درباره نویسنده

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. 1

    حسین جعفری

    ای کاش تصویری از او را میگذاشتید، من در دوره فوق لیسانس مرکز مطالعات عالی بین المللی که آنوقت ها در خیابان لارستان تهران(موازی با جاده پهلوی آن وقت ها بود) یک همکلاسی داشتم به نام منشی زاده که هرگز نام کوچکش را نمی گفت وبر زبان نمی آورد. درسازمان برنامه کار میکرد. مثل اغلب بچه های آن دوره سیگار می کشید وخیلی هم می کشید. صدای صحبت کردنش بسیار شیرین ودلگرم کننده وگوش نواز بود. خودش هم تا جائی که یادم است، آدم بسیار انسان و مهربانی بود. موهای سرش قدری کم پشت شده بود. نسبتا چهارشانه بود وقدش هم نسبتا بلند یا بهتراست بنویسم اصلا کوتاه نبود. پس از فارغ التحصیلی دیگر هرگز او را ندیدیم واکنون نیز نزدیک به چهل سالی است که درخارج ازایران هستم وازآن سالها هم نزدیک پنجاه سال گذشته است. یکی دوبار ازاو پرسیدم تو همان کیومرث منشی زاده شاعرنیستی، فقط خندید. امروز که این تصویر او را درسایت شما دیدم، تنها شباهتی که بین این منشی زاده ۷۹ ساله و آن منشی زاده همدوره ای من که درآن هنگام ازقرار سی ساله بوده(صحبت سال های ۴۷ و۴۸ است) تنها درته چشمان درشتش، رگه ای ازآن منشی زاده را دیدم.
    اگر این منشی زاده همان منشی زاده همدوره ای ماست که تک و توک باهم کلاس هائی داشتیم، یادش گرامی، اما اگر اونیست امیدوارم آن منشی زاده هم دوره ای آن سال های ما تنش سالم و دلش خوش باشد.
    نکته جالب آنکه در کتابخانه مرکزمطالعات نیز دونفر کار میکردند که یکی همان حمید مصدق معروف بود که گمانم آن سالها هم در دانشکده حقوق دوره لیسانس را میگذراند وهم درمرکز کتابدار بود و دیگری خانمی بود به نام “سپهری” که وقتی من بعدا خبرشدم که سهراب سپهری هم خواهری داشت که رویش درآب دوبرابر زیبا شده بود، باخودم فکر میکردم، نکند آن خانم سپهری هم همان خواهر سهراب بوده است. اما یاد دارم که آن خانم سپهری ما نام کوچکش “شهلا” بود، یعنی خواهر سهراب هم مثل خیلی ها دوتا اسم کوچک داشته است؟ عجب مرکزی ما داشته ایم، ازقرار مرکزی بوده است برای شاعران و وابستگان آنها!

نظرات بسته شده است.

تمام حقوق برای وردپرس یار محفوظ است