کلاهی که سر ما رفته است Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ “کلاهی که سر ما رفته است” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو: *** سال‌ها پیش برای گرفتن جایزه‌ای برای یکی از کتاب‌هایم به اختتامیه دع ادبیات اقلیت ـ “کلاهی که سر ما رفته است” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو: *** سال‌ها پیش برای گرفتن جایزه‌ای برای یکی از کتاب‌هایم به اختتامیه دع Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » مدرسه خوشبختی » کلاهی که سر ما رفته است

کلاهی که سر ما رفته است

کلاهی که سر ما رفته است

ادبیات اقلیت ـ “کلاهی که سر ما رفته است” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو:

***

سال‌ها پیش برای گرفتن جایزه‌ای برای یکی از کتاب‌هایم به اختتامیه دعوت شدم. میکروفن را دادند دست یکی از پیشکسوتان که چندکلمه‌ای با مهمانان بگوید. گفت بسم الله الرحمن الرحیم کلاهی است که سر ما رفته است. و همه خندیدند. خوشم نیامد. اگر الان بود، پا نمی‌شدم، کوله‌ام را به دوش نمی‌کشیدم، موبایلم را خاموش نمی‌کردم و پیاده نمی‌افتادم در خیابان سهروردی. چون درست می‌گفت. برای شاد زندگی کردن، انسان‌ها باید از هم تا حدودی غریبه باشند و همچنان غریبه بمانند. باید کلاهی سرشان باشد که بتوانند لبه‌اش را تا روی چشم‌ها بکشند. آشنایی مداوم و سرباز بودن تمام شخصیت و روان، غم خواهد آورد و دلزدگی. دین این موهبت را به انسان می‌دهد، چون «غیب» دارد و جایی را در نهاد انسان تصاحب می‌کند که سهم اهالی غیب (خدایان و ملائک و پیامبران) است. و هیچ کس خبر ندارد این غیب‌نشینان چه رفتار خشن و لطیفی با ما دارند. زندگی در خانه‌های بزرگ، خانه‌هایی با هزار کنج و پسله، که باید پدر یا مادر یا برادر یا خواهر را صدا زد، باعث شادی است. چون اعضای خانواده به لطف معماری غیب‌دارش، از هم غریبه می‌مانند. غریبگان هم را همه وقت نمی‌بینند. همدیگر را صدا می‌زنند. صدا زدن و جواب شنیدن. خانه‌هاتان را بزرگ کنید و جانتان را به یک «غیب» اجاره دهید و همدیگر را صدا بزنید.

مدرسه خوشبختی در اینستاگرام

(یادداشت‌های اینستاگرامی مرتضا کربلایی لو)

ادبیات اقلیت / ۱۱ شهریور ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا