/پروندۀ کتاب: واحۀ غروب/
بازنگری / نقدی بر ترجمه واحه غروب
محبوبه افشاری
ترجمهٔ رمان عربی در قیاس با ترجمهٔ رمان از زبانهای دیگر مثل فرانسوی، انگلیسی و روسی در ایران هنری نوپا به شمار میرود و من بهجرئت میتوانم بگویم قبل از تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب، حتی یک رمان عربی هم نخوانده بودم! نه اینکه بود و نخواندم، نه! حتی در حال حاضر نیز رمانهای ترجمه شده از عربی به فارسی انگشت شمارند و با توجه به قدمت رماننویسی در کشورهای عربی این امر بسیار عجیب مینماید. باید از تمام کسانی که در این سالها به ترجمهٔ رمان عربی پرداختهاند، تشکر کرد و در نظر داشت که زبان عربی، سنگینی و لحن خود را بر مترجم تحمیل میکند و گاه مترجمان زبردست نیز گرفتار نحو و دستور زبان عربی میشوند. بهبود و رونق این فن، توجه ویژه و توان بیشتری را میطلبد تا هم اعتماد و علاقه مخاطبان ایرانی جلب شود و هم مترجم زبان عربی با کسب مهارتهای بیشترِ ترجمه و اشراف به زبان و نگارش فارسی بتواند ترجمهای شیوا و سلیس در حد رمانهای موفق دیگر، مثل جنایت و مکافات، صد سال تنهایی و کوری و… ارائه دهد. اشتباه در ترجمه ممکن است مسیر روایی رمان را به بیراهه بکشد یا در روند فضاسازی تصویر شده بهوسیله نویسنده و دریافت آن توسط خواننده خلل ایجاد کند. مخاطب با متن همراه میشود و هر اشتباه مانند یک دستانداز و مانع، در تسلسل این همراهی مشکل ایجاد میکند و لذت خواندن را میکاهد.
اشتباه دید (slip of the eye) در حین ترجمه که احتمال رخ دادن آن بسیار است، نودونه درصد در ویرایش اولیه در ارتباط با بستر روایی و به دست خود مترجم برطرف میشود. از آن دست که مثلاً عشب (علف) را «عش» ببیند و لانه معنی کند یا جذوع (تنههای درخت) را «جذور» ببیند و «ریشهها» معنی کند، اما انتقال نادرست معنا و همین طور اشتباهات نگارشی و جملهبندیهای سوهانوار که از سر تساهل رها شده و روح و روان مخاطب را خراش میدهند، قابل بخشش نیست.
زمانی که به من پیشنهاد شد تا رمان واحهٔ غروب، نوشته بهاء طاهر با ترجمهٔ رحیم فروغی را بخوانم و در مورد ترجمهٔ آن چیزی بنویسم، بنا را گذاشتم بر این که مانند هر مخاطب دیگری و با همان رغبتی که از دیرباز با من است کتاب را بخوانم و اگر در طی خواندن به موضوعی مبهم یا نارسا برخوردم آن را علامت بگذارم تا بعد از اتمام کتاب برای روشن شدن نکتههای مبهم ایجاد شده به اصل کتاب برگردم و از درستی آن مطمئن شوم. قصدم به هیچ عنوان تطبیق سطربهسطر کتاب نبوده که نه میلی به این کار داشتم و نه وقتش را و البته بیشتر بر این باور بودم مترجمی که کتابی با این حجم و سبک و سیاق را برای ترجمه برگزیده، بیگدار به آب نزده است. واحه غروب، رمانی خوشخوان است که لحن دلنشینی دارد و اطلاعات تاریخی جالبی در مورد مصر قرن نوزده و اساطیر آن در قالب ماجرایی خواندنی به مخاطب خود میدهد. و به نظر من زیباترین بخش این کتاب بخش اسکندر است که بسیار شیوا ترجمه شده است.
در صفحات آغازین رمان که ماجرای آن مربوط به وقایع قرن نوزدهم در مصر و مقارن با سلطهٔ انگلیس بر آن کشور است، با محمود و همسرش کاترین آشنا شدم با این گمان که محمود همزمان با دریافت مأموریت برای سفری پر رنج به سیوه قصد دارد همسر اروپایی خود کاترین را به اجبار همراه خود ببرد، به این امید که سیوه جایی باشد تا کاترین و او کشته شوند و حدس میزدم در ادامه پرده از خیانت کاترین به همسرش یا جاسوس بودن او برداشته میشود و با این گمان کتاب را به پایان رساندم، اما این ابهام همچنان باقی مانده بود. به کتاب واحه الغروب، به زبان اصلی مراجعه کردم و متوجه شدم این ابهام برای من به دلیل ترجمهٔ کمی نارسای سطری در صفحهٔ نخست بخش اول کتاب و سطر دیگری در صفحهٔ بعدی پیش آمده است. این دو سطر را با هم بخوانیم، نویسنده در سطر اول صفحهٔ نخست این طور نوشته است:
کأنی لا أعرف کیف هی زوجتی! ألیست ذاهبه معی برضاها إلی الخطر؟ «انگار خودم نمیدانم او چگونه زنی است! مگر نه این است که او با رضایت خودش، همراه من برای رویارویی با خطر میآید؟» و مترجم این طور ترجمه کرده: انگار خودم نمیدانم او چگونه زنی ست! اما آیا با رضایت خودش همراه من به پیشواز خطر میآید؟(ص ۱۵)
و در ادامه تا صفحهٔ بعدی محمود از رنج و سختی سفر و هشدار دیگران در مورد این مأموریت میگوید و در پایان صفحه اضافه میکند: أعلم جیدا أنی ذاهب إلی المکان المنذور لقتلی و ربما لمقتل کاثرین معی. «خوب میدانم به جایی میروم که برای کشته شدن من و شاید هم کشته شدن کاترین به همراه من در نظر گرفته شده است.» و مترجم این طور ترجمه کرده: خوب میدانم که برای کشته شدن، شاید هم کشته شدن کاترین به سرزمینی خظرناک میروم. (ص ۱۶)
و متوجه شدم کاترین برخلاف دریافت من به دلیل ایرلندی بودن و علاقهٔ وافرش به مصر و تنفر از انگلیسیها بعد از محمود گزینهٔ دیگری است که برای قربانی شدن در نظر گرفته شده است و تمام اشارات کنایهآمیز مستر هارفی، تاییدی بر زیر نظر بودن کاترین توسط انگلیسیهاست.
البته این ابهام با خواندن کامل هر دو صفحه ایجاد میشود و اشارهٔ من به این دو سطر در این نوشته نمیتواند کاملاً گویا باشد. من اینجا دریافت خودم را به اشتراک میگذارم و خوانندهٔ این سطور برای درک درستی یا نادرستی گفتهها باید به ترجمهٔ کتاب مراجعه کند. به این دو نمونه اشاره کردم چون بعد از تمام کردن کتاب احساس میکردم نقطهٔ کوری در ذهنم باقی مانده که نویسنده آن را رها کرده است.
ایراد دیگری که از نظر من به ترجمه واحهٔ غروب وارد است، اشتباهات فاحش ویراستاری است. واضح است که اولین ویراستار هر متنِ ترجمه شده، خود مترجم است، زیرا خوانندهای که کتاب را تهیه میکند، متنی شستهورفته میخواهد که یا عطش خواندن را در او فرونشاند یا شناختی در مورد ادبیات یک کشور دیگر به او بدهد و یا به کار تحلیل و نقد بخورد. ترجمه هنگامی باید به نشر سپرده شود که کاملاً از نظر مترجم بدون ایراد باشد. وظیفهٔ ویراستار انتخابیِ ناشر تصحیح نکاتی است که از چشم نویسنده دور مانده و امری است طبیعی که به دلیل عادت کردن چشم به متن پیش میآید. اما به نظر میرسد عملاً هیچ کوششی در ویرایش نهایی متن صورت نگرفته است. نمونههایی از این قبیل: رویش را به من برمیگرداند، نگاهم را جلب کرد، در صورتشان لب خند زدم و یا جملههای ناتمامی از این دست:
«پیغام دیروز شیخ صابر مرا به حیرت وا داشت. گفته بود جلسهٔ امروز اجواد به جای روال همیشه که در محل سقیفه در ورودی شالی برگزار میشد. [؟؟؟] شکی نیست که شیخ صابر بزرگ طایفهی شرقیها است.» (ص ۷۶)
یا جملهای چنین: «به در ضمختی که پشت سرش قرار داشت و از به هم چسباندن شاخههای درخت خرما ساخته شده بود، اشاره کرد...» (۱۷۳) (ضمخت به همین شکل در کتاب نوشته شده و ایراد از من نیست، چشم آقای ویراستار روشن!)
در یک دوباره خوانی، ویراستار نیز میتوانست متوجه شود درب (دروازه) ورودی یک آبادی چنین سست ساخته نمیشود، آن هم از شاخههای خرما و مترجم نیز با یک تطبیق دوباره درمییافت منظور نویسنده از این جمله: اشارإلی الباب السمیک المصنوع من جذوع نخیل متلاصقه، دربی ساخته شده از تنههای ضخیم نخل (جذوع من نخیل) است (۱۷۳). یا مثلاً مراوح السعف که «بادبزنهای شاخههای درختان» ترجمه شده، در حالی که مترجم با کمی حواس جمعی یادش میآمد «السعف» به شاخهٔ نخل میگویند و ترجمهٔ زیباتر آن شاخههای بادبزنی نخل میشود که بارها در متون دیگر به آن برخوردهایم. و یا این جمله و فی الطریق صادفتنا بالفعل کل المهالک که چنین ترجمه شده: «در راه واقعاً با تمام خطرات برخورد کردیم.» (ص ۱۳۵) در حالی که ترجمهٔ بهتر آن با توجه به معنای بالفعل (عملاً) و این که اسکندر وصف خطرهای سفر به واحه را از دیگران شنیده بود این است: «در راه عملاً با تمام آن خطرها مواجه شدیم».
همهٔ این نکتههای یاد شده و اشتباهات ویرایشی و بعضی ترجمههای تحت اللفظی دیگر در یک دوباره خوانی از سر حوصله و تطبیق دوباره متن ترجمه شده با اصل رمان به زبان عربی قابل اصلاح بودهاند.
امید آن که به ترجمهٔ رمان و داستانهای عربی، جدیتر و با انگیزهٔ بیشتری پرداخته شود و مترجمان با انتخاب آثار برتر در این زمینه به پرباری این هنر بیافزایند.
ادبیات اقلیت / ۱۴ مرداد ۱۳۹۵