یادداشتی درباره داستان یک روز بهاری * / نوشتۀ حسین آتش پرور Reviewed by Momizat on . داستان یک روز بهاری داستانی است رمزی نمادین، گرچه به طنز (گروتسک) و سوررئالیسم تمایل دارد، اما از همان ابتدا اسم آن در ذهنیت ما آشنایی‌زدایی می‌کند؛ معمولاً فضا داستان یک روز بهاری داستانی است رمزی نمادین، گرچه به طنز (گروتسک) و سوررئالیسم تمایل دارد، اما از همان ابتدا اسم آن در ذهنیت ما آشنایی‌زدایی می‌کند؛ معمولاً فضا Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » یادداشتی درباره داستان یک روز بهاری * / نوشتۀ حسین آتش پرور

یادداشتی درباره داستان یک روز بهاری * / نوشتۀ حسین آتش پرور

یادداشتی درباره داستان یک روز بهاری * / نوشتۀ حسین آتش پرور

داستان یک روز بهاری داستانی است رمزی نمادین، گرچه به طنز (گروتسک) و سوررئالیسم تمایل دارد، اما از همان ابتدا اسم آن در ذهنیت ما آشنایی‌زدایی می‌کند؛ معمولاً فضای کشتار سرد، تاریک، و در زمستان است. در داستان این اتفاق در بهار می افتد؛ فصل سبز و رویش. و همین حرکت قراردادها را به هم می‌ریزد.

به رسم مألوف که تمام کشتارها در کشتارگاه انجام می‌شود، آخرین جای گاو در زندگی کشتارگاه است و بعد آشپزخانه. داستان در اصل باید در کشتارگاه تمام می‌شد و به شکل مرسوم به آشپزخانه می‌رفت. اما این گاو با فرار از کشتارگاه، قاعده را به هم می‌زند. و از روش مرسوم سرپیچی می‌کند تا مسیری را که برایش کلیشه و نشانه‌گذاری کرده‌اند، نرود. او میان‌بُر می‌رود تا شخصیت سلاخ ـ آتشنشان و پلیس را در موقعیت‌هایی که قرار می‌گیرند، نشان دهد و با این حرکت فصل تازه‌ای را شروع می‌کند. در این‌جا باز هم قراردادها را به هم زده است تا نور به شخصیت‌های داستان یعنی سلاخ ـ آتشنشان و پلیس بتاباند. و به جای آن‌که لاشۀ او را به آشپزخانه‌ای نامعلوم بسپارند، خودش با پای خودش به آشپزخانه‌ای از طبقۀ فرودست می‌رود.

در حقیقت با فرار گاو از کشتارگاه و دست زدن به نافرمانی مدنی و داستانی در جامعۀ مدرن، داستان تازه شروع می‌شود تا شخصیت‌سازی سلاخ ـ آتشنشان و پلیس کامل شود. هرچند در نهایت با آن گاوهایی که در کشتارگاه کشته می‌شوند، هر دو به آشپزخانه می‌روند؛ اما چگونه رفتن و به چه شکل رفتن مهم است، که این را گاو، شخصیت اصلی داستان، به‌درستی نشان می‌دهد. کشته و لاشۀ آن‌ها را دیگری به آشپزخانه می‌برد. اما گاو این داستان خودش زنده به آشپزخانه می‌رود، در حالی که آن‌ها مرده می‌روند.

۱. گاو حیوان مقدس جامعۀ کشاورزی

جای‌گاهِ گاو در روستاست؛ در تغییر روش زندگی از شبانی به کشاورزی گاو اهمیت و شخصیت پیدا می‌کند: شخم زدن با گاوآهن. صاف کردن زمین. کوبیدن خرمن و… از کود گاو برای باروری زمین استفاده می‌شود. خوراک گاو از علوفه و زمین است. از شیر و لبنیات او استفاده می‌کنند. به‌طور کلی، زندگی انسان و گاو در یک چرخۀ طولانی دوران کشاورزی به هم وابسته است و گاو اهمیت و جای‌گاه خاص خود را پیدا می‌کند.

۲. تغییر روش زندگی از سنتی به مدرن

با تغییر روش زندگی از سنتی و کشاورزی به دوران مدرن، گاو از جای‌گاه اصلی خودش، روستا و کشاورزی، خارج و به شهر آورده می‌شود؛ چون عملاً روش‌های کشاورزی دگرگون می‌شود، دیگر نیازی به گاو ندارند. به شیر و گوشت او فکر می‌کنند. در نهایت، تنها جایی که برای گاو می‌ماند شهر و کشتارگاه است. در اصل جای‌گاه اسطوره‌ای تاریخی گاو دورانش سپری می‌شود. و زندگی‌اش متناسب با دوران مدرن (شیردهی و گوشت) تعریف جدیدی پیدا می‌کند.

۳. در شهر به کشتارگاه می‌رود.

۴. در بهار از کشتارگاه فرار می‌کند.

در فصل سبزی و رویش که می‌باید زندگی تازه‌ای را شروع کند، به سمت مرگ می‌رود.

۵. گاو مدرن می‌شود

از روی خط عابر پیاده عبور می‌کند؛ با تمام این‌ها، باعث نمی‌شود که از کشتن او دست بردارند.

۶. به ناگزیر وارد خانه می‌شود.

۷. به آشپزخانه می‌رود.

جایی که در نهایت می‌باید به آن‌جا برود (گروتسک داستان)

۸. سلاخ وارد خانه می‌شود

سلاخ ـ آتشنشان و پلیس که نهادهای مدرن شهری (حاکمیتی) هستند، بدون اجازه صاحبِ خانه وارد و ضمن آن‌که خانه را اشغال می‌کنند، آن را جولانگاه خود قرار می‌دهند و اصلاً هم به صاحب خانه و مالک آن کاری ندارند. تنها به کاری که از نظر آن‌ها نافرمانی داستانی یا مدنی است و مأموریتشان، که کشتن گاو است، می‌اندیشند و خانه را زیر پا له می‌کنند.

۹. بچه‌هایی که در پشت‌بام، ابر کلاله‌ای را به هم نشان می‌دهند، صدای سه تیر پیاپی را می‌شنوند.

رخداد ۱- فرار گاو از کشتارگاه

رخداد ۲- رفتن گاو به آشپزخانه

رخداد ۳- آمدن سلاخ ـ آتشنشان و پلیس

رخداد ۴- صدای سه تیر پیاپی

شخصیت‌ها: گاوِ زخمی ـ سلاخ ـ آتشنشان ـ پلیس ـ زن صاحب‌خانه ـ کودکان بربام ـ مردم کوچه.

زمان: ساعت هشت ونیم صبح روز سه شنبه، یک روز بهاری

مکان: شهر

داستان:

داستانی رمزی ـ نمادین است: خانه نماد زیست، در نهایت زیست‌بوم و سرزمین است. جغرافیاست.

سلاخ ـ آتشنشان ـ پلیس: نهادهای مدرن

کشتن گاو: بی‌رحمی بشر

در آن خانۀ کوچک و فقیر با حضور سلاخ ـ آتشنشان ـ پلیس که در اصل باید از جان و مالکیت و سرزمین محافظت کنند، تبدیل به ضد خود می‌شود و همه چیز جز کشتن گاو لگد کوب، نادیده گرفته می‌شود.

فضا؛ فضای خشونت است که ترس و وحشت را منتشر می‌کند.

جغرافیای سوم: اگرچه در ظاهر جغرافیای سومی در داستان دیده نمی‌شود، و روستا در آن بی‌رنگ است، اما گاو نمایندۀ تاریخی و اسطوره‌ای جامعۀ روستای است، در نهایت به خانه‌ای در کوچه محمدآباد (کوچه یکی از نمادهای جامعۀ روستایی و دوران کشاورزی است) می‌رود.

و گذر از جامعۀ کشاورزی به جامعۀ شهری و مدرن در آن به‌خوبی دیده می‌شود.

—-

* این یادداشت تقریری از مطالب بیان‌شده در یکی از جلسات نقد کارگاهی اختصاص‌یافته به این داستان، با حضور نویسنده است.

ادبیات اقلیت / ۹ آبان ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا