باید گفت از عشق، گمگشته کمیاب روزگار ما! / امیرمحمد واعظی
باید گفت از عشق، گمگشته کمیاب روزگار ما!
امیرمحمد واعظی
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند/ من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند
عشق در روزگار ما معنایی شده است مهجور که خارج از جایگاهش فهمیده میشود و بسیاری از جوانان دیگر نمیفهمند چرا مجنون چنان شیفته باید گردد که در راه وصال ناممکن لیلی جان دهد؛ یا فرهادی که میداند هرگز توان غلبه بر خسروپرویز را ندارد چنان کوهکنی کند و جان در کف وصالی ناممکن گذارد. در عوض عشق شدهاست مفهومی مساوی عطش بر ارضای هوسهایی که هرچه هم باشند ارزش جان دادن ندارند!
شاید در این میان که عشقها به همان سرعت شکلگیری در فضای مجازی، در حال از بین رفتن و به وجود آمدن هستند، تلاش برای بازگرداندن مفهوم قدیمی و سنتی عشق که هرچند در آغاز شبیه به نسخه جدیدش است ولی ادامهای بس متفاوت دارد؛ بسیار ارزنده باشد.
کتاب “دخیل هفتم” نوشته آقای “محمد رودگر” که توسط انتشارات “شهرستان ادب” منتشر شدهاست؛ تلاشی است برای گفتن از عشق در روزگاری که عشق بس غریب افتادهاست آنهم در این روزها که برخی میخواهند هرچه عشق زمینی است تکذیب کنند و مستقیم همه را بفرستند آسمان و عدهای دیگر میخواهند حتی حافظ را از آسمان بکشانند به اسافل اعضا!
نویسنده داستان را از جایی بسیار معمولی شروع میکند. در روزی با هوایی مطبوع، عاقله مردی میانسال سوار بر سمندش در حال حرکت از تهران به سمت کرج است و در راه بر حسب سرنوشت، جوانکی را سوار میکند و هنوز سلامی نداده و علیکی نگرفته، پسر خیرهسرانه از او داستان عشقش را میخواهد!
داستان، داستان دو عشق است در دو زمان و در دو مکان بسیار متفاوت؛ یکی متعلق به دوران مبارزه و جنگ است در زندان و جبهه و یکی متعلق به دهه ۸۰ و ۹۰ است در بالاشهر تهران. برخورد اول میان جوان و پیر یادآور خیرهسریهای جوانک خام در برابر علم و حلم شیخ داناست که جزئی جدانشدنی از سنت داستانی ماست؛ ولی قصه دخیل هفتم غافلگیریهای زیادی با خود به همراه دارد!
روایت عاشقانهٔ داستان با آنچه در سنت عاشقانه غرب چه از نوع کلاسیک و چه از نوع مدرنش میبینیم، بسیار متفاوت است، هرچند که عشق دهه نودی به آن بسیار نزدیک میشود،ولی در بزنگاه اصلی تمایز خود را با آن آشکار میسازد. اگر با وصف صحنههای معاشقه در داستانهای ایرانی آشنا باشید درمییابید که چگونه میتوان خالی از هرگونه وصف و صحنه شهوانی، عاشقانهترین داستانها را تعریف کرد. برای دیدن این موضوع کافیست سری به اشعار پنج گنج نظامی گنجوی بزنید!
داستان به زیبایی دو مسیر عاشقانه متفاوت را وصف میکند که با وجود تفاوتهای فرمی و محتوایی بسیار زیاد در حقیقتِ عشق “که آتش به همه عالم زد” مشترکند. مراحلی که در داستان طی سلوک عاشقانه عاشق روایت میشود به جد یادآور داستانهای فلسفی-عرفانی مثل “حی بن یقظان” نوشته “ابن طفیلی آندلسی” است. همانطور که در داستان حی بن یقظان، حی با شناخت کاملِ مطلق دل از کثرات عالم طبیعت میکند و به سلوک در عالم درون میپردازد، عاشق داستان دخیل هفتم نیز در سلوک عاشقانهاش وقتی از وصل معشوق ناامید میگردد، تمثالی از او در خیال خود میسازد و از دنیا میبُرد و در ذهن و خیالش مشغول معشوق خیالیاش که از زمینی بسی زیباتر است میگردد؛ تا جایی که گاه نسخه واقعی معشوق را به کلی کنار میگذارد!
در ادامه این سلوک نیز شباهتهایی است. حی، پس از ورود به عالم درون خودش دیگر فقط خودش بود و محبوب اما پس از مدتی دریافت که “خود حجاب خود است” و چون این را دانست “از میان برخاست”! عاشق داستان هم اگر سلوکش را ادامه بدهد، به زودی خودش را کنار میگذارد و فقط معشوق میماند و بعد هم معشوق زمینی کنار میرود و فقط حضرت عشق باقی میماند.
داستان به زیبایی، تنهایی عاشق در میان جامعهای که بویی از عشق نبردهاست را به تصویر میکشد؛ چه آنجا که عاشق با هربار دیدار معشوق سوزشی شدید در سویدای قلبش احساس میکند و چه آنجا که در باغ خیال خودش در عشقبازی با معشوق است و دیگران او را مجنونی مفلس میپندارند. این وصف یادآور تنهایی حی بن یقظان در جزیره سلامان و جنون مجنون در میان قوم و قبیله لیلی است.
با وجود شباهتهای فراوان به داستانهای سنتی عاشقانه ما، اما کتاب، سرنوشت عاشقان خود را چندان سرراست و مشخص بیان نمیکند و از عناصر داستان پردازی پیچیدهتر معاصر نیز بهره فراوانی بردهاست و محتوایی مبتنی بر سنت عاشقانه ایرانی-اسلامی را در قالبی از داستانپردازی متأخر ریختهاست؛که ترکیبی نو و قابل ستایش میباشد.
مفهوم دیگری که در داستان قابل توجه است، بر افروخته شدن آتش عشق و رفتن تا سرحد جنون و سپس به خاموشی گراییدن این آتش در دل عاشق و بعد دوباره برافروختن آن است که در معمول داستانهای عاشقانه چنین چیزی نمیتوان یافت و نویسنده با مفهوم باغ خیال به خوبی آنرا به تصویر کشیده است، که اگر باغ عشقت هنوز اندک رونقی دارد، امیدی هست که به طریقت عشاق بازگردی.
داستان به صورت لایه به لایه روایت میشود و با گذر از هرکدام به دیگری حقایق به صورت آشکارتری از فضای مهآلود داستان خارج میگردند و به همین سبب در طی پیش روی در کتاب، مجبور میشوید چندین بار در داوریهای خود تجدید نظر کنید. به سبب این نوع از روایت، داستان غافلگیریهای فراوانی در خود دارد و هر اشارتی در گوشهای از متن در جایی دیگر به حقیقی سرنوشتساز ختم میشود.
روایت داستان، اول شخص و از زبان مرد میانسال صورت میگیرد و داستان در ذهن او و در طی گفتگو با پسر جوان پیش میرود و در حقیقت با پیش رفتن در داستان به لایههای عمیقتری از ذهن راوی میرسیم. روایت داستان خطی نیست و راوی با اینکه جایگاه ثابتی در طول داستان دارد، در هر بخشی از داستان به نحوی متفاوت، ماجرا را روایت میکند و مدتی طول میکشد تا بفهمید چه اتفاقی در چه زمان و مکانی رخ دادهاست. راوی در سه موقعیت حال، گذشته نزدیک و گذشته دور، داستان را روایت میکند، ولی به خواننده تا مدت مدیدی برای فهم زمان و مکان اتفاقات چندان کمکی نمیکند تا آرام آرام خود او متوجه آنها شود.
فضای داستان در طی روایتگری راوی، افکار او و گفتگوی دو شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی داستان ساخته میشود و با پیشرفت در داستان و آشکار شدن مسائل بیشتر هرچند بخش یکبار فضا تغییر میکند؛ به نحوی که در ذیل فضای اصلی عاشقانه متن، شاهد چندین زیر فضای مختلف و روایتهایی متفاوت و شاید متکامل از آن هستیم.
داستان در تلاطمی میان حال و گذشته، واقع و خیال و عقل و عشق روایت میشود به طوری که گاها نمیشود میان این حالات، جایگاه کنونی خود را تشخیص داد! که این سردرگمی با وصف شور عشق در داستان بسیار سازگار است و تضادی جذاب و تلاقی گیرایی میان فضای رئال زندگی روزمره و عرفی و دنیای سورئال عاشقانه برقرار کردهاست.
از شروع کتاب تا ورود به متن اصلی داستان باید کمی صبر و حوصله داشتهباشید ولی پس از ورود به اصل قصه سخت بتوانید ادامه داستان را رها کنید و نویسنده شما را از فضایی رئال و معمولی تا سورئالترین موقف تأثیر عشق و ذهن عاشق بر عالم عین با خود همراه میکند.
نکته دیگر کتاب این است که در کنار خط اصلی داستان که عشق است، نویسنده به زیبایی روایتی از زندگی جوانی در دوران مبارزه با رژیم طاغوت و دفاع مقدس را با جزئیات فراوان در داستان جای داده است که ناخودآگاه در قیاس با داستان زندگی جوانک ثروتمند؛ به تناقض و شکاف نسلی عمیق بین این دو گونه زیستن دهه ۵۰ و ۶۰ یک جوان مبارز و زیست دهه ۸۰ و ۹۰ یک جوان مرفه شمال شهری میتوان پیبرد و هنر نویسنده آنجا بوده که همه این وقایع در بستر داستان اصلی رخ میدهند و خواننده به هیچ وجه احساس نمیکند خروجی از خط اصلی داستان صورت گرفتهاست.
زبان داستان کاملاً روان و خودمانی است و حتی در موقف وصف حالات عاشقانه و عارفانه این سادگی حفظ میشود و برای بیان مطالب سنگین و مغلق از تمثیلاتی گیرا استفاده شدهاست. معمولاً لازم نیست مطلبی را دوباره بخوانید تا بفهمید؛ و با وجود همین سادگی در بیان، از گفتن جزئیات مسیر عشق از آغاز تا “آن” عاشقی و طی طریق عشق در زمین و تداوم آن در عوالم بالا؛ نویسنده هیچ فروگذار نکرده است.
طراحی هنری کتاب و جلد آن بسیار زیبا و خاص است به طوری که در میان کتابهای دیگر شدیداً به چشم میآید. البته این طراحی زیبا در قیمت کتاب چندان بیتأثیر نبوده است!
در آخر باید گفت اگر از داستانهای عاشقانه اروتیک به سبک غربی خسته شدهاید و میخواهید عشقی جذاب، هیجانانگیز و متناسب با فرهنگ ایرانی-اسلامی در قالبی معاصر و قابل درک برای نسل جدید را دریابید؛ کتاب “دخیل هفتم” برای شما توصیه میشود تا هم از هنر نویسندگی نویسنده و هم از محتوای کمیاب آن بهرهمند شوید.
ادبیات اقلیت / ۳ شهریور ۱۳۹۶