرایی و تأثیر این حرکت در افکار آنان چنین می‌خوانیم که: «فایده‌های شیوۀ جدید در بررسی‌های رومن یاکوبسون و یان موکاروفسکی از شعر رمانتیک کشور چک مشهود است و همچنین در تحلیل دیمتری چیژِوسکی از ارتباط ارگانیک بین بافت زبانی و جهان اخلاقی در داستان “شنل” گوگول.»[۷]

چنان‌که در بریده‌های بالا می‌بینیم، بررسی آثار رمانتیک و واقع‌گرای قرون هجده و نوزده روسیه، بخش عمده‌ای از توجه فرمالیست‌های متقدم و متأخر روسی را به خود جلب کرده بود و در این نکته به ظاهر ساده و بی‌اهمیت، ریزنکته‌ای غول‌آسا نهفته‌ است که وقتی با نظریات فرمالیستی هوشنگ گلشیری و فعالیت‌های ادبی او پیوند می‌خورد، جنبه‌ای دیگر از اشتباهات نظری او بر ما آشکار می‌شود که آن را در یک کلام می‌توان این‌گونه نامید: نظریه‌زدگی تقلیدی.

نظریه‌زدگی تقلیدی گلشیری را می‌توان با زبانی ساده این‌گونه توضیح داد: فرمالیست‌های روس عمدتاً فیلسوفان، زبان‌شناسان و لغت‌شناسانی بودند که با استفاده از اصول مکتب فرمالیسم کارهای رمانتیک و واقع‌گرایی را که پیش از پیدایش مکتب انتقادی آنان خلق شده بود تجزیه و تحلیل می‌کردند و این یعنی نظریۀ آن‌ها، نه در کار خلق آثار ادبی، بلکه در خدمت فهم آن‌ها بود، آن هم آثاری که بسیاری از آن‌ها را با هیچ متر و معیاری نمی‌توان فرمالیستی خواند. اما کاری که هوشنگ گلشیری با مکتب فرمالیسم روسی کرد این بود که با فهمی سطحی از این مکتب و با استفاده ناقص از برخی اصول اولیۀ آن که بعدها خود فرمالیست‌ها‌ بازبینی‌ و حتی ردشان کردند، داستان به اصطلاح آوانگارد نوشت و این یعنی نوعی وارونگی فرمالیستی، آن هم از نوع تقلیدی آن، در فکر و قلم او.

در حالی که فرمالیست‌ها،‌ از جمله شکلوفسکی، که گلشیری علاقۀ‌ فراوانی به مفهوم «آشنایی‌زدایی» او داشت، تلاش می‌کردند با بررسی کارهای رمانتیک و واقع‌گرای قرن نوزدهم روسیه، خودشان را از اتهام آوانگاردگرایی مبری کنند، گلشیری با اصرار تمام خود را فرمالیستی آوانگارد می‌دانست و هر نوع ادبیات دیگری غیر از ادبیات فرمالیستی – آوانگاردی را پیش‌پاافتاده و عقب‌گرد ادبی می‌نامید. البته، در حالت کلی، ایرادی ندارد که کسی نظریۀ ادبی را راهنمایی برای فهم بهتر ادبیات یا حتی منبع رجوع خود برای آفرینش آثار خلاقانۀ ادبی قرار دهد، اما کاری که گلشیری، به خاطر فهم به شدت سطحی‌اش از فرمالیسم روسی، با این مکتب کرد عملاً هم مسخ نظریه‌ ادبی بود و هم مسخ ادبیات.

کدام یک از آثار و نویسندگانی را که بالاتر، از آن‌ها نام برده شد، می‌توان فرمالیستی یا فرمالیست خواند؟ واضح است که هیچ‌کدام، اما متفکران فرمالیست‌ تلاش کردند با استفاده از اصول مکتب خود جنبه‌های فرمالیستی و غریب آثار نویسندگان فوق را معرفی کنند. پس، این‌طور که معلوم است، می‌توان کاری نوشت که در ظاهر رئالیستی و غیرآوانگارد و در عین حال مملو از جنبه‌های فرمالیستی و آشنایی‌زدایانه باشد. نیز، متوجه می‌شویم که جدایی انداختن بین فرم و محتوا به آن شکل و شیوه که در مقاله‌های دوگانۀ‌ فوق شرحش رفت، اختراع مخرب هوشنگ گلشیری بوده است،‌ چون زمانی که رمانتیک‌ها و رئالیست‌ها شعر می‌سرودند و داستان می‌نوشتند، دیدِ افتراقی- فرمالیستی به خلق اثر نداشتند که مثلاً به محتوا بی‌توجه باشند و تمام حواس خود را معطوفِ فرم کنند تا بعدها فرمالیست‌ها با استفاده از اصول خود افتراق فوق را از کارهای آن‌ها بیرون بکشند. همچنین نباید فراموش کنیم که افتراق مزبور برای فرمالیست‌ها بین ماده و تکنیک بوده نه محتوا و فرم. بنابراین، حتماً لزومی ندارد آشنایی‌زدایی را در پس و پیش کردن فعل و فاعل و مفعول و قید و ارائۀ‌ زبان پرسکته و غامض و دشوارخوان بدانیم. نیز، لازم نیست داستان‌هایمان را به موزه‌هایی از تکنیک بدل کنیم و خوانندگان خود را به هزارتویی فرمال بکشانیم که اگر هزار سال هم در آن عقب و جلو و چپ و راست بروند، راه خارج شدن از آن را نیابند. می‌توانیم اثری خلق کنیم واقع‌گرایانه در سبک، با زبانی ساده و قصه‌ای سرراست که در عین حال غریب و شاعرانه هم باشد؛ همان کاری که رمانتیک‌ها و رئالیست‌های روسیه کردند و شاهکارهایی جادوانه پدید آوردند.

۲۴ مهر ۱۳۹۷

——

[۱] Erlich, Victor. “Russian Formalism”. Journal of the History of Ideas, Vol. 34, No. 4 (Oct. – Dec., 1973), 627-638.
[۲] ibid, pp 629-630.
[۳] ibid, p 632.

[۴] این واژه را معمولاً به جهان‌بینی ترجمه می‌کنند.

[۵] Ibid, p 634.
[۶] ibid, p 636.
[۷] ibid, p 637.

ادبیات اقلیت / ۲۲ آبان ۱۳۹۸

همچنین بخوانید:

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۱) / حسام جنانی

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (۲) / حسام جنانی

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا