از مهمانی یک آینه برگشتن / نگاهی به رمان تقسیم نوشتۀ پیرو کیارا
نگاهی به رمان تقسیم نوشتۀ پیرو کیارا
حمزه خوشبخت
هشدار: قسمتهایی از این متن ممکن است خواننده را به یاد شعرهای فروغ فرخزاد بیندازد که از قضا نگارنده را نیز به یاد همان شعرها و مخصوصاً شعر “تولدی دیگر” میاندازد.
مردی از کنار درختان خیس و غیر خیس میگذرد. در ساعتی معیّن با لباسی که هرروز تکرار میشود، دقیقهای از رفتوآمدهایش پسوپیش نمیشود. در ساعتی مشخص به اداره میرود، رأس ساعت هرروزه به کافه میرود، نوشیدنی هموارهاش را مینوشد، سومین سیگارش را ساعت ۲ آتش میزند بیآنکه ثانیهای عقبوجلو شده باشد.
اینچنین مردی از کجا آمده است؟ نامش را کسی میداند؟ به جز کارمند بودن، دیگر چیست؟ به جز موجودی در حال گذر، دیگر کیست؟ اینچنین موجودی که اوست، میتواند خود زندگی باشد، کسی چه میداند؟ هرچه در موردش گفته میشود، در هالهای از حدسوگمان میگذرد. پس زدن هالۀ نشسته بر زیستن مرد گذرندۀ هرروزه است که رمان “تقسیم” را شکل میدهد. دیدن آن تصاویر پنهان مانده در پشت دوداندودها. پیروکیارا همان کسی است که به پشت نگریست و خیرهخیره به هرچه دیگران ندیدند چشم دوخت. اگر چنین دیدنی کوه نمک شدن است، بگو بشود. داستان “تقسیم” کشف و چاقو زدن به همۀ تابلوهای خوش آبورنگِ از پیش تعیین شده است. حضور شگفتانگیز (اتفاق)، همانجا که پوستۀ اولیۀ پدیدهها کنار میرود و رخ نشان میدهد، آنچه باید دیده بشود، وقتی از حسها، حرصها و شهوت “امرنتزیانو” پرده برداشته میشود، در تقسیم میوهها و سهخواهر، وقتی پردهها از محراب کلیسا کنار میرود، “تارسلیا” با محراب کلیسا آن رفتاری را میکند که انسان باید انجام بدهد، اوج صداقت، اوج کشف خویش، رمان تقسیم، به معنی کلمه (ز مهمانی یک آینه برگشتن) است و آبستن کردن حجم زمان گذرنده، این زمان همیشه جاری، تنها وقتی رنگ اتفاق به خود میگیرد که زمینهاش وجود داشته باشد. حضور “امرنتزاینو” در خانۀ سهخواهر و نوع گزینش سهمیوۀ رها شده، آبستن کردن همان حجم زمان است، زمان و موقعیتها را بارور کردن، آنچنانی که پنهان ماندههای وجود هرکس به روی سطح بیاید؛ همۀ اینها که گفته شد، هست، و شاید نقطۀ عطف رمان آنجایی باشد که همهچیز دستبهدست هم میدهند تا قهرمان ملی به وجود بیاید. فرقی نمیکند ایتالیا باشد یا همین پشت پسلهها یا حتی محلۀ ما، همواره اتفاقاتی آمادهاند، لباسهایی، پرچمهایی، تا هرکسی – فرقی نمیکند چه کسی- قهرمان ملی بشود، تا قرعه به نام کسی بیفتد. مرد عجیب داستان “تقسیم”، همان سوءتفاهم یا شوخی جاری است، حضور قاطع شوخی، حضور قاطع سوءتفاهم.
هرچه هست پیروکیارایی هست که در اقیانوسی مسکن دارد و رمان “تقسیم”ی هست که گویا آوازی باشد در یک نیلبک چوبین، آرامآرام حتی غیرآرام. تو بگو؟
رمان “تقسیم”، نوشتۀ پیروکیارا، با ترجمۀ مهدی سحابی، توسط نشر مرکز منتشر شده است.
حمزه خوشبخت
ادبیات اقلیت / ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰