ژنوم آدم نامرئی و سه اثر دیگر از بهرام روحانی
ادبیات اقلیت ـ یادداشت ارسالی: ژنومِ آدمِ نامرئی داستان بلندی است که در سال ۲۰۱۹ و به کوشش نشر ایجاز در تهران منتشر شده است. ژنوم آدم نامرئی حول پیامهای گاه و بیگاه و اشارههای مرتبط با فضاهای تجربی مؤلفش میگردد. این کتاب داستان ذهنهایی است که نسبت به خاستگاههای مبانی انسانی، مرددند. داستان جسمهایی است که الگوهای زیستی را برنمیتابند. از نقطهنظر علمی، آدم نامرئی نمیتواند دی.ان.ای داشته باشد و این داستان از این منظر، تلویحاً به انسانهای بیپناهی اشاره دارد که اگرچه ماهیتاً یک گونۀ زمینی محسوب میشوند، اما در آن یکنواختیِ رخوتبار و مزمن زندگی، خواسته یا ناخواسته نمیتوانند حضوری از جان و از دل داشته باشند. در عین حال خودشان را درک میکنند و با خودشان «رفیق»اند. جنسیت روایتگر اصلی که کل داستان را روایت میکند، نامشخص است؛ و این مسئله، به مقام والای ادراک آدمی، ورای کلیشۀ «جنسیت» اشاره دارد. بینام و نشان بودن راوی، نوعی عصیان است که انسان امروزی علیه خودش دارد. او خودش را اینگونه که هست نمیپذیرد. در نتیجه با گِرا ندادن دربارۀ نامش، نشانی هم از خودش بر جای نمیگذارد. و اینگونه بدون خشونت، خود را از میان برمیدارد و همچنین اصرار نداشتن به نام بردن از زمانها و مکانهای دقیق در داستان، به نوعی بیانگر بینیازی از وجود محدوده و مرز، برای بازیابی و شناخت عمیق انسان (و بهخصوص انسانِ امروزی در یک زندگی مدرن) در تقابل با خودش است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
من قوانین را میدانستم. آدمها هیچ وقت همدیگر را از دست نمیدهند. آنها فقط مهارتهایشان در با هم بودن را از دست میدهند. آن شب، او حرفهایش را زد، بعد سکوت کرد، سکوتی طولانی. آرام از کیف سیاه رنگ دستهکوتاهش کتابی بیرون آورد و روی میز آباژور کنار تختم گذاشت. بعد با درجهای از صدا که گمانم فقط خودش آن را فهمید، از من خداحافظی کرد و رفت. پرده را آرام کنار کشیدم و از گوشۀ پنجره، رفتنش را نگاه کردم. حالا دیگر او در خیابان بود. برگشت و به چهارطبقۀ پشت سرش، به من نگاه کرد و رفت. هنوز هم گاهی اینطوری فکر میکنم که در واقع کسی که آن شب از پیش من رفت، او نبود. نمیدانم چرا! شاید یک جورهایی با این افکار، فقط میخواهم از سر ناچاری، واقعیت را به بازی بگیرم.
بهرام روحانی متولد ۱۳۶۵ در شهر بجنورد مرکز استان خراسان شمالی است.
از و سه اثر دیگر نیز به این شرح منتشر شده است:
دو مجموعه شعر تحت عناوین جعبۀ سیاه در سال ۲۰۱۵ و پرواز بوفالوها در سال ۲۰۱۶ که به همت نشر تنفس در پاریس و تحت قوانین چاپ و نشر کشور فرانسه منتشر شده است. این دو دفتر شعر، در فرم، به سبک شعر سپید اما زبانی دارد که از تکلف غیرضروری کاسته تا پیام خود را روشن و بیاتلاف وقت، به مخاطب ارایه دهد، و در محتوا بیشتر شاهد درونمایههایی از جنس کنشها و کششهای اجتماعی هستیم.
از بهرام روحانی همچنین مجموعه شعر لکنت هیولا در سال ۲۰۱۸ به همت نشر ایجاز در تهران منتشر شده است. بهرام روحانی در این دفتر در محتوا فضاهای عمیقتری را تجربه کرده است؛ درونمایۀ قطعات، سقلمههایی هستند که گویا وی با ضرب زدی از واژگان بر تنۀ وضعیتهای زمختِ اجتماعی، فرهنگی، زیستی و فکری میزند. کاربرد و بسامد واژگان در فرم، لکنت هیولا را بسیار نزدیک به سبک «شعر دیگر» و اصرار او بر گزارهسازی در غالب قطعات، تداعی گر سبک «شعر سپید» و نیز گریزهای ذهنیِ مداومِ نویسنده در محتوا، به طریقی یادآور سبک «شعر حجم» است. شکست خطوط زمانی، واژهسازی و آشناییزدایی، در خلال تلاش مبرهن نویسنده برای نگهداشت افسار کلمات، در جهت رسیدن به نوعی قطعیت در ایجاد ایماژها و سهولت انتقال آن به مخاطب، و در عین حال، عدم پایبندی به قواعد معیار زبانی و اضمحلال نظم نمادین در ساختار زبان، از ویژگیهای دیگر لکنت هیولاست.
علاقهمندان به ادبیات فارسی، میتوانند آثار بهرام روحانی را از طریق سایتها و فروشگاههای معتبر عرضۀ کتاب در داخل و خارج از کشور تهیه کنند.
نمونههایی از شعرها:
شعر اول:
میدانی رفیق ایتالیایی…
پای هیچ شعری از گلیم اش درازتر نیست
عین همین دیروز
جایی میان مستی اسبها
و هارمونی شبانه ارکستر چوبها
زنی گاو بازی میکرد
مردی شاخ میزد
آدم حس میکند زیر تعلل خطوط
باید بپرد
سر خط شرافت
روز از نو
روزی از نو
درست مثل انترهایی که چوبکشان مُرده باشد
این روزها همه شدهاند
«کشفهای میرزا نوروز»
دیگر اینکه شاخ مردی
در کدام زن شکست
بقایای همان ضرب المثل معروفی ست
که تا گوساله گاو شود
دل صاحبش آب شود
میدانی رفیق ایتالیایی…؟
تنها خوبی کشورت این است
که هرچقدر هم برج پیزا کج باشد
حتی اگر چشمهای معمارش
کج بوده باشند
بر سر یک ایتالیایی شکست خورده
آوار نمیشود
..
بهرام روحانی
نشر تنفس، پاریس
شعر دوم:
در اتاقک زیر شیروانی
یکی آماده است
تا از کلاهش
نسیم کوهستانها را در بیاورد
تا از هفت سیبی که بالا پرتاب میکند
شش تایش را نسیم کوهستان با خود ببرد
آن یکی هم که فیالبداهه میافتد زمین
به مرحلۀ هنوز رد نشده برسد
در اتاقک زیر شیروانی
آیندهای نیست
و انسان در وزنهای من درآوردی
قانون جاذبه را
خردمندانه نقض میکند
با کلاهی پر از خرگوشهای نگران
در رؤیای هویجهای خام
در باز میشود
آرام و سرمهای
یکی وارد میشود
با هفت دست و هفت دهان
در اتاقک زیر شیروانی
بهتر است
همه چیز غیر واقعی باشد
همه چیز بدون شکل
و هر چیز
بدون هیچ رسالتی
بودن
در اتاقک زیر شیروانی
کفرآمیز است
..
بهرام روحانی
نشر تنفس، پاریس
شعر سوم:
آیا آن صدا
که در سکونتِ دستها
از استخوانِ مفاصل شنیده میشود
قربانیِ ذهنیتِ کسی در گذشته است…؟
..
بهرام روحانی
نشر ایجاز، تهران
ادبیات اقلیت / ۱۳ شهریور ۱۳۹۸