گزارشی از جلسۀ نقد کتاب “مرگ رنگ” در گروه داستان جمعه
ادبیات اقلیت ـ در ادامه جلسات گروه داستان جمعه قم، روز جمعه ششم بهمن ماه ۱۳۹۶، مجموعه داستان «مرگ رنگ» با حضور مائده مرتضوی، نویسندۀ اثر و زهره عارفی و معصومه میرابوطالبی به عنوان منتقد، در مجتمع ناشران قم نقد و بررسی شد.
در ابتدای جلسه مائده مرتضوی یکی از داستانهای کتابش را خواند و سپس میر ابوطالبی به داستان “مرگ رنگ” اشاره کرد و گفت: این اثر به لحاظ روایی و ساختاری کاملترین و قویترین داستان مجموعه است.
او در ادامه گفت: به نظرم طرح جلد مناسب نیست، اما داستان خوبی به عنوان نمایندۀ این مجموعه انتخاب شده است. نکات ویرایشی، اشکال دیگر کتاب است. گاه دیالوگها بیرون از گیومه و برخی از نقطهها هم با فاصله از جملهها آمده بود. اما ترکیبها و توصیفهای خوبی در کتاب وجود دارد.
نویسندۀ «اژدهای دماوند» سپس به بررسی داستانها پرداخت: هنوز برایم مشخص نیست که داستان “قهوهای سوخته” چرا به زبان محاوره نوشته شده؟! اگر راوی داستان یک مرده است، دلیلی برای محاوره نوشتن وجود ندارد. پرش زاویه دید نیز از دیگر مشکلات داستان است که توجیهی ندارد. به نظرم این داستان گنگ است.
داستان “طفل معصوم” از موقعیت خوبی برخوردار است ولی سوژه تکراری است. علاوه بر این، فکر و اندیشهای نیز پشت داستان ندیدم. “مهمان بازی” با تصویر خوبی آغاز میشود. تمیزی در این داستان به عنوان نمادی مذموم معرفی میشود! نویسنده با استفاده از این کلیشه شکنی سعی در انتقال این مفهوم دارد؛ سفیدی و تمیزی زیاد هر ردی از گذشته را پاک میکند.
“اسباب کشی” مبهم است. نشانههای داخل داستان، سردرگم هستند و قادر به ارائه یک روایت واحد نیستند. “دایرههای بنفش” میتوانست داستان خوبی باشد به این شرط که نویسنده مخاطب را در فقر اطلاعات داستانی قرار نمیداد. “ابتر” در یک فضای کلیشهای شکل گرفته است. اما همان مشکل داستان قبلی را دارد. حس خوبی در داستان وجود داشت اما کم بود. و در آخر ایدۀ داستان “پژواک سبز” را دوست داشتم. اما از نظر نثر و پیرنگ مشکل دارد. لحن راوی هم خوب از آب در نیامده بود.
او در جمعبندی صحبتهایش گفت: آدمهای این مجموعه انسانهای تنهایی هستند؛ هرچند در جمع حضور دارند و یا همچون دیگران از روابط معمول انسانی پیروی میکنند.
در ادامۀ جلسه زهره عارفی نقد خود را اینگونه شروع کرد: داستان “مرگ رنگ” با تکنیک دایره یعنی با خودکار آبی که جوهرش تمام شده شروع میشود و با خودکار آبی نیز به پایان میرسد. نکتۀ قابل توجه، مایع درون خودکار یعنی جوهر است. گویی که جوهرۀ انسان است و صورت ظاهرش عرضهایی است که بر ما عارض شده. “مرگ رنگ” در تلاش است که بگوید جوهرۀ انسان چیزی غیر از بدن و قیافۀ ظاهریِ قابل رؤیت است. مخاطب در این داستان به سمت از بین رفتن آرام و تدریجی عَرَضهایی که بر آدمی عارض شده میرود. وجود این آرامش، زیبایی دوچندان به اثر بخشیده است. نویسنده یک دنیای کریستالی زیبا پیش روی خواننده میگذارد و در مقابل دنیای شخصیت اصلی داستان را بیرنگ شبیه به روح آدمی ترسیم میکند. علاوه بر این، داستان در مرگ رنگ خلاصه نمیشود و صدا نیز میمیرد!
نویسندۀ «فرمان یازدهم» در مورد داستان “اسبابکشی” گفت: به نظر من برخی از متون ادبی نیز باید تحلیل شود. فرقی نمیکند شعر باشد یا نثر. چه گذشته باشد چه حال. چیزهایی که ما در این داستان میخوانیم از یک بیتاریخی، بیزمانی و بیمکانی حرف می زند. و شخصیت قصد خروج از اسارت مکان را دارد.
او در ادامه به دیگر داستانها اشاره کرد و گفت: داستان باید خودبسنده باشد. بیشتر داستانهای این مجموعه میلنگند. پیرنگ داستان “قهوهای سوخته” و “پژواک سبز” نصفه و نیمه است. در داستانهایی که راوی مرد است، لحن مردانه خوب پرداخت نشده است.
به نظرم نویسنده برخی از جاها کمکاری کرده و با نگفتن برخی مطالب سبب ایجاد ابهام برای خواننده شده است. معماگونه کردن داستانهایی مثل “قهوهای سوخته” چیزی جز ضربه به داستان نداشته است. کم گفتن، نگفتن و یا خوب نگفتن مشکل برخی از داستانهاست.
این مدرس نویسندگی در جمعبندی صحبتش گفت: قسمتی از ایرادها ویرایشی است که رفع کردنش برعهدۀ ویراستار بوده است. اما قسمتی از ایرادات نگارشی و مربوط به نویسنده است. مثل قسمتهایی که فاعل معلوم نیست و یا فعلهایی که اشتباه استفاده شدهاند.
ادبیات اقلیت / ۲ اسفند ۱۳۹۶