از تهران تا کابل دوستت دارم / پوریا گل محمدی
ندیدن، نبودن نیست هیچ وقت نبوده است که نباشی بودهای هستی خواهی بود. ...
ادامه محتوا ›ندیدن، نبودن نیست هیچ وقت نبوده است که نباشی بودهای هستی خواهی بود. ...
ادامه محتوا ›جنازهٔ ماه را بدرقه کردیم / تا گورستان خاطره / اما گورکنها نیامده بودند. / ماه تمام / روی دست ما ماند و / دو هفتهای گذشت / تا هلال شود. ...
ادامه محتوا ›راه میروم و سرم نیست انگار سرم را فراموش کرده باشی راه میروم و یکی از انگشتهایم نیست انگار یکی از انگشتهایم را فراموش کرده باشی راه میرفتم و پایم نبود راه رفتن من پای من نبود انگار پاهایم را فراموش کرده باشی حتا میتوانم بگویم الان داری کجایم را فراموش میکنی یعنی تو داری این آتش را بهتنهایی خاموش میکنی؟ یا مرگ دارد تکههایی از بدنم را پاک میکند؟ وقتی سرم را خاموش میکنی تنت تاریک میشود هرچند من به ...
ادامه محتوا ›حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد. نه از خاک نه از کلمه نه از مایعی پست و ناپاک تو آفریدهٔ تخیل بودی زنی فرار کرده از فارسی با روانی روان دهانی جر خورده تا آلاسکا به سبک مایای شاعر مایاکوفسکی و خونی که ماهیانه از تو بر دهان فارسی میچکد به اضافه ۵۷ کیلو گوشت و پوست و استخوان و چند حفرهٔ تار به اضافهٔ چند گرم زنانگی که در اندام تو عادلانه تقسیم میشود من عاشق زیر گلویت بودم آنجا که تارهای صو ...
ادامه محتوا ›چو میگذشتهای از ژرفههای نیلی ی مرگ، / نبوده در گذرت دُلفینی؛ / و، از هراسِ کوسه، / خود، / اقیانوس / به روی هودجِ موجات به ساحل آورده ست؛ / و تن، تنِ رمیده از وطنات را، / به پیشگاهِ بنی آدم ارمغان کرده ست: / آهای، / آی، / تو، دردآشناترینِ عضوهای کوچکِ این پیکر / در روزگارِ ما! ...
ادامه محتوا ›سه شعر از منصور علیمرادی / در این خانه که باد بیتوته کرده است / امنم / صبح با صدای گنجشکان از خواب بیدار میشود / اجاق گاز را روشن میکند / ترانهای جنوبی را با سوت میزند... ...
ادامه محتوا ›سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی / سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی / سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی ...
ادامه محتوا ›شعری از صادق دهقان: چشمانت، خانهزاد گرگ است / که هر شب به قلب آرامم یورش میآورد / و این برّهی مغموم را آواره دشتها میکند... ...
ادامه محتوا ›چند شعر از نسرین جافری: وقتی با هفت سر نشین شاتل / در شهری آن سوی ترانزیت اندیشه های نا آگاه / پیاده شدم / مثل پیامبری آماتور / میان کاناخانم... ...
ادامه محتوا ›اِی دل دِگَه غُصَّه بَسِن (ای دل دیگر غصه بس است) / تا زندَه ای دِل بی کَسِن (تا زندهای دیگر دلت بیکس و تنهاست) / هَر کَه گِرفتار خوشِن (هر کسی گرفتار خودش است) / یارُن وا دادِت نارَسِن (یاران به دادت نمیرسند.) ...
ادامه محتوا ›