شعری از سمیه دیندارلو Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه دیندارلو: . بی‌شک انفجار عظیمی رخ داده با این حجم خون که به خیابان ریخته به این‌جای جنوب صبح که نمی‌شناسد ظهر شب نمی‌شناسد چشم‌های ز ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه دیندارلو: . بی‌شک انفجار عظیمی رخ داده با این حجم خون که به خیابان ریخته به این‌جای جنوب صبح که نمی‌شناسد ظهر شب نمی‌شناسد چشم‌های ز Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعری از سمیه دیندارلو

شعری از سمیه دیندارلو

شعری از سمیه دیندارلو

ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه دیندارلو:

.

بی‌شک انفجار عظیمی رخ داده
با این حجم خون که به خیابان ریخته
به این‌جای جنوب
صبح که نمی‌شناسد
ظهر
شب نمی‌شناسد
چشم‌های زل به خمیازه‌های داغ
به تبخیر قرنیه در نمک که خوابیده سوراغ عمل بیاورد
سرخ بدواند به سفیدی
این چشم‌های زنگ‌زده
چه بگویند
که خورشید کجا دارد من؟
شهر کجا؟
خیابان؟
دریا؟
من که سهم خود از خون را انداخته‌ام
او سهم خود از انفجار را می فشرَد
و پنجه‌هایمان دود می‌شوند درهم
سیاهی بالا می‌رود
بالا نه از دیوار
که خود دیوار است با لا به لای لغزانش
ظهر
زایمانِ زودرس اردیبهشت
شره از ساق‌های محجوبم زیر سایه‌اش
چه راه بروم چه نه
خونِ داغِ مرده بر جنین
پشت به درخت
نه از شاخه
که ریشه‌هاش
چه از استخوان‌های پسرم دویده باشند چه نه
صلاه خوابیده در گور
تکیه بر اندامش نه از تنه
که محمد
چه از سماجت خاکش خمیده باشد چه نه
خاک
که زمین نیست اینجای نخیل فرو برویم
فرو از حجمی که ایستاده
از آن‌ها که زخم‌هایشان را تازه بیدار کرده‌اند
خونابه ببرند بریزند به مفاصل کارخانه‌ها
به پوکی لاعلاج استخوان برج‌ها
که پیشانی تنها نشان رطوبت باشد
نشان جنوب
فرو از حجمی که باقی می‌ماند
از مذاب آن‌هایی که ریخته‌اند بر پیاده‌رو
آن‌ها که همیشه ظهرترند
سرخ‌تر
فرو از گوش‌های مخمورشان
خیابان که از صدا بیُفتد
کر می‌شوند
از زمان
که فرم کار گرفته
فرم خاکستریِ محمد
که دست از خاک کشیده
به زندگی بر می‌گردد
به خیابان
خونابه
خورشید.

***
(سوراغ: غذایی محلی از خاک جزیرۀ هرمز)

ادبیات اقلیت / ۲۴ مهر ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا