ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!… دیو!» از کیست؟‌ Reviewed by Momizat on . ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!... دیو!» از کیست؟‌ حسام جنانی [button color="yellow" link="http://aghalliat.com/filam/uploads/2020/10/Rabee-Hedayat-Hesamjnani.pd ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!... دیو!» از کیست؟‌ حسام جنانی [button color="yellow" link="http://aghalliat.com/filam/uploads/2020/10/Rabee-Hedayat-Hesamjnani.pd Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » نقد و مقاله » ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!… دیو!» از کیست؟‌

ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!… دیو!» از کیست؟‌

ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!… دیو!» از کیست؟‌

ربعه و راز هدایت: داستان «دیو!… دیو!» از کیست؟‌

حسام جنانی

مجموعۀ َانیران[۱] شامل سه متن داستانی به نام‌های «شب بدمستی» از شین پرتو،‌ «دیو!… دیو!» از بزرگ علوی و «سایۀ مغول» از صادق هدایت است. این مجموعه در سال ۱۳۱۰ منتشر شده است؛ یک سال پس از بازگشت هدایت از اروپا به ایران. َانیران، سرشتی نژادپرستانه دارد و داستان‌های آن مطابق با جو باستان‌گرایی افراطی‌ای نوشته شده‌اند که در آن برهۀ تاریخی در برخی محافل ادبی و فرهنگی رواج گسترده‌ای داشت. از میان این سه متن، «سایۀ مغول»، از آن‌جایی که به قلم صادق هدایت است، به طور طبیعی از دو دیگر متن مجموعه مشهورتر است.

نگارندۀ متن حاضر، در کتاب خود، هدایت نابغه یا هدایت سارق: تأملی دوباره در باب بوطیقای روایی بوف کور به تفصیل و با شواهد و استنادات فراوان نشان داده است که صادق هدایت طی اقامت خود در کشور فرانسه و شهر پاریس به شدت جذب آرا و افکار ویندهام لوئیس، مؤسس مکتب وُرتیسیسم شد و حتی، بدون آن‌که به شکل رسمی عضو این مکتب هنری شده باشد، مشهورترین اثر خود یعنی بوف کور را نیز به شیوه‌ای که نگارنده در کتاب فوق «تکه‌برداری» نامیده است، از روی آثار ویندهام لوئیس، به‌خصوص رمان تار، تحریر کرد. شاهد و راهنمای ابتدایی نگارنده بر این ادعا تمهید روایی خاصی است که در بسیاری از داستان‌ها و نمایشنامه‌های ویندهام لوئیس و به طور مشخص در رمان تار (که نگارنده بوف کور را نمونۀ سلخ‌شده آن می‌داند) دیده می‌شود. این تمهید روایی که از طریق استفادۀ مکرر از «نقطه-خط» بین جمله‌ها یا در انتهای بندها شکل می‌گیرد، با همان شمایل و با همان کارکردی که در رمان تار و سایر آثار لوئیس دیده می‌شود، به بوف کور و بسیاری از مهم‌ترین نوشته‌های داستانی و حتی غیرداستانی هدایت نیز راه یافته است. علی‌رغم آنکه تقریباً کل ادبیاتی را که هدایت پس از بوف کور نگاشت از وجوه گوناگون می‌توان ادبیات وُرتیسیستی دانست، اما هدایت هیچ‌گاه به بهره‌برداری عظیم خود از این مکتب هنری کوچک‌ترین اشاره‌ای نکرد.

نگارنده در «هدایت نابغه یا هدایت سارق…» به این موضوع پرداخته است که از زمان انتشار بوف کور تا به امروز افراد متعددی متوجه حضور «نقطه-خط»‌های لوئیسی در نسخۀ پلی‌کپی‌ این داستان شده‌اند و حتی برخی از آن‌ها مانند احمد فردید، مرتضی فرزانه و ناهید حبیبی‌آزاد به تقلید از هدایت در نوشته‌های خود از این تمهید روایی استفاده نیز کرده‌اند.

یکی دیگر از کسانی که متوجه این شگرد روایی خاص در داستان هدایت شده، محمدعلی جمال‌زاده است که در یکی از نامه‌های خود به شکلی غیرمستقیم عدم موافقت خود را با «طرز نگارش» بوف کور این‌طور بیان می‌کند:

از همان بمبئی تمام نسخه‌های «بوف کور» را که به‌خط خودش «پلی‌کپی» کرده بود برایم به ژنو فرستاد و نوشته بود فعلاً شاید مناسب و مقتضی نباشد که با وجود شدت سانسور به تهران بفرستد. کتاب‌ها مدتی در نزد من بود (باید بگویم که زیاد با آن طرز نگارش موافق نبودم و به خودش هم نوشته بودم).[۲]

از آن‌جایی که به جز نقطه-خط‌های لوئیسی، شمایل نگارشی بوف کور مشخصۀ برجستۀ دیگری ندارد، بنابراین مقصود جمال‌زاده از «طرز نگارش» این داستان نمی‌تواند به عنصر دیگری مگر همین نقطه-خط‌ها اشاره داشته باشد. به‌کارگیری این شگرد روایی در تقابل با نشانه‌گذاری معمول زبان فارسی است و کاملاً طبیعی‌ است که فردی چون جمال‌زاده که در داستان‌نویسی تحت تأثیر حکایت‌نویسی سنتی بود، نسبت به آن حساسیت نشان بدهد.

جالب این‌جاست که در مجموعۀ اَنیران نیز این تمهید روایی دیده می‌شود، اما نه در داستان «سایۀ مغول» که نوشته هدایت است، بلکه در داستان «دیو!… دیو!» که نویسندۀ آن را بزرگ علوی می‌دانند. بنابراین، حضور شگرد روایی فوق انتساب این داستان را به بزرگ علوی قدری مسئله‌دار می‌کند. می‌دانیم که علوی طی دوره‌ای کوتاه از زندگی خود جذب باستان‌گرایی افراطی شد و حتی به جز «دیو!… دیو!» داستان باستان‌گرایانۀ «باد سام» نیز نام او را بر خود دارد، اما در این داستان نمی‌توان همچون «دیو!… دیو!» حضور صادق هدایت و بالطبع ویندهام لوئیس را از طریق نقطه-خط‌ها مشاهده کرد. خوب است نمونه‌های از این نقطه‌ها-خط‌ها را در داستان «دیو!… دیو!» ببینیم:

(ص ۲۸)

(همان مأخذ)

(ص ۲۹)

 (ص ۳۰)

نامه‌ای که در آن جمال‌زاده از طرز نگارش بوف کور می‌گوید پس از مرگ صادق هدایت نوشته شده و از سخن جمال‌زاده نیز معلوم می‌شود که بین او هدایت در این مورد به شکل «مکتوب» صحبت‌هایی رد و بدل شده است. اکنون باید از خود بپرسیم که جمال‌زاده در خصوص طرز نگارش بوف کور و نقطه‌-خط‌های غیرمعمول بین جمله‌ها چه سؤالاتی از هدایت پرسیده بود؟ آیا نامه‌ یا نامه‌های رد و بدل‌شده بین هدایت و جمال‌زاده هنوز موجودند؟ و اما مهم‌ترین سؤال این است که: هدایت چه پاسخی به پرسش‌های جمال‌زاده داده بود و آیا گفته‌های مکتوب او هنوز در آرشیوهای شخصی بازماندگان جمال‌زاده محفوظ‌اند؟

اهمیت یافتن پاسخی برای سؤالات فوق از آن‌جا ناشی می‌شود که آن‌ها را می‌توان در خصوص داستان «دیو!…دیو!» نیز پرسید. این داستان به بزرگ علوی منسوب شده است. اگر واقعاً چنین باشد و نویسنده این داستان خود علوی باشد و نه هدایت، آن‌گاه باید حضور نقطه-خط‌ها را به حساب مشارکت صادق هدایت در نگارش این داستان گذاشت که در مجموعه‌ای با چند نویسنده که با یگدیگر پیوند دوستی نیز داشتند شاید چندان هم عجیب نباشد. طبیعی ا‌ست که در نگارش چنین مجموعه‌هایی افراد اثر منفرد خود را در اختیار دیگر نویسندگان مجموعه بگذارند و از آن‌ها نظرخواهی کنند و حتی اجازه ویرایش اثر را نیز به آن‌ها بدهند. نشانۀ دیگری که معلوم می‌کند هدایت قطعاً در نوشتن «دیو!… دیو!» دستی داشته، نقاشی ابتدای داستان است. همین نقاشی، سه سال بعد، در کنار یک طرح دیگر، در صفحات اولیۀ شعری از علی مقدم نیز ظاهر می‌شود:

یکی از یاران ادبی این زمان «علی مقدم»، قطعه‌ای به نام «پیش‌کش آوردن اعرابی به بارگاه ایران»… فراهم آورده بود که می‌خواست آن را در «جشن سده» به عنوان ارمغان پیشکش دوستان… کند. وقتی این موضوع را با صادق در میان گذاشت… نه تنها صادق او را تشویق به نشر کرد، بلکه به او وعده داد که «کاریکاتوری» نیز مناسب داستان بکشد و همان شب… به جای یکی، دو تا شمایل مردی بدوی که نمایانگر «ایده مولانا-مقدم» بود ترسیم کرد و برای چاپ… تسلیم مقدم کرد. [۳]

هدایت در آن شب «دو تا شمایل» ترسیم نکرده بود. چون یکی از این دو شمایل سه سال پیش در مجموعۀ اَنیران و در ابتدای داستان «دیو!… دیو!» ظاهر شده بود.

نقاشی صادق هدایت که هم در ابتدای داستان «دیو!... دیو!» و هم در  ابتدای شعر علی مقدم قرار گرفته است.

نقاشی صادق هدایت که هم در ابتدای داستان «دیو!… دیو!» و هم در  ابتدای شعر علی مقدم قرار گرفته است.

در هر حال، اگر جمال‌زاده متوجه نقطه-خط‌های داستان بوف کور شده بود، قاعدتاً برای بزرگ علوی نیز باید این سؤال پیش آمده باشد که هدایت این علامت سجاوندی عجیب و غریب را که نه در آن زمان و نه اکنون نمی‌توان با هیچ متر و مقیاسی با نشانه‌گذاری سنتی فارسی (و حتی انگلیسی و هر زبان دیگری) تطبیق داد برای چه وارد داستان او کرده است. دور از ذهن نیست که بین او و هدایت نیز در این خصوص بحثی در گرفته باشد و باز هم ما را با این سؤال مواجه می‌کند که هدایت چه توضیحی برای بزرگ علوی مهیا کرده بود؟ آیا صداقت به خرج داده بود و حقیقت را در مورد ویندهام لوئیس و مکتب وُرتیسیسم به او گفته بود، یا با پاسخ‌های گمراه‌کننده علوی را از سر خود باز کرده بود؟‌ از طرفی، هدایت و علوی عضو «گروه ربعه» بودند که به شهادت گفته‌های خودشان کارهای یکدیگر را در دورهمی‌هایشان به بحث و فحص می‌گذاشتند. قاعدتاً اگر گفت‌وگویی بین هدایت و علوی دربارۀ نقطه‌-خط‌ها درگرفته باشد، دو دیگر عضو گروه نیز در جریان مسئله قرار می‌گرفتند و این مسئله دوباره ما را به این پرسش می‌رساند که هدایت در این بحث‌ها به اعضای گروه در خصوص علایم مدنظر چه می‌گفت؟ َانیران پنج سال قبل از بوف کور منتشر شد (که در کنار سفرنامۀ اصفهان نصف جهان و مجموعه‌داستان سه‌قطره خون شاهدی دیگر است بر حضور وُرتیسیسم در ادبیات ایران حتی پیش از انتشار بوف کور)، بنابراین، پس از انتشار مشهورترین اثر هدایت، اعضای ربعه بازهم با این نقطه-خط‌ها روبه‌رو شده‌اند و چه بسا باز هم در مورد آن‌ها از هدایت استفسار کرده باشند. این‌که هیچ یک از این افراد در گفته‌های خود در خصوص هدایت، چه پیش و چه پس از مرگ او، کوچک‌ترین سخنی از وُرتیسیسم به میان نیاورده‌اند، تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد: هدایت تمام سؤالاتشان را بی‌جواب گذاشته بود یا به نحوی با دادن پاسخ‌های گمراه‌کننده آن‌ها را از سر خود باز کرده بود. در کنار این پیش‌فرض و اگر نخواهیم آن را بپذیریم، یک شق دیگر هم باقی می‌ماند و آن هم این است که همۀ این افراد پاسخ صادقانه را از هدایت گرفته‌اند، اما به همراه خود او، در خصوص بهره‌برداری‌های عظیم او از مکتب وُرتیسیسم سکوت کرده‌اند که البته بسیار بعید است که چنین اتفاقی افتاده باشد.

اما مسئلۀ دیگری نیز در میان است. هدایت در عصر اینترنت و آمازون نمی‌زیست و چنان‌که از نامه‌های منتشر‌شده‌اش نیز برمی‌آید بسیاری از منابع مطالعاتی زبان اصلی را از طریق دوستان و آشنایان خود که در اروپا ساکن می‌شدند یا می‌زیستند، تهیه می‌کرد. او در بسیاری از نامه‌هایش به شهیدنورایی، یا به ارسال کتاب‌های درخواستی شهیدنورایی اشاره کرده یا از او خواسته که کتاب‌های مورد نیازش را تهیه و از طریق پست هوایی برایش ارسال کند. تاکنون در نامه‌های منتشرشده از صادق هدایت نامی از ویندهام لوئیس به چشم نمی‌خورد (یک نام خانوادگی لوئیس در نامه‌های هدایت به شهیدنورایی (نامۀ شماره ۵۱) دیده می‌شود که نه به ویندهام لوئیس، بلکه به سینکلر لوئیس اشاره می‌کند) که شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد، اما، سوای این‌که اسناد مربوط به هدایت تاکنون به صورت گزینشی منتشر شده‌اند، نباید فراموش کنیم که هنوز هم تعداد نسبتاً زیادی از نامه‌ها و نوشته‌های خصوصی هدایت و همچنین تقریباً همۀ نامه‌هایی که دیگران به او نوشته‌اند، منتشر نشده‌اند و در آرشیوهای شخصی، به ویژه آرشیو برادرزادۀ او جهانگیر هدایت، و دور از دسترس پژوهشگران قرار دارند. بنا به تصریح محمد بهارلو در کتاب نامه‌های صادق هدایت:

کم نیستند تعداد نامه‌های هدایت که بنا به مصلحت‌های گوناگون و گاه به انگیزه‌های بسیار «خصوصی» و گاه نیز به جهت ملاحظه‌های «عمومی»، منتشر نشده‌اند یا به طور ناقص منتشر شده‌اند… نگارنده از این بابت که کامل‌ترین مجموعه نامه‌های هدایت را فراهم آورده است تا حدودی احساس رضایت می‌کند و اظهار رضایت کامل را گمان می‌کنم باید برای وقتی گذاشت که نامه‌های هدایت به طور کامل و بدون هرگونه ساقط‌شدگی منتشر شوند. برای روشن‌تر شدن متن نامه‌های هدایت ضروری است نامه‌های دیگران به هدایت نیز با ملحقات مناسب جمع‌آوری و منتشر گردد. این نامه‌ها و ملحقات آن‌ها می‌تواند در شناخت وسیع‌تر خوانندگان از هدایت و آثارش مؤثر باشد. مثلاً نظر مجتبی مینوی دربارۀ بوف کور، که هدایت در نامه خودش به مینوی به آن اشاره می‌کند، یا اظهارنظر جمال‌زاده در یکی از نوشته‌هایش دربارۀ هدایت احتمال می‌دهد که احتمال رونوشت این نامه در میان اوراقش باقی مانده باشد توضیح مسئله و موضوع نامه‌ها را روشن‌تر می‌سازد. قطعاً هنوز مطالب فراوانی وجود دارند که باید درباره نامه‌های هدایت و آثار و اندیشه‌های او، به طور کلی، منتشر شوند. [۴]

در زمان چاپ کتاب نامه‌های صادق هدایت هنوز مجموعه کامل نامه‌های صادق هدایت به حسن شهیدنورایی منتشر نشده بود، اما تا به امروز نه متن نامۀ‌ مینوی به هدایت و نه متن هشتاد دو نامۀ شهیدنورایی به هدایت منتشر نشده است. بنابراین، ما هنوز هم به طور آشکار نمی‌دانیم شهیدنورایی در نامه‌های خود به هدایت چه گفته بود یا نظر مینوی (که یکی از اعضای اولیۀ گروه ربعه بود) در مورد بوف کور چه بوده یا او دقیقاً چه سؤالاتی از هدایت در مورد بوف کور پرسیده بود و آیا هدایت به تمام سؤالات او پاسخ داده بود یا گزینشی عمل کرده و از پاسخ دادن به برخی از آن‌ها طفره رفته بود.

هدایت پیش از انتشار بوف کور از نقطه‌-خط‌های لوئیسی در آثار خود، مانند سفرنامۀ اصفهان نصف جهان و مجموعه‌داستان سه قطره خون و آن‌طور که در این نوشته معلوم شد، در آثار دیگران نیز استفاده کرده بود. بنابراین، مخاطبان او، یا حداقل مخاطبان نزدیک او، با این نشانه‌گذاری‌ها آشنا بوده‌اند و مطمئناً به دفعات، چه به صورت شفاهی یا کتبی، از او دربارۀ این علایم توضیح خواسته‌اند. بسیار بعید است که همۀ این مکتوبات از میان رفته باشند و نیک می‌دانیم که بسیاری از آن‌ها هنوز موجودند.

در یکی از نامه‌های هدایت به تقی رضوی اشارۀ جالبی دیده می‌شود که نگارنده تا حد زیادی معتقد است می‌تواند به یکی از دیدارهای هدایت با ویندهام لوئیس در فرانسه مربوط باشد. نامۀ مدنظر بی‌تاریخ است، اما چنان‌که از فحوای آن برمی‌آید – و بهارلو نیز تصریح دارد – در زمان تحصیل هدایت در فرانسه نوشته شده است:

تعطیل مدرسۀ ما از بعد از ظهر پنج‌شنبۀ آینده شروع می‌شود و مدت ده روز تعطیل داریم. البته در مدت تعطیل دو سه روز به گردش خواهیم رفت. برای بعد از ظهر روز پنج‌شنبۀ آینده ممکن است یکدیگر را ملاقات کنیم. اما یک چیز را در نظر ندارید و آن این است که همیشه یک ساعت قبل از شام یا نهار باید به طرف منزل حرکت کنم. از این جهت نباید وقت تنگ را معین کنید. ننوشته بودی عقیدۀ آن شخص راجع به من چه بود و بعد از این‌که رفتم چه گفت. اعجوبۀ غریبی است، چه عقاید مضحکی دارد. باری مفصلاً برای من بنویس و دیگر هم از این قول‌هایی که در تهران می‌دادی نده. قربانت… هروقت هم نشانی از روی مترو می‌دهی فقط خطر سیر مثلاً Lilas و اسم ایستگاه را بنویس، خودم بهتر پیدا می‌کنم… [۵]

فرد مذکور که هویت او در این نامه مشخص نیست، نمی‌توانسته فردی معمولی باشد و مشخصاً گمنام هم نبوده و برای خود شهرتی داشته است، چون هدایت شدیداً مصر است که نظر او را، آن هم «مفصلاً»، در مورد خودش بداند. توصیفی که هدایت از فرد مذکور به دست می‌دهد نیز تا حدی با ویندهام لوئیس می‌‌خواند. اگرچه لوئیس نتوانست هنر وُرتیسیستی خود را به هم‌عصران خود بقبولاند، اما این به معنای گمنام بودن او نیست. او بین سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۸ حتی از نویسنده‌ای مانند ارنست همینگوی نیز مشهورتر و در مجامع هنری آن روز اروپا، به‌خصوص محافل هنری انگلستان و فرانسه، کاملاً شناخته‌شده بود. ضمن این‌که لوئیس در نسبت با زمانۀ خود حقیقتاً عقاید عجیبی داشت (صفت «اعجوبه» نیز از این منظر به قامت او می‌نشیند) و شیوۀ هنری او را که عمدتاً از «منطق متناقض‌ها»[۶] برگرفته شده بود در بسیاری موارد می‌توان مضحک نیز دانست که به هیچ‌وجه با عقل سلیم جور درنمی‌آمد.

نکتۀ دیگری نیز از نامۀ فوق فهمیده می‌شود که با استفاده از آن تاریخ تقریبی نوشته شدن نامه را هم می‌توان تا حدی مشخص کرد. درخواست پایانی هدایت از رضوی در خصوص آدرس‌نویسی، که در حاشیۀ بالای نامه اضافه شده، معلوم می‌کند که این نامه در اوایل حضور هدایت در پاریس نوشته شده است و از همین رو، رضوی نگران گم شدن هدایت است که برای او آدرس‌های مفصلی می‌‌نویسد. بنابراین، دیدار با فرد بدون هویتی که در این نامه از او سخن به میان آمده، باید جایی بین اسفند ۱۳۰۵ (که هدایت به پاریس منتقل شد) تا ماه‌های ابتدایی سال ۱۳۰۶ رخ داده باشد. همچنین، از گفته‌های هدایت کاملاً مشخص است که تا آن زمان این شخص را نمی‌شناخته (و همین مسئله احتمال ایرانی بودن فرد ناشناس را کم‌رنگ می‌کند) و حین دیدار و گفت‌وگوی با او با افکار و عقایدش آشنا شده است.

در هر حال، ما تا به نامۀ تقی رضوی که در پاسخ هدایت نوشته است، دسترسی نداشته باشیم، با قطعیت نمی‌توانیم در مورد این شخص اظهارنظر کنیم. این نامه، اگر به هر دلیل مفقود نشده یا از بین نرفته باشد، هنوز در جایی موجود است و اگر یافته شود، ارزش تحقیقی بالایی خواهد داشت.

نظر به موارد فوق، انتشار اسناد باقی‌ماندۀ مدنظر بهارلو و نگارنده، خصوصاً با توجه به تأثیر عظیمی که وُرتیسیسم بر ادبیات داستانی معاصر ایران نهاده است (هرچند که به خاطر پنهان‌کاری‌های هدایت این تأثیر، علی‌رغم گستردگی آن، تا پیش از انتشار پژوهش نگارنده مخفی مانده بود)، اهمیت بسیار زیادی دارد و چه بسا حتی بعد از ۸۹ سال بر ما معلوم کند که «دیو!… دیو!» را هدایت نوشته است یا بزرگ علوی. امید که در آینده بازماندگان هدایت و بازماندگان دوستان و آشنایان او این اسناد را به صاحبان حقیقی آن‌ها، یعنی پژوهشگران، بسپارند.

حسام جنانی
۱۲ شهریور ۹۹

——

[۱] . هدایت، صادق و دیگران، انیران، تهران: فرهومند، ۱۳۱۰.

[۲] . جنتی عطایی، ابوالقاسم، زندگانی و آثار صادق هدایت، تهران: انتشارات مجید، ۱۳۵۷، ص ۱۴۰. [تأکید در متن اصلی]

[۳] . جنتی عطایی، همان مأخذ، ص ۱۰۸. [تأکید در متن اصلی]

[۴]. بهارلو، محمد، نامه‌های صادق هدایت، تهران: نشر اوجا، چاپ اول، ۱۳۷۴، صص ۱۲-۱۳. [تأکید در متن اصلی]

[۵]. همان مأخذ، صص ۱۵۶-۱۵۷.

[۶]. در کتاب «هدایت نابغه یا هدایت سارق…» در مورد این منطق توضیحات مفصلی ارائه شده است.

ادبیات اقلیت / ۱۴ مهر ۱۳۹۹

پاسخ (1)

  • مهدی ابراهیمی

    هیچ جوره متوجه نمی شوم که چرا می گویید جمالزاده منظورش از «نگارش» همان علایم سجاوندی ای بوده که هدایت در نوشته اش به کار برده. در چه دوره ای و چه کسی به علایم سجاوندی گفته «طرز نگارش» که این بار دوم باشد؟ اصلن در زمان جمالزاده مگر چقدر اهمیت داشتند این علایم سجاوندی؟ مسئله ی علایم سجاوندی را هنوز هم که هنوز است نویسندگان چندان که باید جدی نمی گیرند، چطور انتظار دارید باور کنیم که جمالزاده آن همه ضعف تالیف و جملات نصفه نیمه و بدون فعل و شل و ول هدایت را نادیده گرفته و فقط بند کرده به علایم سجاوندی؟ هیچ دلیل و مدرکی هم برای ادعایتان مطرح نکرده اید. حداقل یک مورد مشابه در گفتار جمالزاده بیاورید یا مثلن شاهدی که در آن «طرز نگارش» به معنی استفاده از علایم سجاوندی به کار رفته باشد.
    متاسفانه استدلال هایتان سست و به شیوه ی متکلمان اول نتیجه گرفته اید و بعد برای اثباتش دنبال دلیل و مدرک گشته اید. بنده نوشته تان را چنین می بینم.

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا