دو شعر از هژیر ابراهیمی
ادبیات اقلیت ـ دو شعر از هژیر ابراهیمی:
.
۱
آلارم زرد
که میروی،
بههمریخته لای زلف و روسری
من چه میداند که تنهایی.
در تضاد رنگ، همین که میخندی
میفهمم که زرد، هم علامت جشن بود؛
سفـرۀ ساکــت، جنازۀ لیوان
به گزگزی که طعم لب میداد،
که میروی.
***
۲
پاره خواب
پس در این لحظۀ حساس است
که آسمان صاف شود
و برف
کورمان کند.
روزی که خورشید سر ظهر طلوع میکند؛
هر کلمه
ابر کوچکی خواهد بود میان من و تو
که پشت چهرهات به سرعت محو میشود
ساعتی بعد
دما سقوط میکند و شب
لیز میخورد.
.
غم صبح زود طلوع میکند
از پشت پنجره از دریچۀ کولر
از دهان باز و دندانت، سینهخیز میراند
و مثـل ــ من
آواز میخواند
.
.
هرکجای این ــ تو که باشی
ابرهای بهاری از مناند،
همه را به رگبار میبندند
و برقم، تازیانه میزند.
بر بلندیها کوهها، قارچها میرویند
بیریشه و در دم
با قطرههای شبنم؛
چه به تو میآیند،
که بسـیار زیبایـی.
ادبیات اقلیت / ۱ مرداد ۱۳۹۷