منتقم / نقدی بر داستان «غروب، حوالی عذاب» نوشتۀ محمدعلی رکنی / زهره عارفی
ادبیات اقلیت ـ منتقم / نقد زهره عارفی بر داستان «غروب حوالی عذاب»، نوشتۀ محمدعلی رکنی:
فرانسیس بیکن در مورد انتقام گفته است: «آن کس که به انتقام فکر میکند، زخمی را که به مرور خوب میشود، تازه نگه میدارد.»
انتقام عملِ آسیبزدن به شخص دیگر است، به قصد جبران آسیب یا ضرری که به فرد انتقام گیرنده خورده. اگرچه انسانها مثل هم عمل نمیکنند، اما به نظر میرسد بیشتر آنها فکر میکنند تلافی کردن رفتار دیگران، احساس بهتری به آنها میدهد. دانشمندان روانشناسی دریافتهاند که این عمل به جای آنکه حس خصومت را در فرد کاهش دهد، ناگواری دلخوریِ اولیه را نزد فرد، کش میدهد. چنانکه راوی داستان «غروب، حوالی عذاب» نیز میگوید: «پیرو پیراهنش را بالا زد، رد بخیههایش را برای هزارمین بار نشانمان داد.»
دلایل بسیاری مثل حسادت، احساس گناه، ناکامی و غیره در افراد تبدیل به خشم میشود و حس انتقام را برمیانگیزد. این حسهای درونی اگر شناسایی و حل و فصل نشوند، تبعاتی را برای فرد به دنبال دارند. اگر فرد نتواند دلایل بروز چنین حسی را پیدا کند و موقعیتهایی که خشم او را برانگیخته شناسایی کند، تمایلش به تلافی انتقامجویانه بیشتر خواهد شد.
یکی از دلایلی که افراد نمیتوانند به تشخیص درست در مورد احساس خود برسند، این است که گاهی مغز در شناسایی انتقام و پاداش، به دلایلی منحرف میشود و نمیتواند تصمیم درست را بگیرد. سن کم، بیتجربگی، ژنتیک و نوع تربیت و غیره از عواملی هستند که به بروز این رفتار دامن میزند. اما شاید دلیل علمی آن این است که محققان متوجه شدهاند که در هنگام انتقام، جهشی فوری در سیستم عصبی ما صورت میگیرد. محل این فعالیت در هسته دمدار مغز است و محل آن در مغز درست در همان مرکزی که تصور میشود مسئول پرداخت پاداش به شخص است. نتیجه این تحقیق نشان میدهد که شخص انتقام گیرنده، در لحظه انتقام، احساس میکند که پاداش دریافت میکند. خلط این دو حس با هم موجب تصمیمی دفعی است که شخص برای گرفتن پاداش به سمت انتقام میرود. در داستان نیز پیرو درصدد انتقام است و نمیتواند با اتفاقهایی که در گذشته برای او افتاده کنار بیاید. او رفتارهای کودکانه خود را درست و رفتارهای اکبرمیش را نادرست میداند و قادر به مهار خشم خود نیست و این خشم را سالها است که با خود دارد و برای همین میخواهد انتقام رفتارهای اکبرمیش را از او بگیرد. او نخواسته و یا نتوانسته در زمان حیات اکبرمیش از او انتقام بگیرد و چون از پیشنماز مسجد شنیده که عذاب آخرت بدتر از دنیاست: «وقتی اکبرمیش زنده بود، اذیتش نکردیم، گفتیم پیشنماز مسجد گفته است عذاب آخرت بدتر از دنیاست. حالا باید عذابش کنیم.» تصمیم گرفته تا انتقامش را در موقعیتی که میداند اکبرمیش نمیتواند به او آسیبی بزند، عملی کند. او در ناخودآگاهش به یک چیز یقین دارد و آن توانایی اکبرمیش و ناتوانی قدرت خود در برابر او است. پیرو آنقدر از این مرد متنفر است که او را به سگ تشبیه میکند: «بسکه بدجنس بود چشمهایش شبیه سگ دمِ باغشان شده بودند.» و برای این که بتواند انتقام بزرگی از او بگیرد، سعی دارد عذاب او را بیشتر کند: «گفتیم ترس ندارد چون نمیخواهیم به مُرده نگاه کنیم، فقط کفنش را نجس میکنیم، باز قبر را پر میکنیم.
قاسم گفت: خودش شنیده است که نجاست عذاب مرده را زیاد میکند. پیرو گفت: نه قبر را پر نمیکنیم، میگذاریم فردا همه ببینند قبر میش جرخورده است، اصلاً شاید سگی چیزی، جنازه را تیکه پاره کرد.»
پیرو علتهای دیگری برای عذاب اکبرمیش دارد، مثل: «گفت: ما نمیدانیم اکبرمیش چقدر بد بوده است، فقط توپ پاره نکرده است، فقط پرتمان نکرده است گفت: ما چیزی حالیمان نیست. گفت: زنده که بود نتوانستیم هیچ غلطی بکنیم حالا وقتش است.» و یا: «یکبار اکبر میش زنش را توی کوچه جلو همه مردها کتک زده است.» پیرو سعی دارد به طور ناخودآگاه از مکانیسم دفاعی جایگزینی و اغراق یا همان بزرگنمایی، برای موجه جلوه دادن انتقام خود استفاده کند و برای همین سعی میکند بدیهای اکبرمیش را به دوستانش نشان بدهد. تا آنجا که وقتی از ترس نمیتواند قبر را بکند و کفن اکبرمیش را نجس کند، برای تخلیه احساسات خود راضی میشود تا حداقل قبر او را نجس کند: «گفت: حالا کفنش را نشد، قبرش را که میشود نجس کرد.» و به این ترتیب پاداش خود را دریافت کند.
دلیل دیگر این کار پیرو میتواند، آزار دادن اکبرمیش باشد، از طریق تحقیر کردن او جلو دوستان و حتی دریغ ندارد که این تحقیرشدگی را با باز گذاشتن قبر اکبرمیش به دیگران هم نشان بدهد. پرتاب یا ریختن چیزهایی که در نظر ما منحوس و نازیبا هستند به سمت افراد، نشان از تنفر از آن شخص دارد. هر چه آن چیز نازیباتر باشد، میزان انزاجار را بیشتر نشان میدهد. فحش دادن، تحقیر کردن، تف انداختن و کارهایی از این قبیل نشان از تنفر دارد. ادرار نیز در فرهنگ عامه و دینی ما چیزی نجس و مشمئزکننده است و لذا فرد انتقام گیرنده پاشیدن نجاست به دیگران از روی عمد، هم باعث آزار است و هم باعث تحقیر شخصی است که مورد انتقام قرار گرفته است.
داستان «غروب، حوالی عذاب»
نوشتۀ محمدعلی رکنی
ادبیات اقلیت / ۱۶ اسفند ۱۳۹۴