دریغی بزرگ برای نقد ادبی در ایران؛ در سوگِ مجتبی گلستانی
ادبیات اقلیت. نفیسه مرادی: مجتبی گلستانی را بسیاری با کتاب «واسازیِ متونِ جلال آلاحمد» شناختند. کتابی که در زمستان ۱۳۹۴ منتشر شد و نویدِ حضور منتقدی جدی و پژوهشگری پرسشگر را میداد. آنچه آن سالها پیش از هر چیز، مخاطبِ جدی ادبیات را درگیرِ این کتاب کرد، نامش بود. آغازِ نامش؛ واسازی. انتخابِ این نامِ هوشمندانه کافی بود تا مخاطب را متوجهِ این موضوع سازد که قرار است سنتِ ادبیِ شکلگرفته و تثبیتشده پیرامونِ یک چهرهی ادبی و فرهنگیِ شناخته شده به چالش کشیده شود. مجتبی گلستانی، در این اثر، واسازی را به عنوانِ یک استراتژی سودمند برای خوانشِ متون برگزیده بود. سودمند برای هدفی که او در پیاش بود؛ افشای متون ادبی و شاید از این رهگذر، پیوند زدن مطالعات ادبی به مطالعات فرهنگی. هدفی که بعد از انتشارِ این کتاب، با انتشار مقالات و آثاری دیگر همچنان در مسیرش گام برمیداشت.
کتابِ «واسازیِ متونِ جلال آلاحمد» با عنوانِ فرعیِ «سوژه، نهیلیسم و امر سیاسی»، تلاشی مؤثر در راستایِ خوانش انتقادیِ متون ادبی و آشتی دادنِ ادبیات و فلسفه بود. مجتبی گلستانی که دانشآموختهی فلسفهی اخلاق و پژوهشگرِ فلسفه بود و از طرفی پژوهشگرِ حوزهی ادبیات بود، شکافِ میانِ ادبیات و فلسفه را به خوبی دریافته بود و تلاش میکرد تا با بازخوانیِ متون ادبی از منظری فلسفی، قرائت غالب از آثار ادبی را به چالش بکشد و با واکاویِ گفتمان مسلط بر هر اثر ادبی، بخشهای خروج از گفتمان را پیشِ چشم مخاطب بیاورد.
او در فصلِ اولِ کتابش با عنوانِ «سیاستِ مؤلّف» شیوهی کار خود را شرح میدهد تا مخاطب را همراهِ خود سازد؛ شرح میدهد که چگونه قرار است آن «منِ استعلایی» که مرکز و محورِ یک اثر ادبی قرار گرفته است و تمام مؤلفههای متن را به خود ارجاع میدهد، متزلزل شود تا از این رهگذر کارکردِ مستقلِ سایر اجزاء و ارکانِ درونی متن را بتوان دید و دریافت. او در چهارِ فصل بعدیِ کتاب؛ «سیاستِ مذکر»، «سیاستِ سلامت»، «سیاستِ حقیقت» و «سیاستِ سوژه»، با روشی که در ابتدایِ کتاب آن را شرح داده است، به بازخوانیِ انتقادیِ متونِ ادبیِ آلاحمد از منظرِ یک پژوهشگر فلسفه میپردازد. در «سیاستِ مذکر»، به کمک تحلیلِ گفتمانِ متنِ «سنگی بر گوری»، مسألهی تقابل زن/مرد را در آثار آلاحمد مورد بررسی قرار میدهد و موضعی که این آثار در برابرِ اقتدارِ پدرسالارانه داشتهاند را بازمیشناسد.
در «سیاستِ سلامت»، نویسنده با تحلیلِ گفتمان و واکاویِ متنِ «غربزدگی»، مجموعه داستانِ «زن زیادی» و داستان بلندِ «نفرین زمین» میکوشد تا هم نسبتِ این متون با اصطلاحاتِ گفتمانِ پزشکی را افشا کند و هم چگونگیِ سیرِ شکلگیریِ گفتمانِ شرقشناسیِ وارونه را در این آثار مورد توجه قرار دهد. در فصلِ «سیاستِ حقیقت»، آثاری دیگر مورد بازخوانیِ انتقادی قرار گرفتهاند؛ «سرگذشت کندوها»، «مدیر مدرسه» و «نون والقلم» و پیرامونِ تأثیرِ تلاش برای بسط تجربهای درونی در شکلگیریِ ادبیات آرمانشهری و ادبیاتِ ضدّ آرمانشهر بحث شده است و بالاخره در فصل آخر با عنوانِ «سیاستِ سوژه»، مسألهی اقتدارگرایی، جهانی بر پایهی تقابلهای دوتایی و دیگریسازی، با تحلیلِ متونی دیگر از آلاحمد مورد بحث قرار گرفته است.
آنچه اندوهِ مرگِ نابههنگامِ مجتبی گلستانی، کسی که پرتلاش و پر امید، با ایدههای بزرگ و اهدافی ارزشمند راهِ دشوارِ پژوهش را چالاکانه طی میکرد، تلختر و جانکاهتر میکند، این است که او بحرانِ نقد ادبی در ایران را دریافته بود و سعی میکرد با مطالعاتی روشمند، در مسیرِ گذار از این بحران گام بردارد. او هم اندیشههای فوکو، باختین، کریستوا، هایدگر و دریدا را خوب و دقیق خوانده بود و دریافته بود و هم متون ادبی را و این از او پژوهشگری ساخته بود که نانوشتهها و جزئیاتِ نادیدهی هر متن را ببیند و دریابد و صداهای خاموش را بشنود. کاری که از هر کسی ساخته نیست. کاری که ذهنی آموخته و آگاه میخواهد و هوش و ادراکی سرشار و البته، شوقی بیمانند به خواندن و اندیشیدن که در وجودِ مجتبی گلستانی به غایت بود.
او که خود رنجِ «دیگری» بودن را چشیده بود، پژوهشی ضروری را در ادبیات ایران از مدتها پیش آغاز کرده بود؛ پژوهشی پیرامونِ بازنمایی معلولیت در ادبیات داستانی و معتقد بود ادبیات داستانیِ ایران، دیگریساز است. پژوهشی که شاید تنها او میتوانست و ابزار لازم را داشت تا از عهدهاش برآید. او که به قولِ خودش به کارکردِ رهاییبخشِ اینگونه پژوهشها حتی اگر در خردترین شکلِ خود صورت گیرد، ایمان داشت و بیوقفه میخواند و میاندیشید و مینوشت تا از تفاوت و تغییر دفاع کند.
این جستار دوشنبه دوم مرداد ۱۴۰۰ در روزنامهی سازندگی منتشر شده است.
ادبیات اقلیت / ۵ مرداد ۱۴۰۰