داستان کولبری، به پیشواز مرگ رفتن به بهانۀ زندگی
ادبیات اقلیت ـ معرفی کتاب اینجا صدای گرگها بلندتر است ــ معصومه فرید:
داستان کولبری، به پیشواز مرگ رفتن به بهانۀ زندگی
رمان اینجا صدای گرگها بلندتر است، روایت زندگی اهالیای از منطقۀ مرزنشین هورامان در کردستان ایران است که معاششان بهواسطۀ پدیدۀ کولبری و وجود کولبران در این منطقه تأمین میشود. شخصیتهای محوری داستان چهار کولبرند که بهطور شراکتی قاطری برای جابهجایی بار از مرز ایران و عراق خریدهاند. شخصیتهایی که هر یک بهنوعی نمایندۀ بخشی از افراد جامعه در آن منطقهاند.
نویسنده بیشترین تعلیق را حول اتفافاتی قرار داده که برای شوان میافتد: پسری نوجوان و عقبمانده که پدر و برادرش مردهاند و مادرش روانپریش است. او به کتاب خواندن علاقه دارد و به این بهانه افسانههای محلی نیز به موازات و مکمل با ماجراهای داستان روایت میشود.
روایت زندگی انسانها در جدال با طبیعت، تلاش ایشان برای بقا و برآورده کردن نیازهای اولیۀ خود، جبری بودن انتخاب کولبری بهعنوان راهی برای تأمین معاش، بیانی مصور و عریان از تلخی رویدادها و مشقتهای کولبری و زندگی اهالی هورامان (در حال داستان و گاه گذشتۀ نه چندان دور، در زمان بمباران شیمیایی حلبچه)، بهکارگیری شعرها، افسانهها و اصطلاحات محلی، روایت زندگی زنان منطقه و… در داستان، از رمان اثری با پتانسیل نقد و بررسیهای فرمی و محتوایی همچون رئالیستی، ناتورالیستی، مطالعات فرهنگی، تحلیل نمادین، فمنیستی و… ساخته است.
نویسنده تلاش دارد تا حتیالامکان بابهکارگیری زبان و تکنیکهای ادبی رسالت خود را در انگیختن همدلی مخاطب و به گوش رسانیدن بیعدالتیها، قانونشکنیها و فراموششدگی مردمانی که صدایشان تا کنون راه به جایی نبرده، ادا کند. تلاشی در خور ستایش که گاه از ارزش آن در نگهداشت فرم ادبی میکاهد، چراکه دغدغۀ نویسنده در رساندن پیام خود، در برخی دیالوگها چنان آشکار است که صدای او را بهجای شخصیتهای داستانی میشنویم.
از آنجا که گزارش نقد و بررسی مفصل این کتاب، پیشتر، از نگاه تنی چند از متخصصان فن (عثمان مزین، وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق کارگری و کولبری؛ پروین پناهی، منتقد، نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان؛ محمد آسیابانی، خبرنگار، پژوهشگر، کارشناس رسانه و منتقد ادبی) در سایت ادبیات اقلیت منتشر شده است، از تکرار بیان قوت و ضعفهای مذکور در آن گزارش، و بیش از این، خودداری میشود.
رمان اینجا صدای گرگها بلندتر است را عادله خلیفی نوشته و نشر کولهپشتی با تیراژ ۵۰۰ نسخه، آن را اولین بار، در سال ۱۳۹۶ چاپ کرده است. در بخشی از این رمان میخوانیم:
فقط صدای باد بود که میوزید روی تپه و میپیچید بینشان… همه به کسی که ریحانه صدایش کرده بود، نگاه میکردند. مثل همهشان چکمۀ پلاستیکی پایش بود. با دستمال دور صورتش را بسته بود و تا چشمهایش بالا کشیده بود. کلاه را هم پایین آورده بود، پایینتر از ابروهایش. فقط چشمهایش پیدا بود… گفت: چتانه؟ اینجوری نگاهم نکنید. خوشم نمیآید. ندیدید زن بیاید؟ باید بیایم. جای مردم قاطر آوردم. کول فلجش کرده. تکهای از رودهاش را بریدهاند برش داشتهاند. بهخاطر فشار کول، بههم پیچ خورده بود. مهرههای کمرش هم ترک دارد… همۀ شما مثل شوهر من میشوید. از مین نمیرید، از دره نیفتید، سرما شما را نکشد، توی این جاده تصادف نکنید، کولتان را بگیرند خودکشی نکنید، کم کمش همۀ شما میشوید مثل شوهر من. زندگی همۀ ما مزۀ مرگ گرفته. پس همدیگر را نخورید.
ادبیات اقلیت / ۱۵ دی ۱۳۹۷