::مدرسه خوشبختی::
در باب زوال عشق
ادبیات اقلیت ـ “در باب زوال عشق” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو:
***
هیچ وقت خسته نمیشوم از کنجکاوی، از کسی که رابطۀ عاشقانۀ چهار پنج سالهاش ناگهان پایان یافته، بپرسم که چی شد که تمام شد؟ و هیچ وقت پاسخ او برایم تکراری نمیشود. انگار دلم میخواهد ترجیح زندگی بر عشق را برای چندمین بار ببینم و بشنوم و بفهمم همۀ چیزی که انسانها میخواهند عشق نیست. خواستن یک شخص محبوب با نگاه داشتن آن شخص، دو چیز جداست و زندگی همان تلاش برای نگاه داشتن است نه خواستن. عشق رابطۀ ملتهبی است و بر ناهمزمانیها استوار است: خواستن من و نخواستن او، دلتنگی من و فراغت او، تنهایی من و شلوغ بودن سر او، نخواستن من و خواستن او. در این ناهمزمانیها، در درون عاشق و معشوق رویدادهایی پنهان میافتد که شخص را به سمت زندگی عادی میکشاند. این رویدادها از چشم دو طرف پنهاناند. میپندارند آتش عشقشان زنده است. همچنان خواستنی و خواسته شدهاند. این فریب همیشه کمین کرده است. زمان که میگذرد، «خواستن» جایش را با «زندگی» عوض میکند. دو طرف در درون به زندگیهایشان بازگشتهاند. و حالا فقط با تلاش است که میتوان محبوب را نگاه داشت. آنهایی که فقط عشق را میخواهند، دست در جیب میایستند و نگاه میکنند تا زندگی، مثل رودخانهای بزرگ و آرام، معشوقشان را ببرد. آیا فنی، شیوهای، دکترینی برای عشق وجود دارد که در مقابل یغمای زندگی محفوظش بدارد؟ به گمان من وجود دارد.
(یادداشتهای اینستاگرامی مرتضا کربلایی لو)
ادبیات اقلیت / ۷ شهریور ۱۳۹۷