دو شعر از زهرا حیدری
ادبیات اقلیت ـ دو شعر از زهرا حیدری:
.
۱
ای نقطهای که فرار میکنی از خویش
فرار میکنی از همه سو
و دایره میشوی با قواعد مکتوب
بزرگ میشوی
پر میشوی از بقایای مردگان
و سوداگران بیمهره
در گوشههای دایره میلولند
کافی است قرص کامل نان باشی
در مبادله خون
و تقلای بیوقفه جنون
و ما دوایر هممرکزی
که نظم سیاسی شب را به صبح میبرد
و در طواف تو میلمان به نقطه تاریکی است
که فرار میکند ازخویش
فرار میکند از همه سو
و دایره میشود با قواعد مکتوب.
***
۲
فرابخوانمت از پنجره داخل شوی
در مقاومت درها
و انقباض ماهیچههای مرگ.
چشمی که میدوزم به ماه بیگانه است
و محبوبم بیگانگی مضاعفی، کنار دست و دل سردی کلمهها …
نپرس چند سالهام!
از آن دقیقه هزار سال میرود
و زوزه هر بادی آشناست.
نپرس!
زبان زندۀ بیاعتبار!
تو از تراوشات کدامین سری
که هی به سنگ میخوری و شعر میشوی!؟
.
ادبیات اقلیت / ۲۷ مرداد ۱۳۹۹