شعری از مهدی شادمانی روشن Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعری از مهدی شادمانی روشن: پنهان می‌کنم دست و صورت شستۀ گوزن یال‌دار را در دهان کوریکودیل مادرم چشم‌غره می‌رود... پنهان می‌کنم ابریشم و الماس گرا ادبیات اقلیت ـ شعری از مهدی شادمانی روشن: پنهان می‌کنم دست و صورت شستۀ گوزن یال‌دار را در دهان کوریکودیل مادرم چشم‌غره می‌رود... پنهان می‌کنم ابریشم و الماس گرا Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعری از مهدی شادمانی روشن

شعری از مهدی شادمانی روشن

شعری از مهدی شادمانی روشن

ادبیات اقلیت ـ شعری از مهدی شادمانی روشن:

پنهان می‌کنم دست و صورت شستۀ گوزن یال‌دار را در دهان کوریکودیل
مادرم چشم‌غره می‌رود…
پنهان می‌کنم ابریشم و الماس گران را در سینۀ صحرا
مادرم چشم‌غره می‌رود…
پنهان می‌شوم از نگاه مادرم در الماس و ابریشمِ پنهان در دهان کوریکودیل
صحرا نمک و گرسنه‌گی می‌پاشد به چشم‌های گرسنۀ ماده شیرها
وَ دهان از شیر، خشک و خالی
خالی و بی‌حوصله
مسیر مهاجرت را به خاطر گلّه‌ها می‌آورد می‌گذارد پیشِ پا
وَ من
پیشِ پا افتاده‌تر از همیشه چشم می‌دوزم به سوزن منقار کرکس‌ها که از دریا چیزی نمی‌دانند
جز خاطره‌ای که در آن ساکنَ‌ند به لطف خورشید و قوس برداشتن کمرهای بسیار زیاد زمین…

مادرم می‌خندد
از تهِ دل می‌خندد
با تمام دهانَ‌ش می‌خندد
پستان نبریّده شده‌اَش می‌لرزد
زمین حال خوشی پیدا می‌کند از لزره نفس می‌کشد
کوریکودیلی سیر
دست کُرّه گوزن یال‌داری را می‌گیرد
یک نگاه به چپ
یک نگاه به راست
عبورش می‌دهد از عرض رودخانه
وَ ماده شیرها مسیر مهاجرت را طی می‌کنند پا به پای گلّه‌ها
من بیرون می‌آیم
می‌نشینم و به حال خودم زار می‌زنم زار می‌زنم
کرکس تُف می‌کند می‌رود همراه معشوقه‌اَش به ضیافتی دیگر…

مهدی شادمانی روشن
پنج‌شنبه ۹ /۱ /۹۷ همدان

ادبیات اقلیت / ۳ دی ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا