گزارشی از نشست نقد و بررسی رمان “طلسمات” با حضور جواد خاوری در خانه ادبیات افغانستان
ادبیات اقلیت ـ به گزارش روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان ـ محمدحسین فیاض: در پنجاه و دومین جلسه نقد ادبیات معاصر افغانستان که به همت خانه ادبیات افغانستان برگزار میشود، رمان «طلسمات» نوشته محمدجواد خاوری، داستاننویس و پژوهشگر افغانستانی با حضور نویسنده کتاب، منتقدان،، شاعران، نویسندگان و فرهنگیان افغانستانی و ایرانی نقد و بررسی شد.
نشست عصر پنجشنبه ۹ دی (جدی) ۱۳۹۵ خانه ادبیات افغانستان با گردانندگی تینا محمدحسینی، نویسنده و مدیر بخش داستان آغاز شد. وی پس از خوشآمدگویی به مهمانان، زندگینامه کوتاهی از خاوری را بیان کرد تا حاضران در این نشست با فعالیتهای ادبی و فرهنگی این نویسنده آشنا شوند.
علی موسوی: «طلسمات»، موفقترین نوشته درباره قوم هزاره است
علی موسوی، داستان نویس افغانستانی، نخستین منتقدی بود که در آغاز سخنانش گفت: «پررنگترین جلوه این رمان را اتنوگرافی یک قوم تشکیل میدهد. اتنوگرافی، توصیف نوشتهشده ای از فرهنگ خاص، رسوم و عقاید و رفتاری است که مبتنی بر اطلاعات جمعآوری شده از طریق کار میدانی است. پیشینه پژوهشی جواد خاوری در نوشتن این رمان خیلی نقش داشته است و طلسمات، موفقترین نوشته درباره قوم هزاره است».
موسوی با تقسیمبندی فرهنگ به اعتقادات دینی، افسانهها، عادات، آداب و رسوم محل، هنر و اخلاقیات و قوانین یک قوم، درباره هر کدام از این زیرمجموعهها به تفصیل سخن گفت. وی در بخش اعتقادات دینی بر این باور بود که «در قسمت اعتقادات، پررنگترین بخش رمان، نقش ملا یعقوب به عنوان نماد اعتقادات مردم قریه حسنک است: «زمستان که آمد، کار ملایعقوب رونق پیدا کرد و او از گل صبح تا دم غروب فرمان میراند.» کلمه «فرمان راندن» نشاندهنده این واقعیت است. از سویی، نامیرایی ملایعقوب هم بیانگر این واقعیت است که اعتقادات دینی در هزارستان چه قدر پایدار است. قدرت ملایعقوب، قدرت اعتقادات دینی است. البته خاوری به این بسنده نکرده است و در جای دیگری مینویسد: «ملایعقوب مانند یک قاضی منصف گفت: شما با هم بیگانه نیستید. خاتون پیوند هم نباید در راه خود کشت بد کند.» نماد دیگر، شاولی، سید آن قریه است که موازی با ملایعقوب حرکت میکند و در واقع، نیمی از اعتقادات مذهبی او را به دوش میکشد. در صفحه ۹۱ میخوانیم: «چمن فکر کرد رفتن پیش ملایعقوب هیچ فایدهای ندارد. اگر فایده میداشت، بچهاش دمگرک برابر نمیشد. تنها راهی که برایش باقی مانده بود، رفتن پیش شاولی بود. شاولی، اولاد پیغمبر بود. دعا و تعویذ نمیداد، ولی کرامت داشت.» خاوری به این صورت، رابطه پررنگ پیر ـ مریدی بین هزارهها و سادات را بیان میکند».
نویسنده «کابل جای آدم نیست» در بخش دیگری از گفتههایش به افسانهها، هنرها و اخلاقیات مطرح در طلسمات اشاره کرد و گفت: «حضور باورها و اعتقادات سنتی و افسانهها مثل کوه میخ و افسانههای جن و پری در طلسمات پررنگ است. وقتی این افسانهها به طلسمات وارد میشود، بخش اعتقادات سنتی را با خود دارد، اما خاوری نگاهی جدید به اینها دارد و نیکه آنها را میکشد؛ یعنی با بخشی از اعتقادات سنتی مبارزه میکند. در بخش هنرها هم اشاره نویسنده به دستمالدوزی جالب است که دختران هزاره میدوزند و به پسران جوانی که دوست دارند، هدیه میدهند. پُختن حلوای سرخ یکی دیگر از نمادها در هنر آشپزی هزارههاست. گلیمبافی و نحوه کِشتو کار در نقاط سراشیبی نیز از دیگر ریزبینیهای نویسنده است. در بخش اخلاقیات هم نامهای افراد برجسته است؛ چون در هزارستان، خدا نکند کسی پایش را کج بگذارد. آن وقت، نامی دیگر به فرد ضمیمه میشود، مانند: نعیم سوگسوگ، حیدر چوچه و شبیه آن؛ یعنی هیچ کس نامش به تنهایی نمیآید».
موسوی در تقسیمبندی قوانینی که نویسنده «طلسمات» از آنها در این کتاب نام برده است، چنین گفت: «چهار نوع قانون در طلسمات به چشم میخورد: نخست، قوانین نوشته شده دولتی است که نُمودش در جایی است که افراد دولتی هستند. در دوران عسکری نیکه در قندوز، قومندانش میگوید: «همه شما با هم برابرید و همه، افغان (پشتون) هستید.» دسته دوم، قوانین نانوشته دولتی است. سربازانی که وارد روستای حسنک میشوند، میخورند، میخوابند و هر کاری که دلشان خواست، میکنند و مردم هم کارهایشان را به نام قانون قبول دارند؛ قانونی که نانوشته است و با قانون نوشتهشده تفاوت بسیار دارد. سومین قانون، قانون نوشتهشده محلی مانند آیینها و آموزههای مذهبی است. چهارمین قانون، قانون نانوشته محلی است، مانند: برتریهای نژادی، برتریهای سمتی، برتریهای نسلی، مانند آنچه در رفتار افرادی مثل شاولی و مریدانش، ملایعقوب و پیروانش یا برتری مردها بر زنها در این داستان میبینیم».
موسوی با اشاره به توصیفهای نویسنده در “طلسمات” گفت: «در بخش محل زندگی، توصیف خیلی دقیق و مشخص از قریه حسنک، ولسوالی وَرث در ولایت بامیان چنان دقیق و جذاب است که اگر کسی تا حالا هم به آنجا نرفته باشد، میتواند حسنک را تصور کند. با این حال، وقتی پای شخصیتهای داستان در میان است، نویسنده چیزی نمیگوید. از کابل فقط مَندَوی (بازار) و خانههایی را میبینیم که نیکه و دوستانش در آن زندگی میکنند و اطلاعات جدیدی از کابل آن زمان دریافت نمیکنیم. حتی وقتی نیکه به قندوز میرود، در مورد قندوز هیچ اطلاعاتی به ما نمیدهد. دلیلش هم روشن است؛ چون نویسنده در بین همین مردم و در همان محل زندگی کرده است. به جز آن، باید دانست افسانههای هزارستان با سر رسیدن فصل زمستان شروع میشود؛ چون در تابستان، کسی وقت پیدا نمیکند به قصهگویی بپردازد و همه سرگرم کار هستند. انبوه برف زمستان، انتخاب خوبی برای موقعیت روایت رمان است».
علی موسوی درباره سیر کلی و ساختار رمان «طلسمات» نیز چنین گفت: «چرا وقتی کسی طلسمات را میخواند، نمیتواند روندی کلی از داستان در ذهن داشته باشد؟ نمیتوانیم مسیری را به دست آوریم که روایت اصلی را بیان کند. در این مورد، با تقی واحدی، داستاننویس خوب بلخی صحبت میکردم. ایشان میگفت: «داستان، شخصیتمحور است و آن هم شخصیت نیکه است»، اما رمان شخصیتمحور باید این قابلیت را داشته باشد که مسیر اصلی داستان را در ذهن خود پیدا کنیم. میتوان گفت این رمان، مجموعهای از دهها داستان کوتاه است که کنار هم چیده شده است، مانند: پیوند، ملایعقوب، نیکه و… که در همه داستانها وجود دارند. با این حال، خاوری کسان دیگری را هم وارد کرده است که حضور و قصهشان به این آدمها ربطی ندارد و همین امر سبب شده است که در متن فاصله ایجاد کند. موضوع دیگر این است که قصههای طلسمات را میتوان پیشبینی کرد. مثلاً نامیرایی ملایعقوب تا حدّی پذیرفتنی است و میتواند برای ما شگفتیآور باشد. از حد که گذشت، قابل پیشبینی است و این، مانند خصوصیت افسانههاست؛ چون شخصیت اصلی افسانهها از بین نمیروند و شکست نمیخورند و قابل پیشبینیاند».
منتقد افغانستانی طلسماتنظر خود را درباره دیالوگهای رمان نیز چنین بیان کرد: «بیشتر دیالوگها با زبان معیار و نهایت به لهجه کابلی و کمی با لهجه محلی است. این وضعیت میتواند هم خوب باشد و هم بد. خوبی اش در این است که طیف وسیعی از خوانندهها را در بر میگیرد، اما از سوی دیگر میتواند نقطه ضعف باشد. وقتی ما با کتابی مواجهیم که ما را با هزارستان آشنا میکند و اتنوگرافی یک قوم را به تصویر میکشد، اما با لهجه آن قوم آشنا نمیشویم، عیب کتاب است».
موسوی در پایان سخنانش گفت: «خاوری در رمان طلسمات به برخی داستانهای کوتاه قبلیاش اشاره دارد، مانند: گل سرخ دلافگار، کوه میخ، بلقیس، عاشق شدن پسر هزاره به دختر اوغان و نظیر آن. فکر میکنم یکی از دغدغه های نویسنده این است که حتماً اینها را بیان کند. شاید نوعی رسالت برای نویسنده باشد که نمیتوانیم بگوییم خوب است یا بد، اما آوردن آنها در این رمان نشان میدهد خاوری هنوز در داستانهای کوتاه سیر میکند و انتشار این رمان، دوره گذار است».
حسن محمودی: خاوری با روایتگری ویژه در «طلسمات» بر غنامندی ادبیات داستانی فارسی افزوده است
منتقد دوم این جلسه، حسن محمودی، داستاننویس و منتقد ایرانی بود. وی در ابتدای سخنانش با قدردانی از حضور پرشور علاقهمندان در این نشست، از حضور اندک دوستان ایرانی ابراز تأسف کرد و گفت: «رمان طلسمات ظرفیت آن را داشت و دارد که ما حضور انبوه دوستان ایرانی را هم در محفل شاهد میبودیم». وی نقد طلسمات را با توجه به روایتگری در این اثر آغاز کرد و گفت: «این رمان متشکل از چندین روایت است که هر کدام از این روایتها از چندین خردهروایت تشکیل میشوند. نویسنده با مهارت تمام توانسته است همه این روایتها را کنار یکدیگر قرار دهد و در نهایت، روایتی یکدست در اختیار خواننده بگذارد. به همین دلیل، میتوان گفت جواد خاوری با این گونه روایتگری ویژه در «طلسمات» بر غنامندی ادبیات داستانی فارسی افزوده است».
این نویسنده ایرانی، طلسمات را بازگشت روایت پست مدرنیسم در ادبیات داستانی دانست و افزود: «خاوری در این اثر به خوبی توانسته است تاریخ و اتفاقات تلخ و شیرین بخشی از جامعه افغانستان را روایت کند و تصاویر روشن و واضحی در اختیار همزبانان ایرانی خود بگذارد».
محمودی با اشاره به اینکه طلسمات یک رمان نیست، بلکه یک متن روایی متشکل از روایت و خردهروایتهای بومی یک ملت است، بیان داشت: «فعالیت خاوری در زمینه ادبیات فولکلوریک افغانستان قابل تحسین است و طلسمات خاوری را نباید با هیچ اثر دیگری مقایسه کرد».
جواد خاوری: طلسمات را برای آن نوشتم که حرف دلم را در زمینه آفریدههای بومی سرزمین مادریام بزنم
در پایان این نشست، جواد خاوری، نویسنده رمان طلسمات با قدردانی از خانه ادبیات افغانستان و منتقدان نشست گفت: «از زمانی که نگارش مجموعه «گل سرخ دلافگار» را به پایان رساندم، حس کردم که تمام حرف دلم را در زمینه آفریدههای بومی سرزمین مادریام نگفتهام و از آن زمان بود که نگارش طلسمات را آغاز کردم. هیچگاه تصمیم نداشتم در طلسمات، سرنوشت اشخاص را روایت کنم، بلکه طلسمات، مجموعهای از خردهروایتهای یک ملت است که خود، برآیند فرهنگ عامیانه چندین نسل از این مردم است».
نویسنده «طلسمات» در پایان با اشاره به این حقیقت که راز بقا و پویایی این روایات، ریشه و جایگاهی است که این روایات در میان مردم افغانستان دارند، تصریح کرد: «آفریدههای عامه، پیوسته در حال تغییر و تحول است، به گونهای که در طول سالیان و نسلها، همواره بهروزرسانی شدهاند. من هنگام نگارش طلسمات تلاش کردم این روایات را در قالب یک افسانه از این آفریده های بومی روایت کنم».
ادبیات اقلیت / ۱۳ دی ۱۳۹۵