رمان آلمانی (۱): گوشه‌نشین یونان (هیپریون) / فریدریش هلدرلین Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ گوشه‌نشین یونان (هیپریون) تنها رمان شاعر عصر روشنگری و کلاسیک آلمان، فریدریش هلدرلین (1770 ـ 1843) است که آن را در قالب نامه‌نگاری نوشته است. هلد ادبیات اقلیت ـ گوشه‌نشین یونان (هیپریون) تنها رمان شاعر عصر روشنگری و کلاسیک آلمان، فریدریش هلدرلین (1770 ـ 1843) است که آن را در قالب نامه‌نگاری نوشته است. هلد Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » سیر مطالعاتی رمان » رمان آلمانی » رمان آلمانی (۱): گوشه‌نشین یونان (هیپریون) / فریدریش هلدرلین

رمان آلمانی (۱): گوشه‌نشین یونان (هیپریون) / فریدریش هلدرلین

رمان آلمانی (۱): گوشه‌نشین یونان (هیپریون) / فریدریش هلدرلین

ادبیات اقلیت ـ گوشه‌نشین یونان (هیپریون) تنها رمان شاعر عصر روشنگری و کلاسیک آلمان، فریدریش هلدرلین (۱۷۷۰ ـ ۱۸۴۳) است که آن را در قالب نامه‌نگاری نوشته است. هلدرلین این کتاب را برای نخستین بار در دو جلد (۱۷۹۷ و ۱۷۹۹) منتشر کرد. این کتاب در سال ۱۳۹۱ با ترجمۀ محمود حدادی در انتشارات نیلوفر در ۳۱۷ صفحه چاپ و منتشر شده است.

آن‌چه می‌خوانید گزارش مختصری از جلسۀ بررسی این رمان در سلسله‌جلسات سیر مطالعاتی رمان است که در پاییز ۱۳۹۶ در تهران برگزار شده است:

گوشه‌نشین یونان (هیپریون) کمی با تصوری که ما از رمان داریم، متفاوت است. داستانی دارد و رشد و پیشرفتی. می‌توان گفت پی‌رنگش چندان هم بد نیست، اگرچه مقهور اندیشه‌ورزی هیپریون و هلدرلین شده است؛ اندیشه‌ای که با نثری شاعرانه نوشته شده؛ نثری که مترجم تا حدی توانسته آن را انتقال دهد به خوانندۀ ایرانی. هلدرلین هم به همین دو مشهور است: اندیشه‌اش که او را هم‌سنگ هگل و شلینگ و فیشته کرده و شعر و شاعرانگی‌اش که او را هم‌ردیف گوته و هاینه و ریلکه درآورده. این رمان در دورۀ مکتب توفان و سطوت (آن طور که عبدالله توکل «اشتورم آوند درانگ» را ترجمه کرده) یا توفان و طغیان منتشر شده که یکی از لوازمش ساده‌نویسی بود و شوریدن علیه رسم زمان در آن مستتر بود. هیپریون دومی را دارد و اولی را نه. نثرش فاخر است، اما در حد خودش و بیشتر در اندیشه، علیه رسوم زمانه شوریده است.

گوشه‌نشین یونان مرثیه‌ای است برای روابط گم‌شدۀ انسان و طبیعت. انسانی که مقتضیات زمان او را از طبیعت دور کرده. هیپریون از آلمان به یونان می‌رود تا در جنگ ۱۷۷۰ یونانی‌ها و عثمانی‌ها به هلنی‌ها کمک کند، اما وقتی به کمک ناوگان روسیۀ تزاری اندک شکستی به عثمانی‌ها وارد می‌شود، یونانی‌ها به جای ادامۀ راه به غارت و یغما روی می‌آورند و این مایۀ سرخوردگی هیپریون می‌شود. «هیپریون» داستان این سرخوردگی است. هنوز برای سرخورده شدن از انقلاب فرانسه زود بود. داستان سرگشتگی هم هست. چالش او و محبوبه‌اش دیوتیما هم بر سر اندیشه‌ها و هم بر سر روابطشان و همۀ این‌ها در چندین نامه گفته شده که به بلارمین دوستش نوشته است.

تکنیک نامه‌نگاری به هلدرلین اجازه داده رنگی از واقعیت به رمان بزند. تکنیکی که در قرن هجدهم چه در آلمان چه در فرانسه و انگلیس تکنیکی پذیرفته شده بود. از منظر اندیشه نیز رمان چندان از مد زمانه دور نمی‌افتد. در آن روزگار، وظیفه‌ای آموزشی نیز برای رمان قایل بودند. «سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر» اثر گوته، نمونۀ بسیار کامل آن است.

 مترجم سعی کرده نثر گوشه‌نشین یونان را در ترجمه نیز انتقال دهد که تا حدی موفق بوده است. تفاوتی که با توفان و طغیان دارد، همین سبک فاخر اوست. هرچند مترجم در بعضی جاها نوعی زبان عامیانۀ کتابی‌شده هم به کار برده.

گوشه‌نشین یونان (هیپریون) به نوعی علیه سرمایه‌داری هم هست. علیه بی‌خویشتنی ناشی از آن. علیه نفوذ دولت‌ها. به جز هیپریون و دیوتیما، شخصیت سومی هم هست که هیپریون را به انقلاب و مبارزه تشویق می‌کند، بر خلاف دیوتیما که به صلح و آرامش دعوت می‌کند. آلاباندا نام این فرد سوم است. هیچ‌کدام از این سه شخصیت آن‌چنان‌که باید، «پرداخته» نشده، اما این‌قدر هست که هلدرلین توانسته آن‌ها را از صافی اندیشه‌شان به ما نشان دهد. با این حال، شخصیت‌ها اگرچه گاهی مستقیماً پرورده می‌شوند، اغلب در گفت‌وگویشان خود را به ما می‌شناسانند.

این رمان انتقادی از جامعۀ آلمان هم هست. آلمانی که هنوز تکه تکه است و دور از مدنیت؛ مدنیتی که هلدرلین در فرانسه می‌دید و در آلمان نه. هیپریون این فرزند خورشید، اگرچه سال‌ها گمنام بود، در همین گمنامی بر نیچه تأثیر گذاشت و صاحب آن بعدها با اشعارش هایدگر را واداشت تا او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شاعران آلمانی بستاید.

در نهایت باید گفت هیپریون بیشتر رمان فلسفه و اندیشه است تا رمان ماجرا. در آن دنبال ماجرا و داستان نباشید. به هیپریون گوش فرا دهید تا چه می‌گوید.

بعضی از خوانندگان این رمان عقیده دارند رمان هیپریون نمونۀ کامل یک رمان اندیشه است و بسیار خوب توانسته از قالب رمان برای بیان اندیشه‌هاش استفاده کند و رمان خوب یعنی همین. و بعضی دیگر برعکس این نظر را دارند که رمانتیک‌ها اصلاً ادبیات ندارند و رمان‌هایشان ادبیات نیست! و بیشتر اندیشه است و تنها جایگاهشان در «تاریخ» ادبیات است که مهم است.

چند نکته:

ـ هیپریون در اسطوره‌های یونانی نام پدر خورشید است، در عین حال هومر این لقب را به خود خورشید هم داده است. از این واژۀ یونانی معنایی برمی‌آید معادل «برین‌جو» یا «تعالی‌طلب» که نمادوار گویای خصلت اصلی قهرمان رمان است. (ص ۲۹۴)

ـ رمان هیپریون، مثل رنج‌های ورتر جوان اثر گوته، در مجموعه‌ای از نامه شکل می‌گیرد، با این تفاوت که این نامه‌ها رویدادنگارانه نیستند، بلکه در پایانِ ماجراهای زندگی هیپریون، که به دلسردی و گوشه‌نشینی این جوان یونانی از پس تلاشی سترون برای تحقق بخشیدن به آرمان‌های اجتماعی‌اش انجامیده‌اند، خطاب به دوست آلمانی او، یعنی بلارمین، نوشته می‌شوند که در تمامی رمان گیرندۀ خاموش این نامه‌ها می‌ماند و در مقام پاسخ برنمی‌آید. (ص ۲۸۷)

ـ بخشی از رمان گوشه‌نشین یونان (هیپریون):

هیپریون به دی‌یوتیما

هیچ دلم به جانب کلام نمی‌کشد.

آدم‌ها میل به کلام دارند. خوش دارند مثل پرنده‌ها، تا وقتی که جهان هوای اردی‌بهشتی بر جان‌هاشان می‌دَمَد، بنشینند و بگویند و بشنوند. ولی در فاصلۀ نیمروز تا غروب ورق بسا که برمی‌گردد، و در پایان چه چیز از دست رفته است؟

حرفم را باور کن و بیندیش که من از عمق جان است که با تو می‌گویم: زبان زائدی بزرگ است. آن خوب‌ترین چیز همیشه سر به مهر می‌ماند و در کنه خود مانند مرواریدی است در ته دریا. اما برگردیم به آن‌چه در اصل می‌خواستم برایت بنویسم. از آن‌جا که باری هرچه باشد تصویر قاب خود را می‌طلبد و مرد کار روزانه‌اش را، می‌خواهم مدتی در ناوگان روسی خدمت کنم، چون که دیگر هیچ کاری به یونانی‌ها ندارم.

آه، ای دختر گرامی، تاریکی همه جا پیرامون مرا گرفته است. (ص ۲۰۴)

 ادبیات اقلیت / ۲۹ فروردین ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا