حذف اندیشۀ مستقل با پیچیدهنویسی / محمدمهدی ابراهیمی فخاری

حذف اندیشۀ مستقل با پیچیدهنویسی
محمدمهدی ابراهیمی فخاری
معمولاً کسانی که مغلق و پیچیده مینویسند یا در سخنرانیهای خود چنین روشی را پیش میگیرند، در دفاع از روش خود، چنین میگویند:
– موضوع بحث پیچیده است و محتوای پیچیده را نمیتوان ساده بیان کرد.
– پیچیدهنویسی باعث میشود که ذهن خواننده بیشتر درگیر شود.
– زبان، خود محلِ اندیشه است و نمیتوان از لایههای روییِ زبان غفلت کرد و اصولاً اندیشه، درون زبان شکل میگیرد و خارج از زبان اندیشیدنی در کار نیست.
– زبان، خود، موضوع بحث است و باید در متن برجسته باشد.
– سخنِ نو را نمیتوان در قالبهای آشنای زبان بیان کرد.
و البته موارد دیگری نیز مطرح شده و میشود و خواهد شد. اما در برابر این استدلالها میتوان استدلالهای مخالفی را نیز مطرح کرد. هدف این یادداشت، پرداختن به یکی از آسیبهای پیچیدهنویسی، و بهزعم من مهمترین آسیبِ آن است: حذف اندیشه مستقل و منفعلشدنِ سوژۀ شناسا و بهعبارت بهتر، حذفِ سوژۀ اندیشهگر و مخاطب فعال.
اینکه موضوعِ بحث پیچیده باشد و جز با زبانی پیچیده نتوان آن را بیان کرد، موردی است که گاه پیش میآید، ولی در جامعۀ امروز ایران، چند درصد از مطالبی که به این صورت مطرح میشوند، واقعاً آنچنان پیچیده هستند که نیاز به بیانی پیچیده نیز داشته باشند؟ آیا مطالبی که در سخنرانیهای مؤسسۀ پرسش مطرح میشود واقعاً پیچیده است یا برای لاپوشانی اشتباهاتِ لُبّی و خطاهایی که در ارجاع به متون دیگر وجود دارد، از زبان پیچیده استفاده میشود؟ آیا «من ببر نیستم، پیچیده به بالای خود تاکم» اصلاً موضوعی دارد که بخواهد پیچیده باشد یا نباشد؟ که در مرحلۀ بعد نیازمند زبانی ساده یا پیچیده باشد؟ موارد اینچنینی خصوصاً در آثار ادبیای که نام پستمدرن بر خود گذاشته و مقالاتی که نام فلسفه را یدک میکشند، فراوان است.
استدلالهایی که در مورد اهمیت زبان مطرح میشوند، جز دربارۀ مطالبی که دربارۀ زبان است، نمیتواند مصداق داشته باشد و باز هم این سؤال مطرح میشود که چقدر از مطالبی که از بهصورتی پیچیدهتر از حد نیاز نوشته میشوند، دربارۀ زبان هستند؟
اما آنچه مورد نظر من است، تأکید بر این واقعیت است که پیچیدگی در بیانِ یک موضوع، باعث میشود که مخاطبِ فعال و بهعبارتِ بهتر سوژۀ، آنکه میاندیشد و بهطور مستقل درمییابد، آنچنان درگیر ابژۀ برساختۀ نویسنده / سخنران شود که مجالی برای اندیشۀ مستقل نیابد.
در فرایند پیچیدهنویسی، انرژیِ مخاطب برای کشف پیچیدگیِ متن و حل ابهامات آن صرف میشود؛ زمانی که باید صرفِ اندیشه شود صرفِ حلِ معماهای متن و پیدا کردن راه رهایی از هزارتویِ کلماتی است که میتوانستند سادهتر در کنار یکدیگر قرار گیرند.
کارکردِ متنِ پیچیده این است که به مخاطبش فرصتِ خارج شدن از متن و رسیدن به جهانی خارج از آن را نمیدهد و او را اسیر متن میکند. چنین متونی، خوانندگانی را میخواهند که ضریب هوشی بالا و خلاقیتِ اندکی داشته باشند؛ مخاطبانی که دوست دارند بهجای خوانشِ متن به حل کردن جدول بپردازند؛ مخاطبِ فعال، در مواجهه با چنین متونی، بهراحتی جایگزینهای مناسبتری برای جملات متن مییابد و اینکه نویسنده سعی میکند که وقت آنان را با شلوغ کردنِ متن تلف کند، برای آنان خوشایند نیست.
متونِ پیچیده بیدلیل برخلافِ ظاهرشان، متونی هستند که ذهن را درگیر نمیکنند، بلکه برای مخاطب مشغلۀ ذهنیِ بیمورد ایجاد میکنند و مانند حل کردنِ جدولِ روزنامهها، باعثِ سرگرمی مخاطب شده و گذراندنِ زمان را برای او سادهتر میکنند.
تناسبِ محتوا و نحوۀ بیان، از مواردی است که امروزه خصوصاً در متون ادبی و فلسفی در بسیاری از متون، مغفول مانده و مسائل فرعی و حاشیهای جای آن را گرفتهاند.
در مرحلۀ بعد پیچیدگیهای بیمورد و بیدلیل در روایت را نیز میتوان مورد توجه قرار داد که مجالی دیگر و مباحثی متفاوت با این مقوله را میطلبد. همچنین بحثِ «سخنِ نو» و «زبانِ آشنا» را میتوان در این بخش مورد بررسی قرار داد و نشان داد که چگونه میتوان برای بیان سخنِ نو از روایتِ نو و نه از زبانِ شلخته و بههمریخته استفاده کرد.
ادبیات اقلیت / ۲۵ بهمن ۱۳۹۶
