محمدرضا یوسفی: نوید جشنواره زیبایی را میدهم که به ندرت مانند آن را در کشور دیدهایم
ادبیات اقلیت ـ محمدرضا یوسفی، نویسنده و نظریهپرداز ادبیات کودکان و نوجوانان، برندۀ جایزه هانس کریستیان آندرسن در ۲۰۰۰ میلادی و داور نخستین دورۀ جایزۀ ادبیات اقلیت در گفتوگویی با دبیرخانۀ این جایزه به بیان دیدگاه خود دربارۀ جشنوارۀ داستان پانزدهکلمهای با موضوع کودکان کار پرداخته است، که متن کامل آن از این قرار است:
نظرتان دربارۀ فرم انتخابی این جشنواره، یعنی داستان پانزدهکلمهای چیست اصولاً چگونه میتوان با چنین تعداد اندکی از کلمات داستان نوشت؟
قطعاً هر جشنوارهای ضوابطی دارد. هر مسابقهای از لحاظ کمی و کیفی قابل نقد است. در مورد این جشنواره هم به همین صورت است. بنا به دلایل و ضروریاتی برگزارکنندکان جشنواره به این نتیجه رسیدهاند که جشنواره به این شکل باشد. به نظر، دلیلش رایج شدن پدیدهی داستانهای مینیمالیستی یا داستانکهاست.
هر جریان هنری که در جامعه پیش میآید، خودبهخود یک سری گرایشها ایجاد میکند. شما ادبیات پستمدرن را در نظر بگیرید، قبل از آن ادبیات مدرن و همینطور عقب بروید؛ در مقابل ادبیات رئالیستی، رومانتیک را در نظر بگیرید؛ هر کدام از اینها که رایج میشود، با استقبال مواجه میشوند. به غیر از استقبال، یک پشتوانهِ تئوریک هم دارد. تئوریای که بر این باور است که امروزه به دلیل رشد جوامع صنعتی و گسترش رسانههای مختلف و مجازی و دلایل گوناگون، مردم دیگر حوصلهی خواندن آثار بلند را ندارند. در نتیجه، همانطور که مینیمال میاندیشند، مینیمال هم میخواهند بنویسند و بخوانند. این یک باور است که البته من خیلی به آن اعتقاد ندارم. چون برای همه اینطور نیست. به دلایل متفاوت.
یکی اینکه جوامع در سطوح متفاوتی از رشد هستند؛ رشد صنعتی و مدرنیزم… به هرحال گونههای ادبی پدیدههای مقدسی نیستند. من با هیچگونهی ادبی نه از منظر تقدس برخورد میکنم و نه از منظر ضد تقدس. اینهای گونههای هستند که بنا به ظرورتها، دلایل و عوامل گوناگون به وجود میآیند و پدیدار میشوند.
به نظرتان با این تعداد کلمات چهطور میتوان داستان نوشت؟
همین مسئله است. مشکلی که اینگونه مسابقات دارد، این است که جشنواره را به سمت شکل کار سفارشی میبرد و به شکلی مانع از خلاقیت نویسنده میشود. شما به ناچار مجبور میشوید در یک فرم و قالب بستهای فکر کنید… این قضیه، افراد را در یک شرایط جبری قرار میدهد… نظر من این است که هر چقدر دایره را بازتر بگذاریم یعنی امکان نوشتن را آزادتر برگزار کنیم، توان خلاقیت نویسنده بیشتر میشود. اگر من بودم محدودیت واژگانی نمیگذاشتم. حتی تم هم نمیگذاشتم. اینجا تم هم محدودیت است. تم کودک کار. البته به لحاظ اینکه ادبیات بعد از انقلاب ما به این مسئله، به این قشر اجتماعی، که متاسفانه روز به روز در حال افزایش است توجه نکرده، اینکه این گروه باصداقت انسانی خودشان که داشتهاند، آمدند برای اینکه این لایه، مورد توجه قرار بگیرد، قابل تقدیر است. اما من خودم به عنوان نویسنده به این محدودیتهای واژگانی و تماتیک اصلاً اعتقادی ندارم.
برای مثال، آموزش و پرورش هر سال برای بچهها مسابقه میگذارد. حتی معلمها. سوژههایی به این افراد داده میشود. مثلاً امسال، عدم خشونت بود. این هم درست نیست. یعنی هنگامی که شما این سوژه را معیار قرار میدهید؛ خوبهخود، جبراً دایرهی خلاقیت را میبندید؛ توانمندی او را محدود میکنید. ممکن است کسی تم مهربانی را قبول داشته باشد. به باور من گونههایی که آزادترند، در رابطه با نویسنده عرصهی بهتری را ایجاد میکنند. وقتی شما میگویید، بچههای کار. خودبهخود و جبراً نگاه شما به سمت ادبیات رئالیستی و ناتورالیستی میرود.
اشکال آن این است، افرادی که بلدند آثار رومانتیک یا سوررئال بنویسند، کارشان دشوار میشود. نه اینکه نشود نوشت. اما تجربه ثابت کرده که تمهایی که مربوط به اقشار پایین جامعه هستند، معمولاً در گونهی رئال و ناتورال قرار میگیرند.در تبارشناسی اینها، عموماً ادبیات ناتورالیستی میبینید که به زنان و مردان و کودکان محروم و تحت ستم و استثمار و… میپردازد.
دشواری داوری چنین آثاری چیست و برای داوری این آثار چه معیارهایی را باید در نظر گرفت؟
معیار من، در آغاز خلاقیت است. میسنجم ببینم چه نویسندهای با وجود این شرایط جبری که گفتم باز هم توانسته خلاقیت خودش را نشان دهد و در یک فضای تخیلآمیزی یک اثر هنری خلق کند.
فکر میکنید کشف این خلاقیت، دشواری خاصی خواهد داشت؟
یقیناً دشواری دارد. زمانی که شما به یک نویسنده میگویید از این دریچه به هستی نگاه کن، خودبهخود او باید شرایط ذهنی و نگاه خودش را با معیار شما منطبق کند. از منظر و زاویهی دید شما به آن سوژهی هنری نگاه بکند. این سختی کار نویسنده میشود، سختی کار ما تشخیص این خلاقیتهاست. سختی دیگری که در جاهای دیگر هم برای ما داورها وجود دارد این است که باید دایرهی شناخت خودمان زیاد باشد؛ برخی آثار دیگران را میفرستند. آثار باید راستیآزمایی شود که ما امکانش را نداریم؛ نتیجتاً به شناخت داورها از داستانها برمیگردد که آیا این اثر در فلان کتاب آمده یا نه.
معیار شما برای تشخیص خلاقیت چیست؟
تعاریف و تعابیر مختلفی وجود دارد و به نظر من یک تعریف جامع و مانع ندارد. من خلاقیت را در کلِ ساختار یک پدیدهی هنری میبینم؛ نویسنده توانسته باشد در مجموع عناصرِ اثری که خلق کرده، موفق باشد. اینها در یک اثر مکتوب، در چینش واژگانی نویسنده به وجود میآید. به طوری که ساختار، اثر هنری را به ما القا کند. حس ما را تحریک کند؛ ما از متن لذت هنری ببریم.
به نظر شما ویژگی خاص این جشنواره چیست و ایجاد چنین پیوندهایی میان ادبیات و معضلات و مشکلات اجتماعی را تا چه حد مناسب میدانید؟
ویژگی خاص این جشنواره پرداختن به کودکان کار است ویترینی که بعد از انقلاب به فراموشی سپرده شده، مخصوصاً در حوزهی کودک و نوجوان. اساساً نویسندهها بایستی در این زمینهها باشند ولی خب بعد از انقلاب، بخش عمدهِ ادبیات کودک، پشتوانهی دولتی پیدا میکند و پرداختن به کودکان کار و خیابان و بیپناه و… کودکانی که به شکلی کودکان آسیبدیده هستند، اینها در جاهای دولتی نمیگنجد؛ چون برای آنها بار تبلیغی ندارد. عدهای اصلاً موافق نیستند به اینها اشارهای شود. هر کودک خیابانی که در یک جامعه است، یعنی آن دولت نتوانسته است برنامه صحیحی انجام دهد تا امکانات جامعه به تساوی تقسیم شود.
آیا معتقدید که ادبیات میتواند در حل معضلاتی از قبیل مسئلۀ کودکان کار سهیم باشد؟
قرار نیست ادبیات معضلات را حل کند. بلکه طرح مسئله میکند، این که به لحاظ آماری، تعداد این بچهها رو به افزایش است؛ به لحاظ موقعیت اجتماعی در شرایط بدی زندگی میکنند. ان.جی.او.هایی که به اینها کمک میکنند خودشان به دلایلی اذیت میشوند. کمکهایی که باید بهشان داده شود، داده نمیشود. خودبهخود هر طرح مسئلهای در زندگی این بچهها نقش خواهد داشت.
چنانکه میدانید این جشنواره با مشارکت مالی شرکتکنندگان برگزار میشود. بخش عمدۀ این مبالغ به جوایز شرکتکنندگان برگزیده و برگزاری جشنواره اختصاص دارد و بخشی از آن نیز صرف حمایت از کودکان کار میشود. به طور کلی این نوع برگزاری جشنواره را که در ایران مرسوم نبوده است، چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من زیباترین نوع جشنواره است. چون هر اسپانسری که بیاید، این احتمال وجود دارد که بخواهد اندیشه یا شیوهی خودش را تحمیل کند؛ در حالی که این جشنواره، جشنواره خود شرکتکنندههاست. دموکراتیکترین، منطقیترین و زیباترین نوع جشنواره است. از این منظر، به نظر من خیلی امتیاز بالایی دارد و امیدوارم اسپانسر هم نیاید.
ما در حوزه ادبیات دیدهایم؛ اسپانسر متاسفانه در جامعهی ما همیشه نوعی نگرش سیاسی و اجتماعی دارد… درست است که این، جشنوارهای نیست که بتواند چندتا سکه بدهد ولی بسیاری از جشنوارهها را همان سکهها خراب میکنند. گاهی به خاطر این سکهها، یک سری باندبازی میکنند؛ سر و کول هم را میشکنند و… اصلاً ادبیات دیگر فراموش میشود. به تجربهی من تا به امروز، هر کجا که این ساپورتها بوده، نقش منفی بازی کرده.
و سؤال آخر: اگر بخواهید در حداکثر پانزده کلمه پیامی به شرکتکنندگان در جشنواره بدهید، به آنان چه میگویید؟
نوید جشنواره زیبایی را میدهم که به ندرت مانند آن را در کشور دیدهایم.
مصاحبه از: معصومه فرید
ادبیات اقلیت / ۱۹ اسفند ۱۳۹۵