ده دلار فروخته شد / شعری از امیر قنبری

ادبیات اقلیت ـ شعری از امیر قنبری برای بلسییا ساندورا*:
.
ده دلار فروخته شد
منم بلسییا
دختری نه چندان سیاه چون آفریقا
با لبانی قلوهای
قدی بلند
سینههایی بزرگ
و باسنی بسیار زیبا.
.
شبها
شیری گرسنه
زیر پوستم
کمین میکند
تا مردانِ قبیلهام را
شکار کند
آنها
هر شب
در من میخزند
و من
هر صبح
چون ماده فیلی بدون عاج
میانِ بیابان
لُختم
لختتر از یک زخم در هجومِ مگس.
.
من
در کوچِ خونبارِ گاومیشها
در رود
زاده شدم
وَ مادرم
آن شب
آنقدر آواز خواند
که پدرم
ناگهان
به شاخِ گوزنی
دوخته شد.
.
تنم
لانۀ گرمِ مورچههای گوشتخواری است
که تکههای تو را
دیوانهوار
به من میدوزند
تا من
عریانتر از استخوان
در گوشت و پوستت
بخوابم.
.
جنگل
خواهرِ من است
کوه برادرم
ابر
سایبانِ قدیمیِ پدربزرگ
وَ این درختِ کهنسال
مادربزرگِ پیری است
که همۀ قصههایش را
فراموش کرده است.
.
من
نصفِ پوستم را
به کرکسها
و نصف دیگرش را
به تو
بخشیدهام
و تو
بیشتر از کشتیِ بردگان
به پوستِ سیاهم
دلبستهای.
——
* بلسییا ساندورا: دختر پناهجوی سودانی [/ دارفور] که تا قبل از آنکه در اتریش اقامت بگیرد، ۳۷ بار مورد «تجاوز» قاچاقچیهای انسان قرار گرفت.
ادبیات اقلیت / ۹ مهر ۱۳۹۷
