فیلم هندی آقای نویسنده / یادداشتی بر کتاب قهوه سرد آقای نویسنده نوشتۀ روزبه معین
ادبیات اقلیت / بازنشر*: یادداشتی از پویان مکاری دربارۀ کتاب قهوه سرد آقای نویسنده نوشتۀ روزبه معین:
همه چیز مانند یک فیلم هندی است. پر از اغراق، هیاهو و اتفاقات غیر منطقی. “قهوه سرد آقای نویسنده” در ابتدای اردیبهشت رونمایی میشود و با استقبال زیاد مخاطب روبهرو میشود. رمان یک نویسنده کتاب اولی به گفته ناشر کتاب؛ نشر نیماژ و ادعای خود نویسنده در همان روز به چاپ دوم میرسد و پس از چند هفته به چاپ هفتم و البته به چاپ بیستم میرسد.
اینکه میگوییم فیلم هندی تنها به ادعای اغراق آمیز نویسنده و ناشر در پر مخاطب بودن کتاب باز نمیگردد بلکه خود کتاب نیز نمونه کامل یک فیلم هندی است. در دیدگاه مخاطبان سینما، فیلم هندی فقط به تولیدات سینمای هند محدود نمیشود، بلکه ویژگیهای زیادی باید در یک فیلم وجود داشته باشد که مخاطبان سینمای ایران به آن صفت فیلم هندی بدهند. ماجراهای کلیشهای، کم عمق، سطحی و به دور از منطق، اولین ویژگی بارز فیلمهای هندی است. همان ویژگی که در “قهوه سرد …” نیز به چشم میخورد. به عنوان مثال، در چند صفحه ابتدایی کتاب مخاطب با ماجرای کودک ده سالهای روبرو میشود که به خاطر عشق دختری که از او ۱۵ سال بزرگتر است، سمفونی دریاچه قوی بتهوون در دفترچه نت تمرینی او را تغییر میدهد و به صورت اتفاقی یک سمفونی خلق میکند و البته نه استاد موسیقی و نه دختر متوجه این تغییر نمیشوند. این ماجرا همانقدر خالی از منطق روایی است که ماجراهایی که ویجی (کارکتر معروف سینمای هند با بازی آمیتاباچان) در فیلمهای هندی از سر میگذراند. دنیایی که نویسنده کتاب سعی کرده خلق کند اولین چیزی که ندارد منطق علت و معلولی است.
عدم دقت و توجه به تکنیک، دومین ویژگی فیلمهای هندی است. تکنیکهای فیلمنامه نویسی، بازیگری، نور، فیلمبرداری، صدا و حتی گریم نه تنها در فیلمهای هندی ضعیف هستند بلکه در دنیای عوامل سازنده این دسته فیلمها موارد دست و پاگیری هستند که لزومی ندارد به آنها توجه کنند. البته این استدلال تنها بهانهای است برای پنهان کردن ضعف عوامل این دست فیلمها در خلق اثر و اجرای دقیق تکنیکهای ذکر شده. همانطور که حدس میزنید این مساله نیز آشکارا در کتاب “قهوه سرد …” دیده میشود. عدم شخصیتپردازی، گم شدن ماجرا در خلال زیادهگویی راوی، نبود فضاسازی، ایراد در دوربینگذاری و دید راوی، تنها مشتی از خروارها تکنیک رعایت نشده در این کتاب است. برای نمونه کافی است چند صفحه از کتاب را مطالعه کنید تا متوجه شوید حتی نویسنده به کتاب و روایت خودش نیز وفادار نبوده و ماجراهای خود را به صورت مکرر نقض میکند تا جایی که حتی ماجرای اصلی رمان، مرگ شخصیت نویسنده، در یک صفحه توسط راوی سه بار نقض میشود.
البته اگر با نویسنده کتاب روبرو شوید و از او در این مورد بپرسید، او میتواند استدلالهای زیاد حرفهای و غیر حرفهای برای این موارد بیاورد و حتی شخصیت منتقدین را زیر سؤال ببرد. اما واقعیت این است که این ضعفها از ضعف خالق اثر ناشی میشود.
اما چطور چنین کتابی بر اساس ادعای ناشر و نویسنده به فروش بالا دست پیدا میکند. اولین نکته را باید در شخصیت نویسنده کتاب، روزبه معین یافت. با جستجویی ساده در شبکههای اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام و تلگرام درمیابید که این فرد قبل از آن که نویسنده یک کتاب باشد، یک سلبریتی اینستاگرامی است که دست به نوشتن رمان زده. ۵۲ هزار فالوور در اینستاگرام سرمایه مناسبی برای تبلیغ کتاب یک نویسنده است که روزبه معین به خوبی از پس این تبلیغات بر آمده. نه تنها پستهای تبلیغی این نویسنده در هفتههای پیش از رونمایی از کتاب مورد استقبال دنبال کنندههای او قرار گرفته بلکه پس از انتشار کتاب با تبلیغات مناسب او در صفحه ایسنتاگرامش، به موجهای بعدی تبلیغ کتاب به خوبی دامن زده شده و البته جنجال و هیاهوی ناشر کتاب (هرچند غیر واقعی) نیز کمک خوبی برای پیش بردن این سیاست تبلیغی بوده. این تبلیغات تنها به صفحه شخصی روزبه معین محدود نبوده و فالوورهای او نیز با شوق و اشتیاق در مورد خرید کتاب، دیدار با او و البته پر فروش بودن کتابش نوشتهاند. اغراق نیست که بگوییم تمام خریداران کتاب “قهوه سرد …” از فالوورهای نویسنده کتاب در شبکه اجتماعی هستند. مخاطبانی که از سوی نویسندگان رمانهای جدی نادیده گرفته میشوند، اما در شبکههای اجتماعی حرف اول را میزنند. مخاطبانی که بازه سنی مشخصی دارند، بین ۱۷ تا ۲۵ سال و تنها دوست داشتهاند کتاب فردی را بخرند که در شبکههای اجتماعی او را دنبال میکنند.
همین ویژگی باز هم رمان روزبه معین را به فیلمهای هندی نزدیک میکند. با دیدن تعاریف و توضیحات این مخاطبان متوجه میشوید که آنها مخاطبان جدی ادبیات نیستند و به قول معروف از افراد اهل مطالعه به شمار نمیروند. همین مساله سطح توقع آنها را مانند طرفداران شاهرخ خان و امیرخان پایین نگه داشته، برای آنها مهم نیست که رمان چگونه نوشته شده، ماجراهای آن باورپذیر هستند یا نه و نویسنده رمان توانایی خلق یک اثر در سطح متوسط را نداشته. اصلاً مهم نیست که در کتاب چه چیزی میخوانند (البته اگر بخوانند)، تنها این مهم است که در صفحه اینستاگرام یک سلبریتی دیده شوند و تأثیر رفتار خود را در آینه صفحه شخصی او ببینند. همانطور که بسیاری از طرفداران سینمای هند ساعتها صف میکشند تا ستاره مورد علاقهشان را ببینند و از او امضا بگیرند. البته قطعاً تعداد این افراد به اندازه فنهای سینمای هند نیست و اصلاً با آن رقابت نمیکند اما برای یک نویسنده کتاب اولی قطعاً این تعداد کفایت میکند. نوشتههای منتقدان و کارشناسان ادبی نیز برای آنها ارزش چندانی ندارد و حتی به راحتی با همراهی خالق اثر و ناشر آن تعدادشان را در ده ضرب میکنند و به رسانهها اعلام میکنند. همانقدر که منطقی بودن یا نبودن ماجرا برای مخاطبان، در این دست کتابها مهم نیست، واقعی و منطقی بودن اخباری که از این کتابها از سوی ناشر و نویسنده منتشر میشوند نیز برای مخاطبان اهمیتی ندارد. تنها چیزی که مهم است همان اغراق و هیاهویی است که در اخبار به چشم میخورد و البته احساس سهیم بودن در ماجرا.
با این تفاسیر نباید از خاطر ببریم که جریانهایی مانند این کتاب یک پدیده هستند که واکاوی آنها میتواند برای دست اندرکاران بازار نشر و البته مخاطبان جدی ادبیات مفید باشد. شیوه تبلیغی که عوامل انتشار “قهوه سرد …” به کار بردهاند نقطه ضعف بسیاری از کتابهای ایرانی است. نقطه ضعفی که ناشران ایرانی به آن توجه چندانی نمیکنند. یعنی تلاش برای توجه به مخاطب و همراهی با مخاطب و پس از آن توجه به فروش کتاب و پیگیری فروش آن.
یکی از راههای پرفروش شدن یک کتاب را، روزبه معین و نشر نیماژ به ناشران نشان دادهاند، تبلیغات پیگیر در شبکههای اجتماعی و دست گذاشتن روی بازار بکر مخاطبانی که توجه چندانی به کیفیت محصول فرهنگی که برای آن پول میدهند ندارند، اما با تمرکز بر روی آنها نه تنها میتوان سطح انتظار و قدرت انتخاب آنها را بالا برد بلکه میتوان این مخاطبان را به مخاطبان ادبیات جدی رمان ایرانی تبدیل کرد.
* این یادداشت پیش از این در مجلۀ «کتاب هفته خبر» منتشر شده است.
ادبیات اقلیت / ۲۷ تیر ۱۳۹۶
عابد
دریاچه قو نام یک باله است نه سمفونی. و از چایکوفسکی است نه بتهون