بیرون رفتن نویسنده از جهان داستان Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ سید رضا کوشالشاهی: اولین مجموعه‌داستان قاسم ملااحمدی، با عنوان «تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» به‌تازگی و در اوایل سال 1394 منتشر شده است. م ادبیات اقلیت ـ سید رضا کوشالشاهی: اولین مجموعه‌داستان قاسم ملااحمدی، با عنوان «تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» به‌تازگی و در اوایل سال 1394 منتشر شده است. م Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » بیرون رفتن نویسنده از جهان داستان

بیرون رفتن نویسنده از جهان داستان

بیرون رفتن نویسنده از جهان داستان

ادبیات اقلیت ـ سید رضا کوشالشاهی: اولین مجموعه‌داستان قاسم ملااحمدی، با عنوان «تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» به‌تازگی و در اوایل سال ۱۳۹۴ منتشر شده است. ملااحمدی سال‌های سال دغدغۀ ادبیات داستانی داشته است. سال‌ها پیش، آثار او در مجلات ادبی و مجموعه‌داستان‌های مشترکی مانند «طوبی» و «شهرزاد» دیده می‌شد و بعضاً جوایزی هم برده است.

«تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» مجموعۀ کم‌حجمی شامل هفت داستان کوتاه است. کم‌حجم بودن آن، هم می‌تواند نشانی از سخت‌گیری در نوشتن باشد و هم نشانی از کم‌کاری نویسنده در این سال‌ها.

اغلب داستان‌های مجموعه، طرح ساده‌ای دارند اما در کنار این طرح ساده، فرمی پیچیده قرار دارد. زیر این فرم‌های بعضاً پیچیده، موضوع اصلی داستان‌ها مخفی شده است، این مخفی‌کاری به جهت خلق داستان معمایی نیست، بلکه قصد آن بوده تا از تأثیرگذاری مستقیم موضوع ـ یا به عبارت دیگر مستقیم‌گویی ـ پرهیز شود و در عوض، مخاطب بدون آنکه متوجه باشد، تأثیر مورد نظر نویسنده را در ناخودآگاه خود دریافت کند.

داستان سوم این مجموعه، با نام «دانیال بخواب» چهار روایت متفاوت و ناموازی دارد. در روایتی با عنوان «چهارم» به زیارتگاه‌های متعدد دانیال نبی در مناطق مختلف اشاره می‌شود. زیارتگاه‌هایی که در واقع، نشانه‌ای از تأثیر همگانی دانیال نبی بر جوامع‌اند. (می‌توان دانیال را تمثیلی برای سنت دانست.) در روایت‌های اول و دوم، داستانِ محکومی که از بدشانسی قرعۀ طلسم دعای باران به نام او در آمده، نقل شده است. گاهی از نگاه دانای کل و گاهی دیالوگ‌های محکوم و سایه‌اش. و روایتِ چهارم که مانند دیگر روایت‌ها ظاهری مستقل دارد، نقلی قولی است که راوی نقل می‌کند و در آن سعی دارد تا از سنگ طلسم بدبختی که به دستش افتاده، رها شود. طلسمی که در نزدیکی یکی از زیارتگاه‌های دانیال پیدا کرده است؛ سنگ طلسم و سنت که نقطۀ مشترک روایت‌هاست و در انتهای داستان به دانیال سپرده می‌شود. در واقع سنت که نشانه‌هایش در جامعه کاملاً مشخص است، به جایگاه اصلی‌اش برگردانده می شود و از دانیال خواسته می‌شود به خواب برود.

داستان «این تیغ روی دست‌ها دراز می‌کشد» روایتِ نوشته شدن داستان است. راوی، قهرمان داستان را، که همان نویسنده باشد، مورد خطاب قرار می‌دهد و با جملاتی دستوری او را در موقعیت نوشتن داستان خودکشی خود قرار می‌دهد. راوی فضای حمام را تبدیل می‌کند به جهان خودکشی. مردمان این جهان، اجزای بدن هستند که هر کدام شرحی متفاوت از این اتفاق بزرگ دارند.

راوی حکم می‌کند تا نویسنده تیغ را به صورت ضربدری روی دست‌هایش بکشد، نباید بعدها هیچ‌کس فکر کند که شخص مرده، حتی برای لحظه‌ای، ترسیده است. اما در واقع یک ترس عمیق وجود دارد، حتی ترس از خیس شدن اوراق، ترس از این‌که نشود مادر را صدا کرد، ترس از نداشتن رفیقه‌ای مثل رؤیا، که وجودش یکی از دلایل خودکشی است. راوی نویسنده را فردی ترسو می‌داند که باید از جهان خودکشی برود بیرون. «دوش بگیر و بعد برو بیرون.»

«طبل ریز روی طبل بزرگ، زیر پای راست» داستانی سرتاسر دیالوگ است که درآن دیالوگی وجود ندارد، تصویرسازی در آن صورت نمی‌گیرد، هیچ شخصیت‌پردازی مدوّنی نداریم، در همین حال، تصویری از یک پادگان نظامی می‌دهد که در آن، دوره‌های دو ماهۀ آموزش پیش از خدمت داده می‌شود. دنیایی که بر پایۀ دروغ استوار است. سربازان منتظر رهایی هستند، رهایی‌ای که هیچ وقت حقیقت پیدا نمی‌کند.

سه داستان پایانی مجموعه، «ما فقط بیست و شش نفر بودیم.»، «۱۳۹۰/۱۱/۲۲» و «تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» نسبت به سایر داستان ها از فرم ساده‌تری برخوردارند، گرچه داستان‌های «۱۳۹۰/۱۱/۲۲» و «ما فقط بیست و شش نفر بودیم» فرم معمولی ندارند، اما ساده روایت شده‌اند و مخاطب در هر سه داستان، خارج از پیچیدگی‌ها، با نگاه متفاوتی به جنگ روبه‌رو خواهد شد. در داستان پایانی، یادگار جنگ، یعنی تانکی رها شده، پشت یکی از دیوارهای روستای کوچکی پنهان شده، مأموران محلی، دیوار را خراب می‌کنند، اما تمام دیوارهای روستا می‌توانند چنین یادگاری از جنگ را در خود پنهان کرده باشند و هنوز هم احتمال دارد کسی در لباس نظامی، مثل دوران جنگ، این دیوارها را خراب کند.

داستان «کلیچی» فرمی غیرخطی دارد. در نگاه اول، احساس می‌شود که در حال خوانش چند داستان موازی هستیم، اما در واقع یک داستان می‌خوانیم. داستان مردی که مرگ عمویش باعث ناباروری زنش شده و طلسم شکستن این ناباروری را باید در مردگان جست‌وجو کند. مرد ناچار است قطعه‌ای از بدن مردۀ زرتشتی (کمربند سدره یا ناخن) را جدا کند و به جنازۀ مردۀ مسلمان ببندد تا ناباروری زن شفا یابد. زایش و نازایی بستگی به ارتباط بین مردگان دو آیین سرزمین دارد، یکی آیین کهن و تقریباً ازیادرفته و دیگری آیین این روزها؛ آیینی که جا به جا شد. و در پایان، این سؤال باقی می‌ماند: آیا شکستن طلسم در این‌ جابه‌جایی بوده یا نه.

این مجموعه را انتشارات نصیرا در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و به قیمت ۶۰۰۰ تومان منتشر کرده است.

سید رضا کوشالشاهی

ادبیات اقلیت / ۳ آبان ۱۳۹۴

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا