صاحبان منصب، کلفتها، و لولهبخاریپاککنها / مقالهای از ملدن دالر
ادبیات اقلیت ـ آنچه میخوانید بخشی از مقالۀ “صاحبان منصب، کلفتها، و لولهبخاریپاککنها” اثر ملدن دالر با ترجمۀ ماهرخ آخوند آن است. متن کامل این مقاله را میتوانید از فروشگاه سایت ادبیات اقلیت دانلود کنید و بخوانید.
صاحبان منصب، کلفتها، و لولهبخاریپاککنها
مِلَدن دالِر
ترجمه: ماهرخ آخوند
سورن کیرکگارد در کتاب حیرتانگیز خود، تکرار، کتابی که همگان باید بخوانند، زمانی طرحی را به بحث میگذارد مبنی بر اینکه نوع بشر میتواند به سه دسته تقسیم شود؛ و فقط سه دسته: صاحبان منصب، کلفتها و لولهبخاریپاککنها.
میتوان بیدرنگ، نبوغ و جنون چنین طرحی را تحسین کرد؛ وقاحت دارد و لطافت طبع، تهور و جسارت، پشتگوشفراخی دارد و خیالانگیزی. اگر از دوستان، فلاسفه و همینطور غیرفلاسفه، نظرخواهیای اجمالی شود، میتوان مشاهده کرد چطور چنین پیشنهادی، فوراً موجبات خنده، شور و اشتیاق، تأیید و مزاحی باب طبع را فراهم میسازد. سختی کار آنجاست که ببینی نبوغ، دقیقاً کجای این طرح نهفته است.
در این حال، میتوان چنین اعتراض یا ادعای ریشخندآمیزی را تصور کرد که میگوید: صاحبان منصب، کلفتها و لولهبخاریپاککنها؛ قبول، اما جای من کجاست؟ به کدام دسته تعلق دارم؟ نخستین جواب میتواند این باشد: آیا تو یکی از صاحبان منصبی؟ کلفتی؟ لولهبخاریپاککنی؟ متأسفم، پس تو از نوع بشر نیستی. چرا فکر میکنی شایستۀ آدم بودنی؟ بر چه اساسی؟ باید در پیشفرض ماشینوار خود تجدید نظر کنی. با این حال معتقدی آدم میتواند عضوی از بشر باشد درحالیکه به هیچ یک از دستههای آن تعلق نداشته باشد؟ اگر هیچ کدام این دستهها تو را در خود جای نمیدهد، به نظرت مناسب کدامیک هستی؟
پس از این، میتوان پاسخی دیگر داد: وقتی فرد، در این سه دسته جای نمیگیرد، باید پیوستی اضافه کند و آنها را تکمیل کند. برای مثال، نوع بشر میتواند به صاحبان منصب، کلفتها، لولهبخاریپاککنها و پروفسورهای فلسفه تقسیم شود. با این حال، میتوانیم فوراً متوجه شویم که چنین پیوستهایی نه تنها طرح نخست را بهتر نخواهد کرد، بلکه حتا بدتر میکند، یا حتا ابزوردی پیشنهاد اولیه را بیشتر به نمایش میگذارد. اگر به چنین اضافهکردنهایی ادامه بدهیم، ناچار کارمان به آن نوع از طبقهبندی حیوانات میرسد که دایرهالمعارفی به اصطلاح چینی آن را پیشنهاد کرده و فوکو (۱۹۶۶)، بهطور شیفتهوار، در آغاز کتاب نظم اشیا، به اقتباس از بورخس، به آن استناد میکند؛ دایرهالمعارفی که در آن، چهارده دستۀ گوناگون حیوان داریم و هر دسته، طبقهبندی متمایزی دارد.[۱] میتوان این را به یقین گفت که حداقل، روانکاوها به اضافهکردن دسته نیازی ندارند. نخستین بیمار روانکاوی که با نام آنا. اُ. شهرت یافت (نام واقعی او، برتا پاپنهایم شاعرانگی بسیار کمتری داشت) و در ۱۸۸۲-۱۸۸۰، تحت درمان جوزف بروئر قرار گرفت، دو نام برای این شیوۀ درمانی جدید ابداع کرد و از آنجا که یکی از نشانگان بیماریاش این بود که با پزشک خود تنها به زبان انگلیسی حرف میزد، آن دو نام را هم به انگلیسی مطرح کرد: «او، چنین رویهای را خلاقانه، آنجا که بهجد سخن میگفت، “گفتوگوی شفابخش” توصیف میکرد، درحالیکه از سر شوخی، به آن، عنوانِ “لولهبخاریپاککنی” داده بود.» (فروید، ۱۸۹۵، ص ۸۳). بنابراین، روانکاوها، لولهبخاریپاککن و از اینرو آدم هستند. آنطور که پیداست، آدم بودن یا نبودن ما هنوز به قطع، اثبات نشده است. باید این توصیف خارقالعاده و جامع را که در بزنگاه ظهور روانکاوی و به محض پیدایش آن، پیرامون این علم مطرح شده، به خاطر داشته باشیم؛ توصیفی چنان شایسته که هیچ کس، هرگز نمیتواند بهتر از آن بیاورد: گفتوگویی شفابخش همراه با لولهبخاری پاککنی. به این مطلب بازمیگردیم…
متن کامل این مقاله را از فروشگاه سایت ادبیات اقلیت دانلود کنید.
ادبیات اقلیت / ۱۸ آبان ۱۳۹۷