سه شعر از سعید شعبانی
ادبیات اقلیت ـ سه شعر از سعید شعبانی:
.
خوابگزاری آخرین سفر از سفرهای هفتگانهٔ سندباد
از خوابهای سندباد
به سفرهای در راه
به لرز موج بر چهرهٔ آب
به یالهای بلند اسب
وقتی که توی دشت چهار نعل میتازد
میتازد از جنون بر آسفالتهای داغ
جاری به درههای عمیق
و در هیئتی به کودکی سندباد
لابهلای خوابهای برهنهٔ رؤیا و آینه
از سنگ
از نمک
از نمک نمیده روی حصیری که رمبش نمناک مرده را تجربه کرده است
و ریزش شب در چگالی مادههای سیاه
و ریزش شب در سیاهی پر نور آسفالت
در بیستارگی پر از خوابهای سندباد
در گذر از قلههای برف
در گلوی باد وقتی که میپیچید
به خاطرههای سفر
به بازگشت راه
به تصاویر روی هم افتاده
به صلح و جنگ که آنا کارنینا میزاید
در قرنها قرنهای بعد
درست بالای ابروی شکستهٔ سندباد
یا ابری شلوارپوش
که از حلق آینده به خود شلیک کرده است
تا در هزارتوی رمبش این مرگ
این سفر
به حلقه حلقهٔ زهدان ساقهٔ گندم
سفر کند
و زنده زنده دوباره از راه کوه برگردد
بی یادگاری از بادهای تموز دشت
یا لرز موجهای چهرهٔ آب
در طرح چنگ و زلفهای دراز شب
روی چهرهٔ ناهید
این همیشه آبهای سفر
آبهای خواب
آبهای خواب
سعید شعبانی، امیدیه ۱۳۹۹
بالهای پر از بیژن
در ادراک مورچه یا موریانه نمیگنجد
پریزاد پریچهره پیکری
یا پریوار پروانهای باشم کنار نام تو
دیگر عجیبتر از این
اینکه
از شدید بودنمان در هم
با خبر باشم
در درههای سند
یا قطعه زمینی در بینالنهرین
قدم زده باشم
یا در گلوی ساقهٔ ریواس
زاده شده باشم
تا زیر کاجی بلند
در بلوغ رؤیا
باغی از جسمیتم را زیگوراتوار
بالا ببرم
بلند کنم
بلند
به شکلهای خودم
در چشمههای تنت
آبتنی بکنم
تا بعد
بعد از همهٔ اینها
من با تو حرفها بزنم تو با من
سوار بر کرهای ابر و بادوار
زل بزنی به چشمهای خودت یعنی
تمام راههای اقلیمهای کهن را بلدی
علیالخصوص کوچه پسکوچههای شهر خدایان را
و راههای معجزه را هم
بلند بلند جار بزنی
“زیرا پریان در رؤیاها پدیدار میشوند*”
الههوار
و بعد
و بعد
از گندنای جهان لخت و عور میگذرند
با بالهای پر از بیژن
که خواب مانده بوده است
زیر سایهٔ کاجی
مثل همیشهٔ من
مثل همیشهٔ من
سعید شعبانی، امیدیه ۱۳۹۹
این خواب من است
این خواب من است
زشت یا زیبا
به شکل خواب من است
از حرفهای تنم در تنبور
از شکلهای زنی تنبور
در خان زنانهٔ جادو شاید یا تو
انگار فریبا نگاهی در من که شکل میگیری
من شکل خواب میگیرم
رقصی میانهٔ جادو
درگشت گونگیام پریوار میرقصد
میرقصد که شکل خواب بگیرم
بر سنگفرش خیابان
زنده باد
یا مرده باد
حماسهوار برمیگردم
روی سینهٔ رستم
پلنگینه نه
دوباره پری وار
عاشقانه اما نه
از داس سرد میترسم
از نام نور
و گرمی خورشید بر گودیِ گونهٔ شبنم
که سخت میلرزد
میلرزیم
من زشت میشوم
در نهایت زیبایی
لای حروف خوابهای تو
که تکرار میکنی
این خواب من است
پریوار فریبایی در آغوش سرد من
زشت میشود
در خواب
سعید شعبانی، امیدیه دی ۹۹
ادبیات اقلیت / ۲۳ فروردین ۱۴۰۰