سوگند خوردید به فرق شکافته من، برای رواج سکه های قلبتان! Reviewed by Momizat on . پایگاه اقلیت ـ «مجلس ضربت زدن» عنوان نمایشنامه ای است از بهرام بیضایی که سال 1391، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان چاپ سوم آن را در 88 صفحه منتشر کرده است. نما پایگاه اقلیت ـ «مجلس ضربت زدن» عنوان نمایشنامه ای است از بهرام بیضایی که سال 1391، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان چاپ سوم آن را در 88 صفحه منتشر کرده است. نما Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » سوگند خوردید به فرق شکافته من، برای رواج سکه های قلبتان!

سوگند خوردید به فرق شکافته من، برای رواج سکه های قلبتان!

سوگند خوردید به فرق شکافته من، برای رواج سکه های قلبتان!

پایگاه اقلیت ـ «مجلس ضربت زدن» عنوان نمایشنامه ای است از بهرام بیضایی که سال ۱۳۹۱، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان چاپ سوم آن را در ۸۸ صفحه منتشر کرده است.

نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» ازجمله آثار بهرام بیضایی است که بعداز نگارش به مرحله تولید و اجرا نرسید. این نمایشنامه درباره شخصیت حضرت علی(ع) از زبان ابن ملجم، قطامه و ۲ اعرابی است که به موضوع ضربت خوردن امیرالمؤمنین نیز می‌پردازد. در عین حال در دل نمایشنامه داستان دیگری نیز شکل می‌گیرد که آن چالش‌های یک نمایشنامه نویس و گروهی تئاتری است. به نمایشنامه نویسی سفارش داده شده تا درباره حضرت علی(ع) نمایشنامه‌ای بنویسد، اما او طی روند نگارش با چالش‌هایی مواجه است.

بخش هایی از این کتاب را با هم می خوانیم:

من کجا هستم؟ حقیقتِ من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم. و اینک، قرن هاست سرگشته ی بیابانِ حضرِ الیاسم!

شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید!

قلعه گیر و خندق گداز و معجزه سازم کردید! شاهِ مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارم آسمان بُردید! به خدایی رساندید!

پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟

وای بر آن که پرده کند و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته ی من برای رواج سکه های قلبتان! به ذوالفقارِ خون چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیتِ من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید!

ای طبلی از شکم ساخته، قناعت به دیگران آموختی تا خود شکم بینباری! ای رگ گردن برآورده، گردن زدن آیین کردی، که گردنت نزنند! ای بالانشین که حیا افکندی، دور نیست که افکنده شوی! و ای ستم بر، که در مظلومیت خویش پنهانی، تا کی ثنای ستمگر؟ و توی ای سوار بر رهوار تو بر سینه و سر زدی اگر کسی می دید، تا رکابت گیرند و چون بر زین نشستی، بر پیادگان خندیدی!

ای زاده ی دروغ و بالیده در ریا، به شمارِ بارهایی که به نامم سوگند خوردی برای فریفتن خویش و دیگری و من و خدا، به همان شمار که دانستم و به رویت نیاورم، شرمی از فردا کن که آینه رو به رویت گیرند. ذوالفقار این است؛ نه تیغ دو دم!

شما با من چه کردید؟ ای شما که دوستداران منید! من کجا هستم؟ بر صحنه ی شما حقیقت من کجاست؟ حذفم می کنید به خاطر نیکی هایم. و با من، نیکی را حذف می کنید. آری ـ نیکی بر صحنه ی شما مرده! و اگر قاتل نیکمردی بودم، با سربلندی نشان می دادید! شما که دوستداران منید با من چنین کنید، دشمنانم چه باید کنند؟

در بخش دیگری از این کتاب از زبان ابن ملجم، یکی از شخصیت های این نمایشنامه می خوانیم:

من به شما می خندم. شما که گویا نیکید. شما نیکان همگی از صحنه های آینده حذف می شوید. و تنها من می مانم که بدترینم! هیچ صحنه ای شما را نشان نخواهد داد به خاطر اینهمه نیکی تان. منم که در نورم و بر سکّو! من به نیکی شما می خندم اگر مایۀ حذف شماست! آنها که شما را حذف می کنند، کاری جز این نمی کنند که من کردم!

به طور کلی در این نمایشنامه نگاهی متفاوت به شهادت امام علی و ضربت خوردن ایشان به دست ابن ملجم مرادی مطرح می شود و از جمله به مسئلۀ نشان ندان چهرۀ امامان شیعه، اعتراض می شود که نقل قول فوق نمونه ای برای این مسئله بود.

 

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا