اول پدرم را کشتند / بخشی از رمان / نویسنده: لوآنگ آونگ
به یاد دو میلیون نفری که تحت رژیم خمرهای سرخ جانشان را از دست دادند.این کتاب را تقدیم میکنم به پدرم، سِنگ ایم آونگ[1] که همواره باورم... ...
ادامه محتوا ›خوانش اینترنتی رمان چهل ناموس عشق، نوشتۀ الیف شافاک، ترجمۀ حجت زمانی
به یاد دو میلیون نفری که تحت رژیم خمرهای سرخ جانشان را از دست دادند.این کتاب را تقدیم میکنم به پدرم، سِنگ ایم آونگ[1] که همواره باورم... ...
ادامه محتوا ›آنچه در این بخش از سایت ادبیات اقلیت میخوانید، ترجمهای تازه از رمان اولیس اثر جیمز جویس است که به مرور، در این بخش منتشر خواهد شد. ...
ادامه محتوا ›این ترجمه، حاصل جلساتِ #عولیسخوانی در تهران است که از سال ۱۳۹۴ با خواندن متن انگلیسی و دو ترجمه عربی اولیس (صلاح نیازی و طه محمود طه) برگزار میشود. ...
ادامه محتوا ›بخشی از رمان فرانکشتاین در بغداد / ترجمۀ فرزدق اسدی / انفجار دو دقیقه پس از حرکت مینیبوس کیا که ایلیشوای پیر مادر دانیال سوار آن شده بود، رخ داد. ...
ادامه محتوا ›میشل بوتور که از بزرگترین رمان نویسان قرن بیستم فرانسه و از نویسندگان جریان رمان نو، چهارشنبه ۲۴ اوت 2016 (۳ شهریور 1395) در ۸۹ سالگی درگذشت. ...
ادامه محتوا ›آن شب تنها جینت نبود که خانه نیامد. دیوید هم با موبایلش به اللا پیام داد که یک کار فوری پیش آمده و نمیتواند خانه بیاید. توضیح نداده بود این کار فوری چیست. قبلاً هیچگاه همچون کاری نکرده بود. رفتارش با روح زناشوییشان در تضاد بود. از گلی به گل دیگر میپرید؛ این که آشکار بود. ...
ادامه محتوا ›ناموس یکم: آفریننده را به هر لغت و صفت که بخوانی، آینهای است که خود را در آن میبینی. چون بخوانیاش همچون موجوی ترسآور و شرمزده، خود نیز بیشتر شرمزده و ترسآوری. لکن اگر چون بخوانیاش، عشق و مرحمت و شفقت در ذهنت نقش بندد خود نیز موجودی از عشق و مرحمت و شفقت آکندهای. ...
ادامه محتوا ›وقتی یکی را میکشی، محقَّق بدان که چیزی از او با تو میآمیزد؛ یک تصویر٬ یک بو٬ یک نفس... یک آه٬ یک لعنت یا یک صدا... من بهش میگویم: «لعنِ مقتول». میچسبد به تنت و میماند. شروع میکند به کندن. انگار میخواهد تنت را بدرد و رد شود تا در عمق وجودت نفوذ کند. ...
ادامه محتوا ›مولانا نام خودش را گذاشته بود: خاموش. یعنی بیصدا. میفهمی؟ یک شاعر، آن هم شاعری که نامش سراسر دنیا را گرفته و انسانی که کار و توان و کیستی و حتی هوایی که نفس میکشد، از کلمات تشکیل یافته و امضایش زیر بیش از پنجاههزار بیت شعر ناب است، چه شده که خودش را «بیصدا» نامیده؟ ...
ادامه محتوا ›چشمهای اللا به سطر بعدی افتاد و همان لحظه یک جملۀ آشنا توی صفحه یافت: «زیرا هر قدر هم بعضیها عکسش را ادعا کنند، عشق حس خوبی نیست که حالا باشد و فردا نه.» از حیرت دهان اللا باز ماند. راستش این جملۀ او بود. عین همان جملهای که چند دقیقه پیش توی آشپزخانه به دخترش گفته بود. یک آن دچار شبهۀ مزخرفی شد. انگار یک گوشۀ کاینات چشمی پنهان میپاییدش. وجودش لرزید. ...
ادامه محتوا ›