جاری شدن با ریگ روان / نگاهی کوتاه به رمان زن در ریگ روان
جاری شدن با ریگ روان
نگاهی کوتاه به رمان «زن در ریگ روان» نوشته کوبو آبه
حمزه خوشبخت
آن هنگام که کارت شناسایی، چک سفید امضا و مدارک اداری و غیر اداری به کار نیاید، در هنگامهای که تیتر خبر همۀ روزنامههای جهان نتوانند تغییری در وضعیت پیش رو ایجاد کنند، وقتی که آدمی چنگ به خاک می زند برای گریختن از چیزی که پیش رویش میبیند و جز خاک چیزی عاید دستها نمیشود، چه هنگامهای است؟ مرگ؟ خیر؛ شاید اسمش مرگ مدام و هرلحظه باشد اما نیستیای در کار نیست، هزاران بار فرو شدن به شن روان و برآمدن شاید توصیفی از چنین وضعیتی باشد، غلاف کن شدن پوست و پوستی نو درآوردن برای همان دور تسلسل.
کتاب زن در ریگ روان نوشتۀ کوبو آبه این چنین سفری را ترسیم کردن است. روایتی که با یک خبر، خبری به ظاهر عادی، در جهانی رئالیستی آغاز میشود و با همچنان تیتری عادی پایان میپذیرد، اما در میانۀ این جهان خلق شدۀ ظاهراً عادی، چیزی از جنس استیصال محض جاری است، وضعیتی که چون بهسختی میشود با انگشت اشاره نشانش داد، احتمالاً بشود عبارت سوررئال را در موردش به کار برد، تصویری از انسانهایی که از صبح شنها را جمع میکنند تا زنده بمانند و زیر بار سنگین ریگ روان دفن شوند…
این رمان، البته داستان نشان دادن مرز بین انسان و حشره هم است، شخصیت اصلی رمان که خود حشرهشناسی قابل است، وقتی به آدمها و روابطشان نگاه میکند، حالتی از برداشته شدن مرز بین حشره و انسان میبیند و این نگاه و دیدن حتا در حالات فیزیکی آدمهای داستان مخصوصاً زن نشان داده میشود و البته گاه خودش را هم گونۀ خاصی از سوسک حس میکند که البته مسخشدگی نیست، بلکه مرزی به باریکی مو و تیزی لبۀ شمشیر، بین آدم و حشره است…
و اما زن، زنی که از یک حشرۀ پرکار و مدام در حال رفتن و روفتن، تنها آنجایی جدا میشود که اولاً آرزوی داشتن آینه و رادیو را دارد، در ثانی زمانی که بدنش با شخصیت اصلی (مرد) یگانه میشود، زن در ریگ روان از آینه و رادیو چه میخواهد؟ شاید اگر آینه و رادیو به دستش برسد، بتواند ببیند چیزی فراتر از حشرهای است که وظیفهاش جمع کردن شن است، شاید…
کوتاه سخن اینکه کوبو آبه در این رمان جهانی خلق کرده است که عینیت یافته، همان جهان گذران هرلحظۀ در ذهن آدم مستأصلمانده در غرقاب شنهاست، گو اینکه با چنان شروع و پایانی پردههایی کنار میرود و در پایان پردهها فرو میافتد و زمین به گردش بهظاهر عادیاش در منظومۀ شمسی ادامه میدهد.
گردش بهظاهر عادیای آنچنانکه انگار نه مرد حشرهشناس گیرافتاده در شنهایی بوده، نه زنی در ریگ روان و نه آینه و رادیویی…
زن در ریگ روان نوشتۀ کوبو آبه را مهدی غبرایی ترجمه کرده و نشر نیلوفر منتشر کرده است.
ادبیات اقلیت / ۳۰ مرداد ۱۳۹۹
محمدجوادکمالی راد
من تشکرمی کنم ازهم کلاسی ورودی۸۱خوبم خانم منصوره خلیلی زندبه ایشان سلام می کنم وبه یادنشریه ام هبوط قطعه ای ازکتاب هبوط درکویرشریعتی رانقل می کنم:”مهراوه ی من
من پرشکوه ترین سرودهای عالم رادرستایش توای دخترآفتاب خواهم سرود”
مهین میلانی
کوناه و مختصر ولی بسیار جامع. لب مطلب را ادا کردید. آدمی که پایش همواره در شن است……