دو شعر از طاهره محمودی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ دو شعر از طاهره محمودی: . 1 شاباش شاباش به شعری که رسیده در عصر جمعه‌ای نجاتم بده‌ ای شعر  زمان زمان چکاندن ماشه است در شقیقه که سرب گرم‌تر می‌کن ادبیات اقلیت ـ دو شعر از طاهره محمودی: . 1 شاباش شاباش به شعری که رسیده در عصر جمعه‌ای نجاتم بده‌ ای شعر  زمان زمان چکاندن ماشه است در شقیقه که سرب گرم‌تر می‌کن Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » دو شعر از طاهره محمودی

دو شعر از طاهره محمودی

دو شعر از طاهره محمودی

ادبیات اقلیت ـ دو شعر از طاهره محمودی:

.

۱

شاباش شاباش

به شعری که رسیده

در عصر جمعه‌ای

نجاتم بده‌ ای شعر

 زمان زمان چکاندن ماشه است

در شقیقه

که سرب گرم‌تر می‌کند مرا

از شمشیر سرد تو

که در غلاف هزاران سال

زنگار گرفته است

و‌ طبق براهین عقلی و نقلی

تیغ زنگار گرفته

نمی‌برد

اگرچه گردن من

از مو باریک‌تر باشد

ای شعر موعود

از اسبت بپر پایین و

ببندش

به نرده‌های افسریه

و با مترو بیا

که من ترم از باران

در ایوان ایستاده‌ام

با جمجمه‌ای که جمعه است

 می‌ترسم

که شمشیر کند تو

گل‌های گلوله را درو کند

و بهار نیاید

به ایوان من

طاهره محمودی

۲

گرسنگی می‌دهند

به گل‌ها

به رؤیاها

به رگ‌های رنگ پریده

پیرو بخشنامه فلان

در گیومه

گرسنگی می‌دهند

به پرستوها

و دانه دانه ستاره‌ها را

از نوکشان می‌چینند

و بعد گل و رؤیا و پرستو و ستاره و گندم را

در سبدی

به ما می‌دهند تا

حمایت کنند

از لایحه لجن

از خانوار

خفته در خون خام

در حوالی جرثقیل

جرثقیل‌هایی که استعفا داده‌اند

از بنا کردن ستون خانه‌ها

جراحت برمی‌دارد جگر من

از جرثقیل‌ها

ثقیل‌ها

 قیل‌ها

 قال‌ها

جگر من یک جراحت سرخ است

و جراحت را می‌سوزانند

این مرهمی است

که عموی مرحومم

عمری بر زخم‌هایش می‌گذاشت

به خانه‌اش رفتم

 رفته بود

پیش از آن‌که فرصت کند

بر زخم من داغ بگذارد

و کسی نمی‌داند چرا من از مرگش

هنوز گرم گُرم و گدازم

و خودم نمی‌دانم

شاید

برای هر کسی رفتن

 در هیات عمویی است

که از خانه‌اش

جز پی‌های بی دیوار

رد پایی پیدا نمی‌کنی

.

گرسنه بودم و سرد

گفتم بنشینم

گرم سرودن شعری شوم

گلویم را صاف کردم

از مصاف صدف بگویم با ساحل

که کدام می‌توانند غالب شوند

بر دیگری

بسته‌ای دستمال جیبی بفروشند

و نانی بخورند

 از قبل فین مسافر روشنفکر حامی حقوق کودکان کار

در مترو

.

از رویارویی رؤیاها

با روی نشسته کارمندان

از مساحت غمی که در صورت کوچکی جا می‌شود که

جار می‌زند

گرسنگی می‌دهند به گلوها

و نان فریاد را

از سفره‌ها

بریده‌اند.

طاهره محمودی

ادبیات اقلیت / ۱ دی ۱۳۹۹

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا