گزارشی از جلسۀ نقد رمان فصلهای دوزخی انتهای اتوبان ۶۱ در مجتمع ناشران قم
ادبیات اقلیت ـ روز جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، در مجتمع ناشران قم، رمان «فصلهای دوزخی انتهای اتوبان ۶۱» با حضور نویسندۀ رمان، شهریار وقفی پور، و نیز بهروز انوار و زهره عارفی به عنوان منتقد، نقد و بررسی شد.
شهریار وقفی پور در ابتدای جلسه قسمتی از رمانش را برای حاضران خواند و پس از آن، بهروز انوار در قسمت اول نقد خود گفت: هر رمانی یک اثر مدرن است و اگر رمانی مدرن نباشد یا با مفهوم مدرنیته در پیوند نباشد نمیتواند رمان به معنای واقعی کلمه باشد زیرا که رمان به عنوان یکی از مظاهر مدرنیته است و قاعدتاً باید مدرن باشد. فردگرایی و تلاش برای برسازی یک جهان جدید با ابعاد و زوایای مختلف و وانمایی مفاهیم در صورت بندی جدید از مؤلفههای یک اثر مدرن است که ما در این اثر به وضوح میبینیم.
نویسندۀ تراشه سوختهها در ادامه، به بحث ناممکن بودن رمان اشاره کرد و گفت: برخی به این امر معتقدند؛ چون برخلاف رمان، جهان آغاز و پایان و حدی ندارد. با این همه، رمان در مفهوم اولیهاش تلاش میکند که ابعاد دیگر جهان از جمله نظم را اجرا کند. جهان پیرامون ما دارای نظم فوقالعادهای است که از تقابل نظریۀ نسبیت و فیزیک کوانتوم شکل گرفته است.
یک رمان هر چقدر پیچیده باشد، بینظم نیست. پیچیدگی رمان به خاطر نوع روایت است و تحت هر شرایط، نظم درونی خود را دارد. رمان هر چقدر هم پیچیده باشد، به پیچیدگی دنیای پیرامون ما نیست. رمان تلاش میکند که امور مأنوس را برای ما نامأنوس جلوه دهد تا انگیزهای برای بازخوانی جهان پیرامون داشته باشیم. رمان سعی میکند که با نشان دادن جهان از زاویهای جدید، این انگیزه را در درون خواننده به وجود بیاورد.
این منتقد ادبی همچنین گفت: رمان فصلهای دوزخی بر خلاف توقع مخاطب، دارای روایت خطی نیست. بلکه در حال ایجاد یک فضای واقعی است که خواننده بدون حد و مرز با واقعیات روبهرو بشود و این یکی از خصوصیات آثار مدرن است.
این رمان تلاش میکند با درهم تنیدگی تغییر راوی و درهم تنیدگی خیال مشکوک و واقعیت مشکوک که حاصل یک زندگی عجیب غریب در یک دورۀ عجیب است و همه احساس میکنیم که خیلی طبیعی است و با آن مأنوس هستیم، نوعی روایت را به ما ارائه دهد که بعضی اوقات ما را دچار سرگیجه میکند. البته این آشفتگی و بههمریختگی اطلاعات، در پایان فصل اول با فهمیدن حال راوی داستان که تحت تأثیر مواد مخدر است، برای خواننده حل میشود.
در ادامۀ جلسه، زهره عارفی سخنان خود را اینگونه شروع کرد: من به کسانی که تنگی نفس یا بیماری قلبی دارند و یا درد جامعه شناسی دارند یا روانکاوها و مردمشناسهایی که مردمزده هستند، خواندن این کتاب را اصلاً توصیه نمیکنم. چون این اشخاص با مشکلات بیشتری روبهرو خواهند شد. چرایی این مسئله همان سخن نویسنده است که میگوید ما در دورانی زندگی میکنیم که نویسندگان خلافکار هستند و خلافکاران نویسنده!
به نظر من عامل اصلی به وجود آمدن چنین رمانی، همان حرف مارکس است که هنر راستین زمانی بروز پیدا میکند که نویسنده به سمت نقد اجتماعی برود. این اتفاق در این رمان افتاده است و طرح جنایت در رمان تنها یک سرپوش است برای اینکه مسائل اجتماع گفته شود.
در داستان، ما با یک راوی پارانوئیدی روبهرو هستیم. سراسر داستان خواننده شاهد ازهمگسیختگی و تشکیک راوی در بدیهیات است. بیزاری، خشم، خشونت، گوشهگیری و مسائلی از این قبیل نشان میدهد که راوی ما فاقد سلامت روانی است و در نتیجه میتوانیم هر انتظاری از او داشته باشیم.
نویسندۀ رمان فرمان یازدهم افزود: در ابتدای رمان، اشاره میشود که داستان دربارۀ ایرانی است که ملغمهای از روسیۀ قرن نوزدهم و فرانسۀ قرن بیستم است. در حالی که ایران قرن بیست و یکم را تجربه میکند! این ملغمه نشانگر جامعهای است که نمیتواند روی پای خود بایستد و دچار بی هویتی اجتماعی شده است. در این آشفته بازار، ما شاهد روایت عجیب راوی از وضع نابسامان جامعه هستیم. روایت رمان به خواننده نشان میدهد که تنها با یک رمان طرف نیست؛ بلکه رمان جهانی ساخته که شبیه به یک کشور است.
به نظر من نویسنده در کل رمان به دنبال یک سؤال دکارتی است که من چه میتوانم بدانم؟ آیا یقینی دربارۀ اتفاقاتی که در جهان می افتد، وجود دارد؟ خود نویسنده برای جواب این سؤال، باز چند سؤال و جواب دیگر در رمان طرح میکند.
این منتقد ادبی در ادامه گفت: اگر راوی ما در رمان، تراوشات ذهنی بیمارگونه دارد، به خاطر جامعۀ بی هویتی است که در آن زندگی میکند. جامعهای که کودکانش شعر مرگ میخوانند! راوی مدام در ذهنش با احتمالات سر و کله می زند. حضور این احتمالات نیز نشاندهنده روانپریشی اوست.
مخاطب با خواندن رمان متوجه میشود که راوی در زمان، اشخاص، در خواب و بیداری خودش، در بود و نبود افراد و حتی در اتفاق افتادن یا نیفتادن وقایع شک و تردید دارد. اما این نوع شک راوی به یقین نمیرسد و در آخر رمان هم معلوم نمیشود که قاتل چه کسی است؟
زهره عارفی در پایان قسمت اول نقدش به خردهروایتهای بیسرانجام در رمان اشاره کرد و گفت: اینگونه خردهروایتها دو فایده دارند: ۱. عدم قطعیت رسیدن به پاسخ سؤالات؛ ۲. نشان دادن جامعهای که علت در آن مرده و دچار بی هویتی شده است. در نتیجه نشناختن قاتل امری منطقی میشود.
بعد از صحبتهای دو منتقد، چند نفر از حاضران در جلسه نظر خود دربارۀ رمان را گفتند. پس از آن، بهروز انوار در بخش دوم نقد خود گفت: خیلی وقت پیش مقالهای با عنوان «نسل من؛ مخاطبان، شیفتگان و خرده فرهنگها» نوشته شد که موضوع آن بیشتر حول محور برخورد نسل جدید با آثار جدید بود. در این مقاله اشاره شد که نسل جدید به دنبال نوع خاصی از لذت است. مثلاً نسل جدید با موسیقی کلاسیک ارضا نمیشود. در صورتی که موسیقی پاپ این نسل را به اوج لذت میرساند.
با این مقدمه، میخواهم یک واژه جدید را به کار ببرم به نام ادبیات راک. یعنی ادبیاتی که به شکل و قالب ادبیات گذشته نیست و در این زمان تأثیرگذار است. رمان آقای وقفی پور یک نمونۀ خوب از اینگونه ادبیات مدرن و جدید است.
وی در ادامه، به بحث ارجاعات رمان اشاره کرد و گفت: مخاطب پس از خوانش اول، ناگزیر مجبور به خواندن دوبارۀ کتاب است. چون در خوانش اولیه یک سری اطلاعات سطحی به دست میآورد و در مرتبۀ دوم برای فهم بیشتر رمان، نیاز به ارجاعات اینترنتی یا ارجاعاتی به خود داستان دارد. به نظر من ارجاعات در کتاب، آنقدر زیاد است که مخاطب را در خوانش اول دچار سرگیجه میکند.
این رمان چند ویژگی دارد؛ از جمله ادبیات و نثر جدید، ریتم و آهنگ دار بودن کلمات، بازی با کلمات و بازی با معانی، استفاده از عناصر سوررئال، استفاده از سیال ذهن و بازخوانی تاریخ و تعریف مجدد از اشخاصی چون چنگیز که ذهن انسان را بسیار درگیر میکند.
انوار در جمعبندی سخنانش گفت: ما اگر بخواهیم در خواندن این رمان، از ابتدا به دنبال یک خط داستانی باشیم و شخصیتها را مثل قطعات پازل کنار هم بچینیم تا معمای این رمان را حل کنیم، خیلی چیزها را از دست میدهیم که مهمترین آنها فضاسازی داستان است.
زهره عارفی نویسندۀ «روی موج چهارده» نیز در قسمت دوم نقدش گفت: من میخواهم به بحث «زنکشی» و نگاه منفی راوی داستان به زنان صحبت کنم. راوی داستان، زنان را آدم به حساب نمیآورد و انگار فقط مردان هستند که حق زندگی کردن دارند! حتی در قسمتی از رمان که راوی اعتراف میکند که مردان جنایتکار هستند، دوباره تقصیر را گردن زنها میاندازد و آنها را محرک جنایت میداند. در قسمتی دیگر از رمان، راوی عامل کشته شدن زنان را سه چیز میداند؛ ضعیف بودن، راحت فریب خوردن و زود اعتماد کردن. راوی چنین زنهایی را مستحق مرگ میداند! این نگاه در سراسر رمان موج می زند و در جاهایی بسیار آزاردهنده است.
عارفی جمع بندی سخنان خود به بحث ارجاعات رمان نیز اشاره کرد و گفت: ارجاعات به قدری زیاد هستند که برای خواننده مجال تمرکز روی یک کلمه یا معنای واحد پیدا نمیشود. من شخصاً رمانهایی را که نقد اجتماعی میکنند، دوست دارم، اما چه فایدهای در یک نقد اجتماعیای هست که تنها عدهای حرفهای آن را بخوانند؟ آیا بقیۀ اجتماع نیاز به شنیدن این نقد ندارند؟ به نظر من گاهی اوقات باید به احترام مخاطب، قلم اطلاعاتمان را زمین بگذاریم و مخاطب را دچار سردرگمی نکنیم.
پس از صحبتهای دو منتقد، آقای وقفی پور به بحث «زنکشی» در رمان اشاره کرد و گفت: «راوی در واقع میخواهد وضع کنونی جامعه در قبال زن را بیان کند و در بیشتر موارد نظر شخصی خودش نیست.»
گزارش از: سعید علینقی پور
ادبیات اقلیت / ۲۵ خرداد ۱۳۹۶