چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ “چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو: *** سواره داشتیم می‌رفتیم سمت روستای ارزیل تا تن به آب رودخانه ادبیات اقلیت ـ “چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو: *** سواره داشتیم می‌رفتیم سمت روستای ارزیل تا تن به آب رودخانه Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » مدرسه خوشبختی » چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند

چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند

چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند

ادبیات اقلیت ـ “چیزهایی که به هیچ دردی نمی‌خورند” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو:

***

سواره داشتیم می‌رفتیم سمت روستای ارزیل تا تن به آب رودخانه‌اش بزنیم. جاده بر سطح یک دشت مرتفع، از میان گندمزارهای دیم می‌گذشت. سر یکی از پیچ‌ها، دو سه مرد و زن کشاورز کاه و گندم به باد می‌دادند. گندم‌ها سنگین بودند و می‌افتادند، اما کاه را باد می‌برد. یک آن، عطر غلیظ گندم مشامم را نواخت و برگشتم به خرمنکاران نگاه انداختم که آیا می‌دانند با چه “چیز”ی سروکار دارند، یا فقط گندم را غذا می‌دانند و برطرف کنندۀ گرسنگی؟ کافکا در یکی از داستان‌هایش بر چیزی تمرکز کرده که اسمش را “ادرادیک” گذاشته، چیزی شبیه قرقره با یک محور عمود، که به هیچ دردی نمی‌خورد و در گوشۀ خانه افتاده است. اگر به دردی نمی‌خورد، چرا توجه او را جلب کرده؟ اشیا دو جور شادی به ما می‌دهند: یکی این‌که در خدمت ما و برطرف‌کنندۀ نیازهای ما هستند، مانند رفع گرسنگی و دیگر این‌که، دعوت‌کنندۀ ما به خدمت خودشان‌اند. در شادی اول، ما مصرف‌کنندگانیم؛ اما از شادی دوم، میل به تولید پیدا می‌کنیم. انگار می‌خواهیم چیزهایی که خدا به آن‌ها فکر نکرده یا کرده و محققش نکرده، بیافرینیم. انسان‌هایی که با خود چیزها محشورند، بی‌توجه به این‌که به کدام دردشان می‌خورد و از خود چیزها لذت می‌برند، در تولید بی‌رقیب‌اند. شبیه خدایان‌اند و بیرون از شهر، سرشان گرم ساختن چیزهاست. در خیابان‌های شهر این قبیل انسان‌ها، دیوارها دیوارند، نه ردیف مغازه‌ها، و پیاده‌روها پیاده‌رویند نه بساط دست‌فروش‌ها.

مدرسه خوشبختی در اینستاگرام

(یادداشت‌های اینستاگرامی مرتضا کربلایی لو)

ادبیات اقلیت / ۳۱ شهریور ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا