شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی:   گزیده‌هایی از مجموعۀ "سیاهۀ ترس" رنا التونسی - مصر ترجمه: فرزدق اسدی   1 به تو نگاه می‌کرد ادبیات اقلیت ـ شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی:   گزیده‌هایی از مجموعۀ "سیاهۀ ترس" رنا التونسی - مصر ترجمه: فرزدق اسدی   1 به تو نگاه می‌کرد Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی

شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی

شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی

ادبیات اقلیت ـ شعرهایی از رنا التونسی / ترجمۀ فرزدق اسدی:

 

گزیده‌هایی از مجموعۀ “سیاهۀ ترس”

رنا التونسی – مصر

ترجمه: فرزدق اسدی

 

۱

به تو نگاه می‌کردم

از خلئی که روحم را پر کرده با تو صحبت می‌کردم

مثل کسی که به دنبال کهکشانی می‌گردد

یا چاقویی که عمیق فرو رفته باشد.

***

۲

و ما ایستاده بر درگاه تاریکی

به بوسه‌ای دزدیده می‌اندیشیم.

***

۳

دلم می‌خواهد به خانۀ جدیدی بروم

که خاطرات در آن کوچک‌تر از آن باشند که از در تو بیایند

برای فروشنده‌ها به جا می‌گذاشتیمشان

آنان که با شادی

دل‌های شکسته با خود می‌برند.

***

۴

نور را جلو بیاور

به قلب من نزدیکش کن

با این ترانۀ ترسیده آشنایش کن.

***

۵

روحم از کار افتاده

و نورهای همۀ جهان هم

برای مداوای تنهایی‌ام کافی نیست

در بازویم تاقچه‌های کوچکی است

که کاغذهای عقب‌افتادۀ زیادی رویشان است

و کودکانی که از دور

چشم به خانه دوخته‌اند.

***

(آن‌چه می‌خوانید شعرهایی از رنا التونسی شاعر معاصر مصری است با ترجمۀ فرزدق اسدی)

۶

واژه‌ها صدا و نور و حجم دارند

نمی‌دانم چه طوری افتادنشان را از کیفم توصیف کنم

دریاچۀ کوچکی از درد روبه‌رویم ایستاده است

دریاچه‌ای که دلش برای درآغوش کشیده شدن لک زده

از زوال وتاریکی می‌نویسم

تاریکی که بر سر لحظه‌ها با من معامله می‌کند

خشونت از جانم چه می‌خواهد وقتی دارم به خود می‌لرزم؟

هیچ کس دلش نمی‌خواهد موفقیت‌های کوچکم را برای انگشتانم بشمارم

در جاده‌های تصادفی زیاد قدم می‌زنم

ستاره‌ها را کش می‌روم و چون قرص‌های مسکن توی جیبم می‌گذارمشان

و می‌دانم چه‌طور به‌تنهایی با جهان رو در رو شوم

جهان احساس خطر می‌کند

و ما مثل دوتا غریبه آن کنار ایستاده‌ایم.

***

۷

دور پرچین باغچه‌ای ناموجود می‌دوم

گنجشک‌هایی را رنگ می‌کنم که

از نقاشی بیرون نمی‌روند

ولی صدای آوازشان را می‌شنوم

که پر از ناله است.

***

۸

کنار دریا می‌خوابم

نمی‌دانم چه طور بیدار خواهم شد

به قلبم می‌گویم که بر خود نلرزد.

***

۹

در جایی از جهان

خواب می‌دیدم که قایق‌های کاغذی آبی‌رنگی دارم

قایق‌های واقعی نمی‌خواهم

فقط قایق‌های کاغذی آبی‌رنگ می‌خواهم

که من را به خانه برسانند.

***

۱۰

دلم می‌خواهد عکس‌هایی از خانواده‌ام با خود ببرم

وکشتی به کشتی غرق شوم

از روی عرشه

جهان به چشم من

دارد در خونم می‌دود و می‌خندد

و جز تنهایی

جهان، راز دیگری ندارد.

***

(آن‌چه می‌خوانید شعرهایی از رنا التونسی شاعر معاصر مصری است با ترجمۀ فرزدق اسدی)

۱۱

دارم شبیه مادرم در لباس عروسی‌اش می‌شوم

با آن موهای رنگ‌کردۀ به‌دقت آرایش‌شده

و لبخند عجیبش

که همیشه دارد می‌گوید اهل این‌جا نیست

دارم شبیه رؤیاهایش می‌شوم

که هرگز به رودخانه نرفته‌اند و

در قایق خنده

به ساحل روبه‌رو قدم نگذاشته‌اند.

***

۱۲

در جایی

خدا دربارۀ رؤیاها دارد برای ما حرف می‌زند

ما مثل دو برادر تنگ هم نشسته‌ایم

و برای هیچ کدام‌مان اهمیتی ندارند

خانه‌هایی که گریخته‌اند

یا جمله‌های که ناقص به دنیا آمده‌اند.

***

۱۳

بعضی از مردم هر روز دوباره متولد می‌شوند

با خطاهای زیبای دیگری به دنیا می‌آیند

چنان‌که

نه کسی ترسی به دل راه می‌دهد

و نه چشم‌ها از برقابرق خاطرات، شرمگین می‌شوند.

***

۱۴

ای خیال بیمار سرکش من

با خود نام‌های زیادی به همراه می‌آوری

و گو که چهرۀ جدیدی در تنهایی می‌بینم.

***

۱۵

وقتی صدایم را امتحان می‌کنم

صدای خندۀ جام‌هایی دور را می‌شنوم

در دست دوستانی که ندیده‌امشان

صدای غایب من

زیبا و بریده بریده است.

***

(آن‌چه می‌خوانید شعرهایی از رنا التونسی شاعر معاصر مصری است با ترجمۀ فرزدق اسدی)

۱۶

به رؤیاهای دوستان می‌آیم

شاید چون حقیقت ندارم

جهان مرا درآغوش نمی‌کشد

اما من در خانه احساس امنیت می‌کنم.

***

۱۷

یک آتش‌سوزی

که نمی‌دانم کجا جایش بگذارم

یک موسیقی

که انگشتانم را می‌نوازد

و رؤیاهای ناقصی که

همچون حروف

روزی در کودکی خورده بودمشان.

.

ادبیات اقلیت / ۲ مهر ۱۳۹۹

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا