شعری از لیلا درخش Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعری از لیلا درخش: قدما معتقد بودند: جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس مرواریدی است و آن مروارید هرات است به طناب دار بگویید: من عاشق زیستنم می‌ ادبیات اقلیت ـ شعری از لیلا درخش: قدما معتقد بودند: جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس مرواریدی است و آن مروارید هرات است به طناب دار بگویید: من عاشق زیستنم می‌ Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعری از لیلا درخش

شعری از لیلا درخش

شعری از لیلا درخش

ادبیات اقلیت ـ شعری از لیلا درخش:

قدما معتقد بودند: جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس مرواریدی است و آن مروارید هرات است

به طناب دار بگویید:

من عاشق زیستنم

می‌مانم تا ابد و یک روزش شاید شادی طلوع کند

گره زدم به خودم انتهای دنیا را

من غنیمت فاتحان شهرم

نو عروس حجلۀ تجاوزم

آخرین خوشۀ انگور هرات

که با خنجر چیده شد

بی‌خطبه حلالم

بیرون می‌زنم از پنجرۀ ذهن

می‌گذرم از تسلیم تنم به پرده‌ها

شبیه‌ترینم به دیوار نوشته‌های باستان

چیزی شبیه درد می‌کُشدم

می‌کِشدم به راهی نرفته

کلمات می‌رقصند، حتی با درد

آبشاری می‌رقصند

شبیه رقص «هارون خان»

کودکیِ دوازده‌ساله‌ام را با خون،

پشت دژ «اختیارالدین» گم کردم

در آغوش عروسکم مادر شدم

برای دردهای تنم

برای

غزنی

برای زنان زابلستانِ خفته در شاهنامه

برای گریۀ دختران کابل

برای مردان همیشه خشمگینِ عابد

من برای فردای ابدیتی سیاه،

قصه‌ها دارم؛

قصه‌هایی از نور

خنده

و فریادهایی برای شادی

نه بغض‌هایی که گره می‌خورد به غم

اشکم را باد می‌رساند به «هیرمند»

«ارغنداب» بوسه بر حنجره‌ام می‌زند

و صدای جیغم منعکس می‌ماند در بلندای «کوه بابا»

خروشان جاری می‌شوم

با صدای غریو

و جان بخشی مادرانۀ یک رود

من باز می‌گردم

به رود

به دریا

به قعر اقیانوس

من نفس دوبارۀ یک وطنم

مروایدی پنهان در دل تاریکی

من دوباره باز می‌گردم…

ادبیات اقلیت / ۷ شهریور ۱۴۰۰

پاسخ (1)

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا