ادبیات اقلیت ـ تباهشده عنوان نمایشنامهای از لین ناتج نویسندۀ آمریکایی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۹ به همت نشر قهوه و با ترجمۀ فاطمه سواعدی منتشر شده است.
فایل پی دی اف متن کامل این کتاب به درخواست مترجم و با موافقت ناشر برای نخستین بار در وبسایت ادبیات اقلیت عرضه شده است.
در بخشی از مقدمۀ مترجم بر این کتاب که در سال ۲۰۰۹ برندۀ جایزۀ پولیتزر شده، آمده است:
در نمایشنامۀ تباهشده زن، زمین و جنگ مثلثی را شکل میدهند که نویسنده با اتکا به این مثلث، روایت خود را پیش میبرد. میدان جنگ در ایتوری است؛ منطقهای واقع در شمال شرق جمهوری دموکراتیک کنگو (کشوری در آفریقای مرکزی) که در آن نزاع بین دو قبیلۀ هِما و لِندو وجود دارد. یک قبیله کشاورز است و دیگری گلهدار و هردو خواهان تصاحب زمین. در سال ۱۹۸۸ با تجاوز کشورهای همسایه به کنگو، اوضاع وخیمتر میشود و خصومت و جنگ بر سر منابع طبیعی به اوج خود میرسد. کنگو قبلاً مستعمرۀ بلژیک بوده و منابع طبیعیاش سالها توسط این کشور غارت میشد. در سال ۱۹۶۰ مستقل شده اما بعدها درگیر جنگهای داخلی زیادی میشود و با وجود توافق و صلح در سال ۲۰۰۳، جنگ بین شورشیان و گروههای دولتی در شرق این کشور ادامه پیدا میکند. از جمله منابع طبیعی مهمی که جنگ بر سر آن اوج میگیرد، کلتان است؛ سنگی قیمتی که ۶۴ درصد زمینهای کنگو را دربر میگیرد و از پودر آن برای تنظیم جریان الکتریکی در کامپیوتر و موبایل استفاده میشود.
از همان آغاز جنگ در سال ۱۹۶۶، زنان مدام مورد تجاوز سربازان دولتی و شورشی قرار گرفتند؛ سربازان شورشیای که برای آزادی سرزمینشان وارد میدان شده بودند. در جایی از نمایشنامه، یکی از زنان قربانی به نام سالیما میگوید: «ولی بااینحال من رو از خونهم بردن! من رو بردن بوتهزار، دزدای مهاجم وحشی! ابلیسای لعنتی! یکیشون گفت: «این زنه واسۀ همهس، مث یه سوپیه که همه قبلِ شام میخورن.» پاهام رو بستن به یه درخت و هرموقع سوپ دلشون میخواست، میاومدن سراغم! براشون آتیش روشن میکردم، غذا درست میکردم، به ترانههای مسخرهشون گوش میدادم، گلوله جابهجا میکردم، خون روی لباساشون رو میشستم و… اونجا دراز میکشیدم، اونا اونقدر بهم حمله میکردن تا جاییکه خونی بشم! پنج ماه مثل یه بز زنجیرم کرده بودن! این مردا واسه آزادی ما میجنگیدن؟»
در اینجا گویی بدن زن بهمثابۀ سلاح جنگی در نظر گرفته میشود. تجاوز به زنان اغلب جلوی خانوادۀ آنها صورت میگرفت، بدون اینکه زندان یا هرگونه مجازاتی در انتظار سربازان باشد. در مستندی دربارۀ این موضوع با عنوان صدای ما اهمیت دارد، یکی از سربازان شورشی میگوید: «رهبر ما میگفت که تجاوز و دزدی استرسمان را کم میکند و ما هم به کاری که حالمان را بهتر کند نیاز داشتیم. به این کار عادت کرده بودیم.» سرباز دیگری میگفت: «به بیش از پنجاه زن تجاوز کردم. سرنیزه یا اسلحه لای پاهایشان میگذاشتم یا با سیم برق کتکشان میزدم». بدن زن در این کشور به استحاله و بیگانگی کشیده شده و زنان هیچ اختیاری بر آن ندارند؛ بازیچۀ دوئل بین دولت و سربازان شورشی شده و هر چه مردان تصمیم میگیرند همان بلا سر بدن زنان میآید.
ادبیات اقلیت / ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین دیدگاه ها