ادبیات اقلیت ـ شعری از بهمن زبردست:
عملیّات ویژه
بنگر چگونه گرجی مکّار
میجنبد در گورش در میدان سرخ
دست بر هم میساید شیطان پیر
پیداست بوی خون شنیده
.
یکسر باد مرگ میوزد
در استپهای برفپوش
سپاه وهمناک جالوت
به سوی ناکجا روان است
.
باد است یا اهریمن
کائن گونه در گوششان خوانده:
“برو! برو! نایست!
آتش بزن! بکُش! خراب کن!”
.
امّا اینک داوود
رویدرهمکشیده خاموش
بی فلاخن و سنگ
راه را بر تانکها بسته
.
مویگشاده مادران سوگوار
ایستاده پیشباز سپاه
با مشتی تخم آفتابگردان
بهجایِ نان و نمک
.
“بریز در جیبت سرباز
امّا آن را نخور
تا پس از مرگ
آفتابگردان بر گورَت برویَد! ”
۹ اسفند ۱۴۰۰
ادبیات اقلیت / ۲۳ اسفند ۱۴۰۰
آخرین دیدگاه ها