نقد ویژۀ مکتوب داستان «دوتا دست کوچک و یاقوت سرخ»
ادبیات اقلیت ـ نقد ویژۀ مکتوب داستان «دوتا دست کوچک و یاقوت سرخ» اثر مهدیه کوهی کار:
نویسنده نقد: مرتضا کربلایی لو
چشمانداز کلی داستان
زمان ماجرای داستان، در اسفندماه، یعنی نزدیک عید است. پایان سالی که رفته و روزهای گشوده به آغاز سال نو. چیزی دارد پایان میپذیرد و بهناچار چیزی در شرف آغاز است. یک زن و دخترش، روناک، برای دیدار با برادر زن، اسماعیل جلو خانهاش آمدهاند. بهظاهر کسی در خانه نیست، اما به اعتقاد زن، اسماعیل در خانه هست اما قهر کرده، نه جواب زنگ در را میدهد نه زنگ تلفن. روناک با گوشی خودش شمارۀ دایی را میگیرد. ناموفق است. اسماعیل از زن دلخور است و بهانهاش مقاومت خواهرش در برابر فروش این خانه است. اسماعیل به پول این خانه برای راهانداختن کسب و کار محتاج است و بدبختانه زن معتادی به نام الی دارد. خواهر مقاومت کرده است، هرچند ظاهراً کم بار هزینۀ زندگی اسماعیل و الی را نکشیده است. آنها در نوجوانی پشت هم را میگرفتهاند. اسماعیل پول میدزدیده تا کفش دلخواه خواهرش را بخرد و خواهر از در و همسایه برای کتککاریهایی که اسماعیل راه میانداخته، رضایت میگرفته است. اکنون او برای برادرش، خرید شب عید کرده، که عبارت است از کیسههای میوه و مواد غذایی و دو دست لباس برای دو دختر اسماعیل، ترنم و تبسم. تلاش زن و روناک ناموفق است. او کلید یدک را نیاورده است. پس، کیسهها را مقابل در چیدهشده رها میکند و چوب لباسها را به دستگیره میآویزد. اما دلیل مقاومت زن در مقابل فروش خانه که در نهایت فاش میشود، خطری است که حس میکند. شوهرش افشین (پدر روناک) یک رابطۀ پنهان با زنی دارد که غریبه نیست. زن از موقعیت متزلزل خودش میترسد و احتمال بازگشت به این خانه را میدهد. حداقل چنین نیست که به قول روناک نیازی به این خانه نداشته باشد. اگر چشم بر رابطۀ شوهرش نبندد و تن به طلاق بدهد، ناچار است با پول آن خانه برای خودش سقف بالاسری مهیا کند. و اسماعیل مهربان است. مطمئناً اگر بداند خواهرش در تنگناست و قصد جدایی دارد، دیگر از صرافت فروش خانه خواهد افتاد. روناک با شنیدن ماجرا به هم میریزد. او نخواهد گذاشت مادر و پدرش از هم جدا شوند.
نقد داستان
دو خانواده درگیر مشکلاتیاند که از فساد برمیآید. رابطۀ نامشروع بیرون از خانواده در یک طرف و اعتیاد زن در طرف دیگر. هر دو خانواده فرزند دختر دارند که تنها چشمۀ شادی در داستاناند. داستان روایت دانای کل محدود به زن است که هم نگران زندگی برادرش است و هم نگران زندگی خودش. و تنش داستان بر اصرار برادر به فروش خانه و مخالفت زن استوار است. آنچه در ابتدا و انتهای داستان بهظاهر تغییر میکند، آگاهی تازۀ روناک از وضعیت رابطۀ متزلزل پدر و مادرش است. اما این چندان مدنظر راوی نیست. چرا که التفات راوی به زن است. پس باید پرسید چه اتفاق مهمی در داستان در خصوص زن میافتد؟ او لوازم شب عید خریده، اسباب شادی، ولی در رساندن آنها به درون خانۀ برادرش ناکام است. آیا از این نتیجه نمیشود گرفت که اگر فردا، زن از افشین جدا شود و با روناک به این خانه بیاید، همچنان با در بسته روبهرو خواهد شد؟ آن دو دست لباس که در نهایت به دستگیرۀ در آویخته میشوند، یک پیشگویی از وضعیت روناک، به عنوان دختر خانوادۀ از هم پاشیده، نیست؟ میشود از حال و هوای مختصرگوی روایت این نتیجه را گرفت که زن با تصمیمی جدید از خانۀ برادرش برمیگردد و این از «بیغیرت»ی که به برادرش میگوید، پیداست: برگردم به زندگی و همچنان رابطۀ افشین با آن زن را نادیده بگیرم. چرا؟ چون دیگر گذشتهها گذشته و ممکن است اسماعیل آن برادر مهربان که برای تأمین خواستۀ او پول میدزدید، نباشد. و ظاهراً هم نیست. چرا؟ چون نه در باز شد و نه تلفن خواهر و خواهرزاده جواب داده شد. پس اسماعیل دیگر غریبه است. و این برای زن اضطرابآور است که پای چپش را آنطور تکان میدهد.
زن سرخورده از حمایت برادر از در خانۀ برادر رانده میشود. اما رابطۀ او با روناک فرق کرده است. روناک اکنون میتواند در جبهۀ او و غمخوار او باشد و مانع از جدایی پدر و مادرش شود. چرا روناک همچو شخصیتی است؟ چون با قوۀ لامسۀ متمرکز در دستهایش به ما شناسانده میشود. راوی مدام رفتار دست روناک با گوشی را گزارش میکند. قوۀ لامسه مثل قوۀ دیدن و شنیدن نیست که از دور بر چیزهای جدا از انسان هم کار کند. قوۀ لامسه، مثل قوای چشایی، که نمایانگرش کیسههای مواد غذایی ناکامماندهاند، بر اتصال و رابطۀ نزدیک تأکید میکند. از آن طرف، زن با تحفههایی مربوط به قوای چشایی به برادر نزدیک میشود، اما ناکام است. کیسهها بیرون خانه میمانند. پس روناک، پناه زنی است که از طرف برادر مطرود میشود. داستان اهمیت فوقالعادۀ روناک را نشان میدهد و روناک با دانستن این واقعیت تلخ، بزرگ میشود و قدم به دنیای آدمبزرگهای خائن و بیمهر میگذارد. زن ناکام از تجدید رابطه با برادش، به ماشین برمیگردد، جایی که روناک نشسته است. و او جز روناک چه کسی را دارد؟ اما مگر میشود به روناک تکیه کرد؟ دختری که هماکنون با خوردن میوۀ آگاهی بزرگ شد و چند گام به ورودش به دنیای زنهای بالغ نزدیک شد؟ پس چه میماند جز بازگشت به مادر ملوک؟ مادری که از خودش تنها یک انگشتر یاقوت با دو دستی که آن را پوشانده، باقی گذاشته است. اما این انگشتر دیگر برای انگشت قدیمی زن، کوچک شده است و تنها میشود آن را به انگشت کوچک انداخت. یعنی فقط در صورتی جبرانکننده بود، که برگردد به گذشته و همان دختر کوچک شود. این محال است. چاره چیست؟ یاقوت کیست؟ زن. دو دستی که او را پوشانده کو؟ دستان روناک؟ نه. شاید الی، زن اسماعل. زن اسماعیل تنها گزینه است و باید با او گرم گرفت؟ به زنی که مادر است، راه نفوذ، محبت به بچههاست. او نیلبک به لب و در حال مصرف مواد معرفی میشود. اما شوربختانه اسماعیل روی زنش حساس است. پس راه نفوذ به اسماعیل نیز هموست. شاید از همین انگیزۀ پنهان در نزدیکی به الی است که زن لباسهای دو دختر، تبسم و ترنم، را از صندوق عقب برمیدارد و میآورد میآویزد به در. دو چیز، این دو خانواده را آفتزده کردهاند. یکی زنی که افشین با او در ارتباط است و منشأ لذتی نامشروع است. و دیگری مواد که به الی لذت بیرون از هنجار میدهد. زن داستان از دستیافتن به معشوقۀ شوهرش ناتوان است. اما آیا الی میتواند دستی در کار ببرد و حمایتی برادرانه برای این زن جور کند؟ بعید است. پس اگر چندان امیدی به الی نباشد باید به فکر کسی باشیم که یاقوتبودن زن را دوباره ببیند. بله، یک مرد! توجه زن به یاقوت به نظر میرسد نوید توجه به یک مرد است. یک مرد با دستهایی پوشاننده. اوست که چشم یاقوتبین خواهد داشت به این زن. اوست که تلفنها را بیپاسخ نخواهد گذاشت و هموست که غیرت خواهد ورزید و زن را در کوچه نخواهد گذاشت. این پایان چیزی است و آغاز چیزی. همچون شب عید.
ادبیات اقلیت / ۱۱ مرداد ۱۳۹۷
آثار خود را با استفاده از این راهنما برای انتشار در «بخش داستان» یا «کارگاه داستان» سایت ادبیات اقلیت بفرستید.
اسحاقی
سلام استاد
البته که تفسیری که تورات از زن میده موجب انبساط خاطره استاد”فتبسم ضاحکا من قولها” :)
شاخصه اش اینه آویزونه و چشمش میخ به غیر چون از دنده ی آدم خلق شده شبیه اون داستان که راوی از سر لرز گرفتن طرف گفت”فهمیدم چ میخواهد وبا بازو پوشاندمش”
استاد عنوان کلاس این بود”شادی،رابطه،سعادت”-رابطه یه”با” مضمر داره یعنی رابطه با چی یا با کی اما اگه بگیم “ربط” یعنی اسم مصدر به جای فاعل ۱ چیزی شبیه همون ستایشی میشه که نوشتید
حمدی که هم حامد است محمود و احمد و محمد و حمید و……اینجام ربط باید نوشته شه به جای رابطه و اینکه بینشون نباید کاما باشه بلکه نقطه چین یعنی این ۳ متصل اند و مرتبط
پس اینطوری بگیم:”شادی……ربط…….سعادت”
در پناه حق و وجودتون بابرکت