کانبرای جادویی من / یادداشت پویان مکاری بر کتاب “همین امشب برگردیم” اثر پیمان اسماعیلی
ادبیات اقلیت ـ یادداشتی از پویان مکاری دربارۀ مجموعه داستان همین امشب برگردیم نوشتۀ پیمان اسماعیلی:
هرگاه از رئالیسم جادویی صحبت به میان میآید، ناخودآگاه نگاهها به سمت ادبیات آمریکای لاتین میافتد. ژانری که با نوشتههای خورخه لوئیس بورخس و میگوئل آنخل آستوریاس روزالس در ابتدای قرن بیسستم جان گرفت. نویسندههای آمریکای لاتین با این ژانر نه تنها راهی برای رهایی از قوانین دست و پا گیر رئالیسم یافتند، بلکه توانستند اختناق سیاسی و مشکلات اجتماعی لاینحل آن زمان منطقۀ کارائیب را به چالش بکشند. آنها در نوشتههای خود آینهای تمامنما از شیوۀ زندگی، آداب، اساطیر، خرافات و رؤیاهای مردم آمریکای لاتین شدند و افسانههایی را نوشتند که ادبیات قرن بیستم را تحت تأثیر مستقیم خود قرار دادند. تنها کافی بود تا شخصیتهای داستان در موقعیتی رئال قرار بگیرند و بعد، عناصری جادویی در خلال داستان آشکار شوند تا افسانهسرایی (fabulism) هنرمندان اسپانیایی زبان آغاز شود.
همین امشب برگردیم نمونۀ خوبی از راهیابی این افسانهسرایی به ادبیات فارسی است. پیمان اسماعیلی در چهار داستان کوتاه از پنج داستان این مجموعه، توانسته دنیایی خلق کند که در آن مرز بین واقعیت و جادو کمرنگ باشند. به دنیایی واقعی و پرداخته شده با جزئیات فراوان فکر کنید که قرار است با چیزی باورناپذیر (ماوراءالطبیعی) تهدید شود. بزرگترین سؤال بعد از چنین تهدیدی این است: قرار است چه اتفاق دیگری بیفتد؟ دنیای همین امشب برگردیم دقیقاً بر چنین سؤالی بنا شده است. اما برای بنا کردن چنین دنیایی، باید حساب خیلی چیزها را کرد.
اولین نکتهای که در این مجموعه محسوس است، استفاده از مکانهای خاص برای روایت است. انتخاب مناسب مکانها این بستر را برای خلق رئالیسم جادویی فراهم کرده. صخرههای مرجانی اطراف استرالیا در داستان «دنیای آب»، ایستگاه مترو تاریک و در دست احداث در «تونل»، سایت استخراج نفت استرالیایی در «کانبرای من» و «واندرلند»، در عین واقعی بودن، آبستن فضایی وهمانگیز و جادوییاند. فضاهایی که هر داستان توانسته با استفادۀ مناسب از آنها، شخصیتهایی ملموس خلق کند؛ فضایی خاص و در عین حال طبیعی و واقعی، که شخصیتهایی خاص و در عین حال طبیعی و واقعی میآفریند. شخصیتهای داستان همانطور که با مشکلات روزمره و عادی، که ممکن است برای هر انسانی پیش بیاید روبهرویند، درگیر فضایی میشوند که هرلحظه انتظار میرود اتفاقی جادویی روند آن را تغییر دهد. اتفاقی که در پیوندی عمیق با مشکل شخصیتها قرار دارد و حضور اتفاق از همان کلمات اول و پیش از نمایان شدنش احساس میشود. البته وضعیت زندگی شخصیتها هم عنصری تعیینکننده در این میان است، آدمهایی که به نحوی بین دنیای واقعی، رؤیاها و کابوسهایشان معلقاند. یکی در بین تفریح در جزایر مرجانی و کابوس مرگ همراهانش در عبور از اقیانوس، دست و پا میزند و راهی جز غرق شدن در اقیانوس نمییابد، شاید که وجدان ناآرام و معذّبش را تسکین دهد و دیگری در بین واقعیت ایستگاه مترو و رؤیای ازدواج با دخترخاله در تاریکی «تونل» مقهور رؤیاهایش میشود. تونلی که تاریکی آن تنها توهمی از آرزوهای افراد را تداعی میکند و منتظر است تا مانند جانوری که دهانش را باز کرده، انسانها را ببلعد، همانطور که پیش از شروع داستان بختیاری را بلعیده، آن هم با وسوسۀ آرزوی یک پیکان. دیگری راهی جز انتظار کشیدن در برزخی شرجی در یکی از جزایر استرالیا در رؤیای بازگشت دختر دزدیده شدهاش نمییابد و آخری، در بین محل کارش در سایت گازی و خاطرۀ مسخ شدن همسرش، ناامیدانه سعی میکند برای زمانی هرچند اندک مشعل گازی را که شب را مثل روز روشن کرده، خاموش کند.
پاشنۀ آشیل مجموعه اما در این مرحله خودنمایی میکند. تأکید زیاد بر بازی بین دنیای واقعی و تخیلی، تا حدودی به روایت لطمه میزند و آنطور که آثار مارکز روایتی قصهگونه دارند، داستان به پیش نمیرود.
عناصر بومی که در جایجای داستانهای مارکز مشهودند، نقشی اساسی در فضا سازی داستانهای کوتاه و رمانهای او ایفا میکنند. استفاده از عناصر بومی (یکی از ویژگیهای رئالیسم جادویی آمریکای لاتین) به احساس پیش از وقوع حادثه کمک میکند. همانگونه که رئالیسم جادویی آمریکای لاتین از عناصر بومی حوزۀ دریای کارائیب برای خلق داستانهایش کمک میگیرد، اسماعیلی نیز از عناصر بومی ایران و استرالیا برای روایتش در همین امشب برگردیم بهره میگیرد. فضایی بومی که قرار است به کمک ساختن شخصیتهای داستان بیاید و آنها را در برابر ماهیت خودشان (ماهیت مسئله) قرار دهد؛ شخصیتهایی کابوسزده و گمشده در روزمرگی. اینگونه است که شخصیتهای «دنیای آب»، «کامبرای من» و «واندرلند» از ابتدا با افراد بومی استرالیا روبهرو میشوند و این افراد با رفتارها و گفتارشان، بخشی از فرهنگ بومی آن منطقه را وارد داستان میکنند. یونس و سریاس داستان «تونل» نیز، خود نمایندۀ بخشی از کارگران در تهران هستند که هنوز بخش عظیمی از فرهنگ بومی زادگاهشان را با خود دارند.
در چنین فضای بومیشدهای است که اسطورهها زنده میشوند تا دنیای رئالیسم جادویی را کامل کنند. یونس به عنوان اسطوره از کتاب عهد عتیق و سریاس اسطورهای از قوم کاسی (سریاس نامی کردی است برگرفته از اسم خدای کاسیها، سوریاش) در داستان «تونل» با یکدیگر همراهند تا همانگونه که در عهد عتیق آمده، تونل همانند نهنگی دهان باز کند و آنها را ببلعد. یا در داستان «کانبرای من» شیطانی که در اعتقادات مردم بومی استرالیا با باد از دریا وارد بدن انسان میشود، کارگران سایت گازی را مفتون خود میکند، مفتون آتش مشعل، همانطور که پیش از آن در عسلویه، زار (جنی در افسانههای آفریقا و کنارۀ خلیج فارس) پری را مفتون خود کرده.
«پری یک هفتۀ تمام شبها میایستاد وسط حیاط و زل میماند به مشعل که عین خورشید نور میداد به خانههای آجری و تازهساز بیدخون. اوایل فکر میکردم منتظر است تا شعلهاش بیفتد. میگفتم: پریجان، عزیز دلم، یا باید عادت کنیم به این نور یا باید برویم جایی که خیلی از اینجا دور باشد. یک هفته تمام شبها قامت بسته بود سمت آتش. بعد هم که از حال رفت و افتاد روی موزاییکهای حیاط. چشمهاش را توی کاسه میچرخاند و زیر لب ورد میخواند. چشمهای قشنگ پریام شده بود چشمهای گاو تازه ذبحشده. گفتم: پری زار آتش داشت جاوید جان.»
در رئالیسم جادویی اسطورهها وارد میشوند تا تمثیلی باشند بر موارد برون متنی. تمثیلی که خود در پیشبرد روایتها و رمزگشایی نقش اساسی بازی میکند. مهمترین تمثیل در این مجموعه داستان، «خرگوش سفید» است. «خرگوش سفید» که در چند داستان به مراتب از آن به عنوان نوشیدنی الکلی یاد میشود، اشاره به داستان «آلیس در سرزمین عجایب» دارد، همانطور که در ابتدای مجموعه آمده: «صدای پایی روی پلهها شنیده شد. آلیس فهمید که خرگوش سفید به دنبالش آمده و از ترس به لرزه افتاد و لرزهاش خانه را تکان داد. ـ آلیس در سرزمین عجایب / فصل چهارم»، هرگاه نامی از «خرگوش سفید» به میان میآید، قرار است دنیای واقعی شخصیت به لرزه بیفتد، لرزهای که عناصر خیالی و ماوراءالطبیعی نقش اصلی را در به وجود آمدن آن ایفا میکنند و قرار است ثابت کنند دنیای پیرامون ما بیرحمتر از آن است که اجازه بدهد کسی بهراحتی در گوشهای از دنیا بنشیند و نوشیدنیاش را بنوشد. شخصیتهای داستان باید هرلحظه منتظر باشند تا مانند آلیس با صدای پای خرگوش تن، خانه و دنیایشان به لرزه بیفتد و ترس وجودشان را لبریز کند. اینجاست که ساخته شدن مثلث افسانه (fable)، اسطوره (myth) و تمثیل (allegory) به کتاب این اجازه را میدهد تا خواننده را همراه شخصیت و روایت داستان به جایی که میخواهد ببرد و او را نیز درگیر دنیایی بورخسی کند.
پویان مکاری
* این یادداشت پیش از این در شمارۀ ۴۹ مجلۀ تجربه (اسفند ۹۵) منتشر شده است.
ادبیات اقلیت / ۲۴ فروردین ۱۳۹۶